🌷شهیدوالامقام : حاج لطفعلی محسن بیگی طغرالجردی
💠فرزند : امیرقلی
⚪️ولادت : ۱۳۱۷/۰۷/۰۱
🔴شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۱
⚫️محل شهادت : شلمچه
🔵محل دفن : گلزار مطهر شهدای طغرالجرد
_______________
#خاطره
🍂🌸🍂حاج لطفعلی قبل از شهادتش مجروح شده بود و مدّتی در بیمارستان بستری بود ، به مجرد این که کمی بهبودی پیدا کرد ، مجدداً عازم جبهه شد .
🍂🌸🍂من به او گفتم : «« چرا می خواهی به جبهه بروی ؟ تو چند فرزند داری »»! ناراحت شد و گفت : «« شما چه می گویی ؟ در میدانهای جنگ کسانی به شهادت رسیدند که عضوی از بدن آنها به اندازه ی تمام فرزندان من و تو ارزش داشتند . »»
#راوی_همسر_شهید
📚 جاودانگان تاریخ
🔹ارسالی از محسن بیگی
eitaa.com/pabdanakhabar
1.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صفر تا صد مراسم خود را به ما بسپارید.
تالار زمرد افتخار داردبا برگزاری مراسم خواستگاری ، بله برون،عقد و عروسی، جشن تولد و تکلیف و... ، با طبخ غذا ی با کیفیت و سرویس دهی مناسب ، خاطره ای به یاد ماندنی برای میهمانان عزیز خود رقم بزند.
شماره تماس: ۰۹۱۳۴۹۵۰۱۷۸ و۳۳۴۵۵۸۷۵
آدرس: کیانشهر، جنب بوستان شهدا، تالار زمرد طغرالجرد
#عروسی#تالار#زمرد#زرند#مراسم#عقد#بله برون#کیانشهر#تولد#خواستگاری#خاطره
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🌺 تو ظهور را درک خواهی کرد...
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار میبردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه میکنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بی خبرم. میگویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمیگرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره میگوید «علی بیا!».
برای ادامه ماجرا موشک ها را لمس کنید..
🚀🚀🚀🚀
🚀🚀🚀🚀
🚀🚀🚀🚀
🌷🌷
#زندگی نامه شهدای ویژه سی و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمت الله علیه و بیست و دوّمین یادواره شهدای بخش طغرالجرد،
《 پنجشنبه ها》
#زندگینامه شهید حاج لطفعلی
محسن بیگی
[ قسمت سی و یکم )
#گوشه ای از یادداشت ها و خاطرات حاج لطفعلی محسن بیگی:
#خاطره مجروح شدن :
"بسم الله الرحمن الرحیم"
☆مورخه1362/12/21 شب هنگام، از مقر لشکر ثارالله بهسوی مواضع دشمن راه افتادیم.
☆نیروهای گردان ما را سوار بر کمپرسی های بزرگ کردند و رفتیم تا به چهار کیلومتری دشمن رسیدیم. فورا پیاده شدیم و سنگر گرفتیم.
☆پس از مدتی پیاده حرکت کردیم درراه با همرزمان وداع میکردیم و همدیگر را می بوسیدیم و در آغوش میکشیدیم.
☆به نزدیکی دشمن رسیدیم.
فرمانده گفت: »تا می توانید سبکبار باشید و وسایل اضافه را با خود نبرید. همین کار را هم کردیم.
☆به امید خدای منّان رو به طرف دشمن حرکت کردیم. به 800 متری دشمن رسیدیم.
☆ناگهان با سنگرهای کمین دشمن مواجه شدیم. متوجه حضور ما شدند و شروع به تیر اندازی کردند. گروهان زمینگیر شد.
#فرمانده گردان صدا را بلند کرد که برادران، عقب نشینی کنید.
☆ما به فرمان ایشان عقب نشینی کردیم و تلفات چندانی ندادیم
ادامه دارد.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای ویژه سی و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمت الله علیه و بیست و دوّمین یادواره شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra