#برابر_اعلام_شدن_دیه_مرد_و_زن
🤔#پرسش
❔دیه زن و مرد برابر شد اگر دیه دستور خدا و قرآن بود چطور تغییر دادند ؟ پس بقیه احکام هم میشه #بروز کرد ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌دیه زن تا یک سوم با دیه مرد برابر است اما بیشتر از آن ، دیه زن به نص قرآن و روایات متعدد ، نصف #دیه مرد ، لحاظ می شود . خداوند می فرماید ؛
« اى افرادى كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى) خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص او تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و در طرز پرداخت ديه، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را به ولى مقتول بپردازد (و در آن مسامحه نكند) اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت.» ( بقره 178)
👌این حکم در روایات #متعددی هم تاکید شده است .
📚وسائل الشیعه ج 29 ص 80 باب 33
🔸امام صادق علیه السلام در مورد مردی که زنش را عمدا به قتل رسانده بود فرمود ؛
« اگر خانواده زن قصد قصاص مرد را داشته باشند ، می توانند او را قصاص کنند به شرطی که به خانواده مرد ، نصف دیه او را بپردازند ، و اگر نخواهند قصاص کنند ، نصف دیه مرد را دریافت می کنند »
📚الکافی ج 7 ص 299
❕در تفسیر نمونه آمده است ؛
👌ممكن است بعضى ايراد كنند كه در آيات قصاص و روایات دستور داده شده كه نبايد مرد بخاطر قتل زن مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگين تر است؟ چرا مرد جنايتكار بخاطر كشتن زن و ريختن خون ناحق از انسانهايى كه بيش از نصف جمعيت روى زمين را تشكيل مى دهند قصاص نشود؟!
❗️ در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مردم نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه همانطور كه در فقه اسلام مشروحا بيان شده اولياى زن مقتولى مى توانند مرد جنايتكار را به #قصاص برسانند به شرط آنكه نصف مبلغ ديه را بپردازند.
🔸به عبارت ديگر ؛ منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قيد و شرط است ولى با پرداخت نصف ديه، كشتن او جايز است.
❕و لازم به توضيح نيست كه پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه بخاطر اين است كه زن از مرتبه انسانيت دورتر است و يا خون او كم رنگتر از خون مرد است، اين توهمى است كاملا بيجا و غير منطقى . پرداخت نصف ديه تنها بخاطر جبران خسارتى است كه از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مى شود (دقت كنيد).
👌مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مى شوند و با فعاليتهاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مى آورند، بنا بر اين تفاوت ميان از بين رفتن مرد و زن از نظر اقتصادى و جنبه هاى مالى بر كسى پوشيده نيست كه اگر اين تفاوت مراعات نشود خسارت بى دليلى به بازماندگان مرد مقتول و #فرزندان بى گناه او وارد مى شود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، كه به يك خانواده مى خورد جلوگيرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه به بهانه لفظ" تساوى" حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.
❕البته ممكن است زنانى براى خانواده خود، نان آورتر از مردان باشند، ولى مى دانيم احكام و قوانين بر محور افراد دور نمى زند بلكه كل مردان را با كل زنان بايد سنجيد (دقت كنيد).
📚تفسیر #نمونه ج 1 ص 611
🔸ادامه👇
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇
❔حال پرسش اینجاست که اگر دیه مرد ، دو برابر دیه زن است ، چرا در حکومت اسلامی ایران ،دیوان #عالی کشور ، حکم به برابری دیه مرد و زن داده است و این حکم را در تمام محاکم لازم الاجراء دانسته است ❗️
👌پاسخ روشن است . دیوان عالی کشور نگفته است که دیه مرد و زن طبق قرآن و سنت برابر است ، بلکه در حکم خود آورده است که دیه مرد بیشتر از دیه زن است ، اما به حسب مصلحت #جامعه ، صندوق تامین خسارت های بدنی ملزم به پرداخت مابه التفاوت دیه زنان و مردان است .
🌐fna.ir/daqvwi
👌یعنی اگر مردی زنی را بکشد ، در صورتی که خانواده زن بخواهند مرد را قصاص کنند ، باید نصف دیه #مرد را بپردازند ، قانون جدید می گوید خانواده زن نیازی نیست که نصف دیه را بپردازند ، بلکه صندوق تامین خسارت های بدنی ، ملزم به پرداخت نصف دیه است تا فشاری به خانواده زن وارد نشود ، یا در مواردی که زن مقتول نان آور خانواده بوده است ، صندوق نصف دیه مرد را به خانواده او پرداخت می کند تا از دست دادن او ، فشاری را بر خانواده اش وارد نکند .
❕اسلام دست ولی فقیه و دستگاه های حکومت اسلامی را باز گذاشته است تا از باب تقدیم مصلحت اهم #جامعه ، از بیت المال ، ما به التفاوت دیه زنان و مردان پرداخت شود .
🔸به موجب مادهی ۲۴ قانون بیمهی اجباری، منابع مالی صندوق تأمین خسارت های بدنی به شرح زیر است؛
🔹هشت درصد از حق بیمهی اجباری موضوع این قانون ، مبلغی معادل با حداکثر یک سال حق بیمهی اجباری که از دارندگان وسایل نقلیهای که از انجام بیمهی موضوع این قانون خودداری کنند وصول میشود ، مبالغ بازیافتی از مسببان حوادث، دارندگان وسایل نقلیه، بیمهگران و سایر اشخاصی که صندوق پس از جبران خسارت زیان دیدگان مطابق با مقررات این قانون حسب مورد دریافت میکند ، درآمد حاصل از سرمایه گذاری وجوه صندوق ،بیست درصد از جریمههای وصولی راهنمایی و رانندگی در کل کشور ، بیست درصد از کل هزینههای دادرسی و جزای نقدی وصولی توسط قوه قضاییه و تعزیرات حکومتی ، کمکهای اعطایی از سوی اشخاص حقیقی یا حقوقی .
🌐http://yon.ir/cvDf8
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
#تنبیه_بردگان
🤔#پرسش
❔این که در روایاتی آمده که امام سجاد در ماه رمضان بردگان خودش را نمی زد یعنی چه ❗️برده #ضعیف زدن داره که امام سجاد به خاطر ماه رمضان اونها را نمی زد ❕❕
💠#پاسخ💠
👌دستور به حسن معاشرت با بردگان از دستورات موکد و اساسی اسلام است تا جایی که پیامبر #گرامی فرمود ؛
« جبرئیل پیوسته سفارش ( حسن معاشرت ) با بردگان را به من می کرد »
📚الفقیه ج 4 ص 13
👌و فرمود ؛
« از هر چه #خودتان می خورید و می پوشید ، بردگان را هم بخورانید و بپوشانید »
📚امالی طوسی ج 2 ص 18
👌علی علیه السلام فرمود ؛
« آخرین چیزی که از پیامبر در هنگام وفاتش شنیدم این بود که گفت شما را وصیت می کند به حسن #رفتار با یتیم و برده »
📚مستدرک الوسائل ج 15 ص 456
👌و فرمود ؛
« از خدا بترسید ، از خدا بترسید در مورد زنان و بردگان زیرا آخرین سخنان پیامبر شما مربوط به حسن رفتار با زنان و #بردگان بود »
📚الکافی ج 7 ص 49
❕پیامبر گرامی و امامان بزرگوار علیهم السلام بر اساس این تعالیم ، بهترین رفتار ها را با بردگان #اعمال می کردند به گونه ای که همگان حسن رفتار با بردگان را از آنها می آموختند ؛
📚وسائل الشیعه ج 23 ص 9 باب 1 _ بحار الانوار ج 63 ص 413
❕حال آنچه مورد #سوال قرار گرفته است روایتی در مورد امام سجاد علیه السلام است که آمده است ؛
« زمانی که ماه رمضان می شد امام سجاد علیه السلام بردگان و کنیزان خود را نمی زد ، بلکه #جنایات و جرم های آن ها را می نوشت و در آخرین شب ماه رمضان از جنایات آنها می گذشت و می گفت بروید شما را عفو کردم و آزادتان کردم ...»
📚وسائل الشیعه ج 10 ص 318
❕بی شک زدن بدون دلیل و #منطق بردگان امری ناپسند است ، اما اگر بردگان جنایاتی به بار بیاورند که شایسته حد و تعزیر باشد ، زدن و تنبیه آنها نه تنها ناپسند نیست ، بلکه برای ادب کردن آنها لازم و #ضروری است .
👌روایاتی که در مورد تنبیه بردگان توسط امامان نقل شده است ناظر به همین مطلب است که بردگان گناهان و جنایاتی مرتکب می شدند که شایسته حد یا تعزیر بودند و امامان نیز حسب وظیفه #شرعی آنها را تنبیه می کردند .
❕اما از آنجایی که امامان به حسب مصالح و شرایط اجازه بخشیدن حد و تعزیر را بر #گناهکاران دارا هستند ؛
📚وسائل الشیعه ج 28 ص 40 باب 18
👌امام سجاد علیه السلام به خاطر شرافت و فضیلت ماه رمضان بردگانی را که جنایت و جرم می کردند و شایسته تنبیه بودند را مورد #عفو و بخشش قرار می داد .
❕بنابراین آنچه مذموم است تنبیه کردن بی حساب و کتاب بردگان است اما تنبیه کردن و جاری کردن حدود الهی و تعزیرات بر بردگانی که جرم و جنایت می کنند به هیچ عنوان ناپسند تلقی نمی شود .
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
در فرازی از دعای عهد، اختلاف نسخهای وجود دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ(بِاسْمِکَ) الْکَرِیمِ»، کدام یک از این نسخهها صحیحتر است؟
همانگونه که در پرسش آمده، در یک نسخه از دعای عهد[1] میخوانیم: « اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ»؛[2] خدایا! به حق ذات مقدس کریم تو، از تو میخواهم.
و در نسخه دیگر اینگونه مشاهده میکنیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْکَرِیم»؛[3] خدایا! به حق اسم کریم تو، از تو میخواهم.
در مورد تفاوت موجود در این دو نسخه باید گفت؛ هر دو معنای واضح و قابل قبولی دارند و در اینگونه موارد دشوار است که یکی را بر دیگری ترجیح داد، مگر آنکه بگوییم؛ چون در سایر دعاها عبارت «وجهک الکریم» بیش از عبارت «اسمک الکریم» تکرار شده است، درستبودن گزینه اول احتمال بیشتری دارد. البته مشخص است که این نوع نتیجهگیری قطعی نبوده و تنها نوعی استحسان است.
[1]. «زمان دعای عهد»، 1829؛ «بررسی سند و متن دعای عهد»، 33408.
[2]. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 664، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1419ق.
[3]. کفعمی، ابراهیم بن علی، البلد الأمین و الدرع الحصین، ص 82، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1418ق.
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
آیا خداوند میتواند سنگی را به وجود بیاورد که خود قادر به بلند کردن آن نباشد؟ اگر بتواند که خلق کند و قادر به بلند کردن آن نباشد که نقص است. و اگر هم نتواند، باز هم نقص است. چگونه و به چه صورت این مسئله توجیه میشود؟
پاسخ اجمالی
یکی از صفات خداوند متعال، قدرت و توانایی نامحدود و بیکران او است. این آموزه هم در فلسفه و کلام به اثبات رسیده و تبیین گردیده و هم در قرآن بارها بدان تصریح شده است.
اما باور به قدرت بیکران الهی از دیرباز با پرسشها و اشکالاتی روبرو بوده است. یکی از آن پرسشها، همین پرسش حاضر است. این سنخ پرسشها، در قالبها و اشکال مختلفی مطرح شدهاند که البته همگی مبنای واحدی داشته و معمای قدرت مطلق را بیان میدارند.
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید انواع محالات را بررسی نمود.
محالات و امور ممتنع از یک جهت، به دو دسته تقسیم میشوند: محالات عقلی، و محالات عادی.
محالات عقلی، خود دو دستهاند:
الف) محالات ذاتی: اموری که ذاتاً محال و ناشدنی هستند، بدون اینکه امری در این بین دخالتی داشته باشد، مانند اجتماع نقیضین.
ب) محالات وقوعی: به لحاظ ذات خود محال نیستند، اما وقوع آنها مستلزم تحقق محال ذاتی است، مانند وجود معلول بدون علت.
اما محالات عادی اموری هستند که وقوع آنها، تنها با نظر به قوانین معمول و شناخته شده طبیعی، ناممکن مینماید، اما تحقق آنها ممتنع و محال نیستند. مانند تبدیل عصا به اژدها و شفای بیمار، بدون دارو و دیگر معجزات، که هیچکدام غیرممکن و ناشدنی نیستند، بلکه جهل ما نسبت به علل خاص وقوع آنها موجب میگردد که آنها را از گروه محالات و ممتنعات به حساب آوریم.
قدرت خداوند و هر قدرتی از هر کسی و هر چیزی، به ممکنات تعلق میگیرد و اساساً محالات از دایره قدرت خارجاند و قدرت به آنها تعلق نمیگیرد. بنابراین در پاسخ به این پرسش که آیا خداوند میتواند چنین سنگی را خلق کند، باید گفت که قدرت چه کم و چه زیاد، چه متناهی و چه نامتناهی، به امور ممکن تعلق میگیرد و نه به محالات.
در اینجا، ممکن است گفته شود که پس قدرت خداوند محدود شده و نمیتوان قدرت او را بیکران دانست، اما باید توجه داشت که عدم تعلق قدرت خداوند به محالات ذاتی و وقوعی، هیچگونه محدودیتی برای قدرت الهی محسوب نمیگردد؛ زیرا اینگونه امور اصولاً قابلیت ایجاد ندارند و به اصطلاح در رتبهای پائینتر از مرتبهای قرار دارند که قدرت به آنها تعلق گیرد. به دیگر سخن، نقصان و کاستی در اینجا به قابل باز میگردد و نه فاعل.
حضرت علی(ع) نیز در پاسخ به این سوال که: «آیا پروردگار تو میتواند دنیا را در تخم مرغی داخل نماید، بدون اینکه دنیا کوچک و تخم مرغ بزرگ شود»، فرمود:
«همانا خداوند به عجز و ناتوانی متصف نمیگردد، اما آنچه تو درباره آن پرسش نمودی موجود نمیشود(و قابلیت وجود ندارد)».
ادامه دارد...
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
ادامه
یکی از اوصاف خداوند، صفت «قدرت» و «توانایی» او است، و منظور از آن، توانایی بر انجام کارها و خلق اشیا و ... است. البته در مورد قدرت فاعلهای عاقل و ذی شعور - در مقابل قدرت در فیزیک که معادل نیرو یا انرژی است-، باید به «اراده» و خواست فاعل نیز توجه نماییم، بنابراین منظور از موجود قادر در بحثهای خداشناسی، موجودی است که اگر بخواهد، فعلی را انجام میدهد و اگر بخواهد، آن را ترک مینماید.
قدرت خداوند، مانند ذات و دیگر صفات او، محدودیتی ندارد و بیکران و نامتناهی است.
این مطلب هم در علوم عقلی؛ مانند فلسفه و کلام به اثبات رسیده است،[1] و هم ادله نقلی بر آن گواهی میدهد. قرآن کریم بارها بر عمومیت قدرت خداوند تصریح نموده و میفرماید: «ان الله علی کل شیء قدیر».[2]
باور به قدرت بیکران الهی، از دیرباز با پرسشها و اشکالاتی روبرو بوده است، یکی از مهمترین این اشکالات، همین پرسشی است که در اینجا مطرح گردیده است.
«معمای قدرت مطلق» در قالبهای گوناگونی مطرح شده است که البته همگی مبنای واحدی دارند. پیچیدهترین صورت این معما، طرح پرسشی است که در نگاه نخست، پاسخ مثبت یا منفی به آن، هر دو، به انکار مستقیم قدرت مطلق خداوند میانجامد؛ مثلا پرسیده میشود: آیا خداوند قادر است موجودی خلق کند که بر نابود کردن آن توانا نباشد؟ یا گفته میشود: آیا خداوند میتواند خدایی مانند خود خلق کند؟ یا مانند همین پرسشی که اینجا مطرح شده است: آیا خداوند قادر است سنگی بیافریند که خود نتواند آنرا حرکت دهد؟
برای پاسخ به این پرسش و حل این مشکل، ابتدا باید انواع «محالات» را بررسی نمود. امور محال یا ممتنع، از یک جهت به دو دسته تقسیم میشوند: محالات عقلی، و محالات عادی.
