eitaa logo
🍃{دخترانه های مروه}🍃
121 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
306 ویدیو
37 فایل
گر میسر نیست مارا کام او؛ عشق بازی میکنیم بانام او :))!! کاری، باری، امری، فرمایشی... [https://harfeto.timefriend.net/16342962587570]🙃
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#ارتباط_با_والدین 4 👈نیکی کردن به پدر و مادر؛ با احترام گذاشتن به اونا، کاملاً متفاوته. ✅روش نیکی به پدر و مادر؛ دقیقاً مثل یه عبد، نسبت به مولاش هست! ❌خدمتگزاری خاضعانه❌ @ostad_shojae
🌸 رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد.
هدایت شده از نو+جوان
😍 دوست دارید به دین، انقلاب و مردم کشورتون کمک کنید؟! 😏 باید بدونید که: ✏️ *بدون درس‌خوندن نمیشه!* 📖 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei