🔖 #تشرف_یافتگان 1
🔹چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست
🏷 #علامه_حلی شب جمعه ای به زیارت سیّد الشّهداء (ع) می رفت. ایشان تنها بر روی الاغی سوار شده بود وتازیانه نیز در دستش بود.
در بین راه شخص عربی پیاده به همراه علاّمه راه افتاده وبا هم به صحبت مشغول شدند. وقتی مقداری از راه رفتند علاّمه متوجّه شد که این شخص مرد دانایی است بنابراین در مورد همه مسائل علمی با هم صحبت کردند وعلاّمه بیشتر متوجّه می شد که این مرد صاحب علم وفضیلت بسیاری است.
🖇علاّمه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یکی یکی از آن شخص سؤال می کرد وآن شخص همه آنها را جواب می فرمود تااینکه به مسئله ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد ولی علاّمه آن فتوا را ردّ کرد وگفت: «حدیثی در مورد فتوای شما نداریم».
✨آن مرد گفت: «حدیثی در این مورد شیخ طبرسی در کتاب تهذیب بیان کرده است وشما از اوّل کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود».
⁉️علاّمه تعجّب کرد که این شخص چه کسی است؟! آنگاه علاّمه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کُبری می توان امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرد یا نه؟!»
🔺در این هنگام تازیانه از دست علاّمه افتاد وآن شخص بزرگوار خم شد وتازیانه را از روی زمین برداشته ودر دست علاّمه گذاشت وبه علاّمه فرمود: «چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست».
🔸پس علاّمه بی اختیار خود را از روی حیوان به پایین انداخت که پای آن حضرت را ببوسد واز هوش رفت. چون به هوش آمد کسی را ندید، به خانه برگشت وبه کتاب تهذیب مراجعه کرد وآن حدیث را در همان صفحه وسطری که حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود»
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان 2
🔹کمک کردن امام زمان(ع) به #علامه_حلی در نوشتن یک کتاب قطور در یک شب
🏷از جمله مقامهای بزرگی که برای آیت الله حلّی امتیاز به شمار می آید آن است که جزء افراد با ایمان به شمار می آید. یکی از دانشمندان سنّی که در بعضی رشته های علمی استاد علّامه حلّی بود، کتابی در مورد مذهب شیعه امامیّه نوشته بود ودر مجالس، آن را برای مردم می خواند وآنها را گمراه می کرد واز ترس آنکه نکند کسی از دانشمندان شیعه نوشته های آن را ردّ کنند کتاب را به کسی نمی داد که بنویسد وجناب شیخ همیشه در فکر طرح نقشه ای بود تا آن را بدست آورد ونوشته های آن را ردّ کند.
🔸ناچار از محبّت بین استاد وشاگرد استفاده کرد واز او خواهش کرد تا آن کتاب را به او قرض بدهد.
چون استاد سنّی نمی خواست که بلافاصله دست ردّ بر سینه او بزند گفت: «من قسم خورده ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم».
علّامه حلّی نیز آن مدّت زمان را غنیمت شمرد وکتاب را گرفت وبه خانه برد که در همان شب آن کتاب را تا جایی که ممکن است بازنویسی کند.
🖌چون به نوشتن مشغول شد ونصفی از شب گذشت خوابش گرفت، ناگهان حضرت صاحب الامر(ع) ظاهر گشت وبه علّامه حلّی گفت: «کتاب را به من بده وتو بخواب».
🔅وقتی که شیخ از خواب بیدار شد دید که باز نویسی آن کتاب از کرامت صاحب الامر (علیه السلام) تمام شده است.
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان 4
🔹تأیید اجتهاد #شیخ_انصاری توسّط امام زمان (علیه السلام)
🏷بعد از فوت مرحوم صاحب جواهر، آیت الله حاج شیخ محمّدحسن مردم به مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله تعالی علیه) مراجعه کردند واز او رساله عملیّه خواستند.
✨شیخ انصاری فرمود: «با بودن سیّد العلماء مازندرانی که از من اعلم است ودر بابل زندگی می کند من رساله عملیّه ندارم واین عمل را انجام نمی دهم».
لذا خود شیخ انصاری نامه ای برای سیّد العلماء به بابل نوشت واز او خواست، که به نجف اشرف مشرّف شود و سرپرستی حوزه علمیّه شیعه را به عهده بگیرد.
🔸سیّد العلماء، در جواب نامه شیخ انصاری نوشت: «درست است من وقتی در نجف بودم وبا شما مباحثه می کردم، از شما در فقه قویتر بودم، ولی چون مدّتها است که در بابل زندگی می کنم وجلسه بحثی ندارم وتارک شده ام شما را از خود اعلم می دانم، لذا باید مرجعیّت را خود شما قبول فرمائید».
🔺با این حال شیخ انصاری فرمود: «من یقین به لیاقت خود برای این مقام ندارم، لذا اگر مولایم حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) به من اجازه اجتهاد بدهند ومرا برای این مقام تعیین کنند، من آن را قبول خواهم کرد».
📌روزی معظّم له در مجلس درس نشسته بود وشاگردان هم اطرافش نشسته بودند، دیدند شخصی که آثار عظمت وجلال از قیافه اش ظاهر است وارد شد وشیخ انصاری به او احترام گذاشت.
او در حضور طلاّب به شیخ انصاری رو کرد وفرمود: «نظر شما درباره زنی که شوهرش مسخ شده باشد، چیست؟» (این مسأله به خاطر آنکه مسخ در این امّت وجود ندارد در هیچ کتابی عنوان نشده است).
💠لذا شیخ انصاری عرض کرد: «چون در کتابها این بحث عنوان نشده من هم نمی توانم، جواب عرض کنم».
فرمود: «حالا بر فرض یک چنین کاری انجام شد ومردی مسخ گردید، زنش باید چه کند».
شیخ انصاری عرض کرد: «به نظر من اگر مرد به صورت حیوانات مسخ شده باشد، زن باید عدّه طلاق بگیرد وبعد شوهر کند، چون مرد زنده است وروح دارد، ولی اگر شوهر به صورت جماد درآمده باشد، باید زن عدّه وفات بگیرد زیرا مرد به صورت مرده درآمده است».
💥آن آقا سه مرتبه فرمود: «انت المجتهد. انت المجتهد. انت المجتهد». یعنی: «تو مجتهدی» وپس از این کلام آن آقا برخاست واز جلسه درس بیرون رفت.
🔆شیخ انصاری می دانست که او حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) است وبه او اجازه اجتهاد داده اند، لذا فوراً به شاگردان فرمود: «این آقا را دریابید».
شاگردان برخاستند هر چه گشتند کسی را ندیدند.
لذا شیخ انصاری بعد از این جریان حاضر شد که رساله عملیّه اش را به مردم بدهد تا از او تقلید کنند.
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۵
🔹شرفیاب شدن مرحوم #شیخ_مرتضی_انصاری خدمت امام زمان(ع) وپرسیدن سؤالات از آن حضرت
🏷یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می گوید: «نیمه شبی در کربلای معلاّ از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه ها گل آلود وتاریک بودند ومن چراغی با خود برداشته بودم.
از دور شخصی را مشاهده کردم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است.
با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم واز خود پرسیدم که آن بزرگوار در این موقع از شب، در این کوچه های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می روند؟!
از بیم آنکه مبادا کسی در کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم.
🔸شیخ آمد وآمد تا در کنار خانه ای ایستاد ودر کنار در آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید.
من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می گفت.
ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم وشیخ را در آنجا دیدم.
🔺بعدها که به خدمت آن جناب رسیدم وداستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت «امام عصر» (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) اجازه پیدا می کنم ودر کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد). می روم وزیارت جامعه را می خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می شوم ومطالب لازم را از آن سرور می پرسم ویاری می خواهم وبرمی گردم».
سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم☝️
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۶
🔹نصب حجر الاسود توسّط امام زمان(ع) وجواب نامه جعفر بن قولویه توسّط آن حضرت
🏷در سالی که قرامطه در سال ۳۳۹ حجرالاسود را برای نصب در جای خود به مکّه می بردند عالم بزرگوار شیخ جعفر بن قولویه به طرف مکّه حرکت کرد تا شاید در مراسم آن شرکت کرده وامام عصر (علیه السلام) را - که طبق روایات، حجرالاسود فقط به دست امام معصوم (ع) نصب می شود - را ببیند.
🔸وقتی به بغداد رسید مریض شد ونتوانست برود. لذا کسی را به عنوان نایب زیارت حجّ خود قرار داده ونامه ای نوشته ومُهر کرد وبه نایب داد وگفت: «این نامه را به شخصی که حجرالاسود را به جای خود نصب می کند بده». ودر آن نامه از حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) مدّت عمر خود را واینکه آیا از این مریضی خلاصی می یابد را سؤال کرده بود.