محالات عقلی، امور ممتنع و محالی هستند که به هیچ وجه امکان تحقق آنها وجود ندارد، و بر دو دسته هستند:
الف) محالات ذاتی: اموری هستند که به خودی خود و در ذات خود محال و ناشدنی هستند، بدون اینکه امر دیگری در این بین دخالتی داشته باشد. اجتماع نقیضین از روشنترین مصادیق اینگونه محالات است.[3]
ب) محالات وقوعی: اموری هستند که فی حد نفسه و با لحاظ ذات خود، ممتنع و محال نیستند، اما وقوع آنها مستلزم اجتماع نقیضین خواهد بود.
اما محالات عادی: اموری هستند که وقوع آنها، تنها با نظر به قوانین شناخته شده طبیعت ناممکن مینماید، اما تحقق آنها، نه ذاتاً ممتنع است، و نه مستلزم محل ذاتی است. تبدیل عصای چوبین به مار، شفای بیمار بدون دارو، و سخن گفتن جمادات، نمونههایی از محالات عادیاند. این امور، در واقع، با جریان عادی طبیعت و نظام معمول علّی در عالم مخالفاند، اما خود، بر اساس علل خاص ماورای طبیعی محقق میشوند که شاید برای ما ناشناخته باشند؛ از اینرو میتوان گفت که محال عادی، در حقیقت ناممکن و ناشدنی نیست، بلکه جهل ما نسبت به علل خاص وقوع آن، سبب میشود که آنرا از گروه محالات و ممتنعات بدانیم.
با توجه به این توضیح، به پاسخ بر میگردیم:
باید توجه داشت که قدرت خداوند به محالات ذاتی و وقوعی(محالات عقلی) تعلق نمیگیرد، و آنها از دایره قدرت(به طور کلی و از جمله قدرت پروردگار) خارجاند، در حالیکه تمام اموری که در ضمن معمای قدرت مطلق، از توانایی خداوند بر ایجاد آنها سؤال میشود، از جمله محالات وقوعیاند.
برای مثال، اگر در معنای حقیقی آفرینش - که در فلسفه، از آن به «علّیت» تعبیر میشود - تأمل ورزیم، درمییابیم که آفریدگار(علت)، بر تمامی شئون آفریده(معلول) مسلط است، و به تعبیر دقیقتر، اصل وجود و تمامی اوصاف و خصوصیات مخلوق، وابسته به آفریدگار و خالق او است. بر اساس این فرض، مخلوقی که خالق آن، نتواند آنرا از بین ببرد، یا در آن تغییری ایجاد کند، مستلزم فرض حالتی است که هم آفریدگار باشد و هم نباشد، و این چیزی جز تناقض و اجتماع نقیضین نیست.
با توجه به مثال فوق، پاسخ این سؤال هم روشن میشود:
آفریدن سنگی که خداوند - در حالیکه آفریدگار آن است - بر حرکت دادن آن قادر نباشد، محال وقوعی است و ممتنع میباشد. و همانطور که گفتیم، سخن در آن است که قدرت خداوند بر محالات وقوعی تعلق نمیگیرد.
ادامه دارد...
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
ادامه
ممکن است که گفته شود نتیجه این تحصیل چیزی جز پذیرفتن محدودیت قدرت خداوند و عجز و نقض او نیست، اما باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که عدم تعلق قدرت خداوند به محالات ذاتی و وقوعی، در واقع هیچگونه محدودیتی برای قدرت الهی به دنبال ندارد؛ زیرا این امور اصولاً قابلیت ایجاد ندارند؛ از اینرو، پائینتر از مرتبهای قرار دارند که قدرت به آن تعلق گیرد. بر این اساس، اصولاً مفهوم «شیء» بر محالات عقلی صدق نمیکند، تا اینکه مشمول تعابیر قرآنی، نظیر «ان الله علی کل شیء قدیر» قرار گردند. به دیگر سخن، در اینجا نقصان و کاستی به «قابل» باز میگردد و نه «فاعل» و به تعبیر فلسفی، در این مورد فاعلیت خداوند تام است، اما قابل(محالات عقلی) قابلیت پذیرش فعل(ایجاد و آفرینش) را ندارد.