📌این شخص می گوید: «من وارد مکّه شدم وروزی که می خواستند حجرالاسود را نصب کنند به خُدّام کعبه پول دادم تا مرا نزدیک رکن کعبه ببرند تا ببینم چه شخصی حجرالاسود را در جای خود نصب می کند.
هر کس می آمد وحجرالاسود را بلند می کرد تا در جای خود قرار دهد قرار نمی گرفت، تا این که شخصی گندم گون وبا چهره ای زیبا آمده وحجرالاسود را برداشت به جای خود گذاشت وحجرالاسود در جای خود مستقرّ شد ودر این حال صدای مردم بلند شد وآن شخص از همان راهی که آمده بود برگشت.
من دنبال او رفتم وچشمانم را به او دوخته ومردم را به زحمت از خودم دور می کردم بنابراین مردم خیال می کردند من دیوانه ام، پس همه مردم راه را برای من باز می کردند ومن با این که با عجله به دنبال آن شخص می دویدم واو به آهستگی ووقار راه می رفت به او نمی رسیدم تا اینکه به جایی رسیدم که کسی نبود.
🔺آن شخص برگشته وبه من فرمود: «آنچه با تو است را به من بده».
نامه را به ایشان دادم بدون این که آن را بخواند فرمود: «به او بگو که ترسی از مریضی خود نداشته باش. سی سال دیگر خواهی مُرد».
💠ناگهان من گریه ام گرفت ودیگر نتوانستم حرکت کنم. آن حضرت این را فرمود ورفت وهمانطور که حضرت فرموده بود ابن قولویه ۳۰ سال دیگر عمر کرد
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۷
🔹نجات #شهید_ثانی در بیابان توسّط امام زمان (ع)
🏷شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است ودر مسجد هیچ کسی نیست.
پس دستش را بر روی قفل گذاشت وکشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد ودر آنجا مشغول به نماز ودعا گردید وبخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد واز قافله جا ماند.
🔸پس متوجّه شد که کاروان رفته وهیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند ودر مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده وهمراه کاروان رفته است.
بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد وبه آنها نرسید واز دور هم آنها را ندید.
🔆وقتی در آن وضعیّت سخت ودشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، وآن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو».
پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد ومثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند واو را از استر پیاده کرد وفرمود: «پیش دوستانت برو». واو وارد کاروان شد.
💯شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم وقبل از آن هم ندیده بودم»
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۸
🔹سؤال کردن مسائل از حضرت علی وامام زمان (علیهما السلام) توسّط #مقدس_اردبیلی
🏷مقدّس اردبیلی، شاگردی داشت که به او دانش ورفتار نیکو یاد می داد که اهل تفرش بود ونام او میر علام بود وبی نهایت دانا وباورع بود.
🔸آن شاگرد می گوید: «یک شب وقتی مطالعه کردن من تمام شد، نیمه های شب شده بود که از اتاقم بیرون آمدم ونگاهی به اطراف حرم شریف کردم وآن شب بسیار تاریک بود.
ناگهان یک مرد را دیدم که رو به حرم شریف حضرت علی (ع) کرده است، گفتم: «شاید این دزد است وآمده چیزی از قندیل ها را بدزدد».
بنابراین از آنجایی که ایستاده بودم، پایین آمدم وآهسته به او نزدیک شدم در حالی که او مرا نمی دید.
او به نزدیکی های حرم مطهّر رفت وایستاد. ناگهان دیدم قفل🔓 باز شد وافتاد وهمچنین درب دوّم وسوّم نیز به همین ترتیب باز شد واو به داخل قبر مطهّر شرف یاب شد.
🖇سلام کرد واز طرف قبر مطهّر جواب سلام داده شد. سپس با امام(ع) در مورد مسائل علمی صحبت کرد ومن از صحبت کردنش، او را شناختم که استادم مقدّس اردبیلی است. سپس از حرم بیرون رفته واز شهر هم بیرون شد وبه طرف مسجد کوفه رفت.
پس من پشت سر او رفتم واو مرا نمی دید. چون به محراب مسجد رسید شنیدم که با شخصی دیگر در مورد همان مسأله سخن می گوید.
🔸سپس برگشت ومن از پشت سر او برگشتم واو مرا نمی دید. وقتی رسید به دروازه ولایت، روز شده بود.