برای روشن شدن مطلب، توجه به این مثال مفید است:
استاد کوزهگری را در نظر بگیرید که میتواند زیباترین کوزهها را از گل بسازد. حال اگر به جای گل، مقداری آب در اختیار وی قرار دهیم و از او بخواهیم که کوزهای درست کند، بدیهی است که در این فرض، کوچکترین توفیقی برای ساختن حتی یک کوزه ساده نخواهد یافت. اما این عدم توفیق را نمیتوان به ناتوانی یا کم تجربگی او نسبت داد و در مقام استادی او تردید نمود؛ زیرا آنچه در اختیار او بوده، اصولاً قابلیت تبدیل شدن به کوزه را ندارد، و پدید آمدن کوزه از مقداری آب، محال و غیر ممکن است.[4]
پس به طور خلاصه، پاسخ «معمای قدرت مطلق» این است که موارد یاد شده در آن، و از جمله به وجود آوردن سنگ بزرگی که خود خداوند هم توان بلند کردن آنرا نداشته باشد، از جمله محالات عقلی هستند و در نتیجه، قابلیت تحقق یافتن و قابلیت متعلق قدرت واقع شدن را ندارند، و این عدم تعلق، در حقیقت، نقصانی است که به ذات این امور باز میگردد، و نقص و عجزی متوجه قدرت خداوند نیست. گفتنی است که در برخی روایات، نمونههایی از این پرسشها مطرح گردیده و پاسخ آن داده شده است. به طور مثال، در روایتی آمده است که شخصی از امام علی(ع) پرسید:
«آیا پروردگار تو میتواند دنیا را در تخم مرغی داخل نماید، بدون اینکه دنیا، کوچک و تخم مرغ، بزرگ شود؟
امام علی(ع) پاسخ دادند:
«همانا خداوند به عجز و ناتوانی متصف نمیگردد، اما آنچه تو از من درباره آن پرسش نمودی، موجود نمیشود {و قابلیت وجود ندارد}».[5]
از پاسخ امام(ع) چنین بر میآید که مورد سؤال، «نشدنی» است، اما این امر به معنای عجز و ناتوانی خداوند نیست؛ بلکه از این حقیقت برمیخیزد که مورد سؤال محال عقلی است؛ از اینرو، اساساً قابلیت تحقق و موجودیت را ندارد.
[1]. ر. ک: شیرازی، صدرالدین محمد، الاسفار الاربعه، ج 6، ص 307- 320؛ طوسی، نصیرالدین، شرح تجرید، ترجمه، شعرانی، ابو الحسن، ص 390- 394؛ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقائد، ج 1، ص 99- 100.
[2]. بقره، آیات 20، 106،و 109و، 148، 259 و چندین آیه دیگر.
[3]. مقصود از «اجتماع نقیضین» آن است که وجود و عدم شیء واحد - با حفظ شرایطی که در مباحث منطقی و فلسفی مطرح میشود - با هم جمع شوند. به اعتقاد بسیاری از فلاسفه «امتناع اجتماع نقیضین» از بدیهیترین اصول عقلی است که انکار آن به فرو پاشیدن بنای معرفت بشری میانجامد.
[4]. البته این مثال یا مثالهای مشابه با آن، با مسئله مورد بحث ما (قدرت و فاعلیت الهی)، تفاوت اساسی دارد. با اینحال، برای نزدیکتر نمودن مطلب به ذهن، توجه به جنبه مشابهت آن با بحث حاضر، مفید است.
[5]. «ان الله تبارک و تعالی لا ینسب الی العجز و الذی سألتنی لا یکون». شیخ صدوق، توحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم، ص 130، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