خودم را به او نشان دادم وگفتم: «ای سرور من! من خودم از اوّل تا آخر با شما بودم به من بگو که شخص اوّلی چه کسی بود که در مرقد مطهّر با او صحبت می کردی وشخص دوّم چه کسی بود که در کوفه با او صحبت می کردی؟»
ایشان از من قول گرفت که در مورد راز او با کسی صحبت نکنم تا او فوت کند.
🔺 سپس به من فرمود: «ای فرزند من! در مورد بعضی از مسئله ها به مشکل برمی خورم بنابراین شبها به نزد قبر امیر المؤمنین (علیه السلام) می روم ودر مورد آن مسئله با آن حضرت صحبت می کنم وجواب می شنوم. حضرت علی (ع) امشب مرا به نزد حضرت مهدی (ع) فرستاد وفرمود: «فرزندم مهدی امشب در مسجد کوفه است. به پیش آن حضرت برو واین مسئله را از او سؤال کن».و آن شخص حضرت مهدی (ع) بود».
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۹
🔹در بغل کشیدن #سید_بحرالعلوم توسّط امام زمان (علیه السلام)
🏷عالم بزرگوار آخوند ملا زین العابدین سلماسی می گوید: «در مجلس پرفایده سیّد بحر العلوم حاضر بودم که شخصی از ایشان از مکان دیدار روی نورانی امام عصر (علیه السلام) در غیبت کبری سوال کرد.⁉️
⚠️علاّمه بحرالعلوم از سؤال آن شخص ساکت شد وسر را به زیر انداخت وخود را مخاطب کرد وآهسته چیزی فرمود ومن می شنیدم که می گفت: «چه بگویم در جواب او در حالی که آن حضرت مرا در بغل کشید وبه سینه خود چسبانید در حالی که آورده اند که اگر کسی حضرت را مشاهده نمود ردّ نماید وکسی را مطلع نکند». واین سخن را چند مرتبه تکرار کرد.
🔺سپس در جواب سؤال کننده فرمود: «از امامان معصوم(ع) روایت شده که کسی که ادّعای دیدن امام زمان (علیه السلام) را بکند ردّ شده است».
وبه همین دو کلمه قناعت کرده وبه آن چیزی که می فرموده اشاره ای نکرد».
🔅همچنین مرحوم میرزا ابوالقاسم قمی می گوید: «من با علاّمه بحرالعلوم به درس آقا باقر بهبهانی می رفتیم وبا او درسها را مباحثه می کردیم وغالباً من درسها را برای سیّد بحرالعلوم تقریر می نمودم، تا اینکه من به ایران آمدم.
پس از مدّتی بین علماء ودانشمندان شیعه، سیّد بحرالعلوم به عظمت وعلم معروف شد.
من تعجّب می کردم وبا خود می گفتم: «او که این استعداد را نداشت، چطور به این عظمت رسید؟!»
🔸تا آنکه موفّق به زیارت عتبات عالیات عراق شدم. در نجف اشرف سیّد بحرالعلوم را دیدم. در آن مجلس مسأله ای عنوان شد، دیدم جدّاً او دریای موّاجی است که باید حقیقتاً او را بحرالعلوم نامید.
روزی در خلوت از او سؤال کردم: «آقا! ما که با هم بودیم، آن وقتها شما این مرتبه از استعداد وعلم را نداشتید بلکه از من در درسها استفاده می کردید، حالا بحمدالله می بینیم، در علم ودانش فوق العاده اید».
ایشان فرمود: «میرزا ابوالقاسم! جواب سؤال شما از اسرار است! ولی به تو می گویم، امّا ازتو تقاضا دارم، که تا من زنده ام، به کسی نگوئید».
✅من قبول کردم، ابتدا اجمالاً فرمود: «چگونه این طور نباشد وحال آن که حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) مرا شبی در مسجد کوفه به سینه خود چسبانیده.
گفتم: «چگونه خدمت آن حضرت رسیدید؟»
فرمود: «شبی به مسجد کوفه رفته بودم، دیدم آقایم حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) مشغول عبادت است. ایستادم وسلام کردم، جوابم را مرحمت فرمود ودستور دادند، که پیش بروم! من مقداری جلو رفتم، ولی ادب کردم، زیاد جلو نرفتم. فرمودند: «جلوتر بیا». پس چند قدمی نزدیکتر رفتم، باز هم فرمودند: «جلوتر بیا».
من نزدیک شدم، تا آنکه آغوش مهر گشود ومرا در بغل گرفت وبه سینه مبارکش چسباند. در اینجا آنچه خدا خواست به این قلب وسینه سرازیر شود، سرازیر شد🔆
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۱۰
🔹شنیدن مناجات شیرین امام زمان (علیه السلام) توسّط #سید_بن_طاووس
🏷از ابن طاووس منقول است که او شنید در سحر در سرداب مقدّس از صاحب الامر (علیه السلام) که آن جناب می فرمود:
🔰«اللهم انّ شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا وبقیّة طینتنا وقد فعلوا ذنوباً کثیرة اتّکالا علی حبّنا وولایتنا فان کانت ذنوبهم بینک وبینهم، فاصفح عنهم فقد رضینا وما کان منها فیما بینهم، فاصلح بینهم وقاصّ بها عن خمسنا وادخلهم الجنّة وزحزحهم عن النّار ولاتجمع بینهم وبین اعدائنا فی سخطک».
🔺(یعنی: خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما وبقیّه طینت ما خلق کرده ای، آنها گناهان زیادی به اتّکاء بر محبّت به ما وولایت ما کرده اند، اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با تو است از آنها بگذر که ما را راضی کرده ای وآنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست، خودت بین آنها را اصلاح کن واز خمسی که حقّ ما است به آنها بده تا راضی شوند وآنها را از آتش جهنّم نجات بده وآنها را با دشمنان ما در خشم وسخط خود جمع نفرما✨
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۱۱
🔹ملاقات #سید_بحرالعلوم با امام زمان (علیه السلام) در مسجد سهله
🏷عالم بزرگوار آخوند ملا زین العابدین سلماسی می گوید: «روزی در مجلس درس آیت الله علاّمه طباطبائی بحرالعلوم در نجف اشرف نشسته بودم. جهت زیارت، عالم بلند مرتبه جناب میرزا ابوالقاسم قمی صاحب «قوانین» داخل شد.
پس از درس، میرزا ابوالقاسم به سیّد بحرالعلوم گفت: «شما رستگار شدید وبه تولّد روحانی وجسمانی وپیدایش چشم ملکوتی وبرزخی دست پیدا کرده اید. پس چیزی به ما مرحمت کنید از آن نعمتهای بی پایانی که به دست آوردید».
🔺پس سیّد بحرالعلوم بدون تامّل فرمود: «من دیشب یا دو شب قبل (تردید از گوینده است) برای خواندن نافله شب به مسجد کوفه رفته بودم واوّل صبح قصد برگشت به نجف اشرف را کردم.
وقتی از مسجد بیرون آمدم، دلم هوای رفتن به مسجد سهله را کرد ولی از ترس نرسیدن به نجف قبل از صبح وانجام شدن امر مباحثه در آن روز، از این کار منصرف شدم ولی اشتیاقم لحظه به لحظه زیاد می شد ودلم بیشتر می خواست که بروم.
در همین احوال که تردید داشتم ناگهان بادی وزید وغباری بلند شد ومرا به آن طرف حرکت داد ومدّتی نگذشت که مرا بر در مسجد سهله انداخت.
🔅سپس داخل مسجد شدم، دیدم که خالی است وهیچ زائری نیست جز شخصی بزرگوار که مشغول است به مناجات با خداوند با کلماتی که قلب را متحوّل وچشم را گریان می کند.
حالم تغییر کرد ودلم از جا کنده شد وزانوهایم می لرزید از شنیدن آن کلمات که هرگز به گوشم نرسیده بود وچشمم ندیده این همه دعاهای مؤثّری که من
می دانستم.
اشکم جاری شد وفهمیدم که مناجات کننده که آن کلمات را می نویسد، نه اینکه از حفظیّات خود می خواند.
🔰پس در جایی که ایستاده بودم ماندم وگوش به آن کلمات دادم واز آنها لذّت بردم تا اینکه مناجات او تمام شد.
پس متوجّه من شد وبه زبان فارسی فرمود: «مهدی بیا».
چند قدمی جلو رفتم وایستادم. دستور داد که جلوتر روم، پس کمی جلوتر رفتم وایستادم. باز دستور دادند جلوتر بیا وفرمود: «ادب در اطاعت است». جلو رفتم تا جایی که دست آن حضرت به من ودست من به آن حضرت می رسید وآن حضرت با من صحبت کرد»
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۱۲
🔹دیدن امام زمان در حرم عسکریین (علیهما السلام) ومکث در نماز توسّط #سید_بحرالعلوم
🏷عالم بزرگوار میرزای قمی می گوید: «با جناب علاّمه بحرالعلوم در حرم عسکریین (ع) نماز خواندیم.
وقتی قصد کرد که بعد از تشهّد رکعت دوم بلند شود حالتی برای او بوجود آمد که کمی مکث کرد، سپس بلند شد.
وقتی نماز تمام شد همه ما تعجّب کردیم وعلّت آن مکث را نفهمیدیم وکسی از ما جرأت نمی کرد که سؤال کند.
🔸تا اینکه برگشتیم به منزل وسفره غذا آماده شد.
یکی از سادات که در آن مجلس بود به من اشاره کرد که از آن ایشان در مورد آن مکث سؤال کنم.
من گفتم: «نه! تو از ما نزدیکتری».
پس علاّمه بحرالعلوم متوجّه من شد وفرمود: «در مورد چه چیزی گفتگو می کنید؟»
در بین همه جرأت من بیشتر از همه بود، بنابراین گفتم: «اینها می خواهند راز آن حالتی که در نماز برای شما بوجود آمده بود را بفهمند».
🔺سیّد فرمود: «بدرستی که حضرت مهدی(ع) برای سلام کردن به پدر بزرگوارش وارد شد، بنابراین این حالت از مشاهده روی نورانی آن حضرت به من دست داد تا اینکه از روضه بیرون رفتند»
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
⚜️ @p_Mahdavi
🔖 #تشرف_یافتگان ۱۳
🔹ملاقات #سید_بحرالعلوم با امام زمان (علیه السلام) در خانه وگرفتن حواله از آن حضرت
🏷عالم بزرگوار آخوند ملا زین العابدین سلماسی که شاهد کارهای علاّمه بحرالعلوم در روزهای حضور ایشان در مکّه بوده است می گوید: «علاّمه بحرالعلوم با اینکه در شهر غریب ودور از خانواده وفامیل بود دل قرص ومحکمی در بخشندگی داشت واعتنایی به مصرف زیاد وزیاد شدن مخارج نداشت.
پس اتّفاق افتاد یک روز که چیزی نداشتیم. بنابراین وضعیّت بوجود آمده را خدمت علاّمه بحرالعلوم عرض کردم وگفتم: «مخارج زیاد است وچیزی در دست نیست».
ایشان چیزی نفرمود وعادت علاّمه این بود که صبح طوافی دور کعبه می کرد وبه خانه می آمد ودر اطاقی که مخصوص به خودش بود می رفت.
سپس بیرون می آمد ودر اطاق دیگر می نشست وشاگردان از هر مذهبی جمع می شدند. پس برای هر گروه به روش مذهبش درس می داد.
🔆آن روز که شکایت از تنگدستی در دیروز کرده بودم، وقتی از طواف برگشت،ناگهان کسی درب را کوبید.
علاّمه به شدّت مضطرب شد و با سرعت بلند شد ورفت نزدیک در و در را باز کرد.
پس شخص بلند مرتبه ای مثل افراد عرب وارد شد ودر اطاق سیّد نشست وسیّد در نهایت خضوع وفروتنی وادب، دم در نشست.
🔺ایشان مدتی نشستند وبا یکدیگر سخن می گفتند. سپس آن مرد بلند شد، پس سیّد با عجله بلند شد ودر خانه را باز کرد ودستش را بوسید واو را سوار شتری که آن را درخانه خوابانیده بود کرد.
او رفت وسیّد با رنگ پریده برگشت ونامه ای به دست من داد وگفت: «این نامه ای است برای مرد صرّافی که در کوه صفا است. برو پیش او وآنچه بر او نوشته شده است را از او بگیر».
پس آن نامه را گرفتم وآن را نزد همان مرد بردم. او وقتی نامه را گرفت ونگاه کرد به آن بوسه زد وگفت: «برو و چند حمّال بیاور».
پس رفتم وچهار حمّال آوردم وتا حدّی که آن چهار نفر قوّت داشتند، ریال فرانسه آورد وآنها برداشتند وریال فرانسه، پنج قران عجمی است ویک مقدار بیشتر. آن ریالها را حمّالها به منزل آوردند.
🔸روزی نزد آن صرّاف رفتم که از حال او باخبر شوم واینکه آن نامه از چه کسی بود، که نه صرّافی دیدم ونه دکّانی! از کسی که در آنجا بود، از حال صرّاف پرسیدم. گفت: «ما در اینجا هیچ گاه صرّافی ندیده بودیم ودر اینجا فلان کس می نشیند». آنگاه فهمیدم که این از رازهای ملک علاّم بود
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
⚜️ @p_Mahdavi