تخلیه...
#دیپورت
با سرعت و بدون فوت وقت تا قبل از ساعت... برسید به فرودگاه دمشق. برید قسمت...
اسمت رو بگو و برو داخل.
با اتوبوس میبرنتون لاذقیه.
برای برگشت باید از لاذقیه برمیگشتیم. راهها از دمشق به لاذقیه اصلاً امن نیست، چون باید از حمص بگذریم و حمص و بعد حمص اینبار مثل قبل مهربون نیست!
یادش به خیر، چقدر تلاش میکردم حرف نزنم کلا تو راهها. قبل از این فکر میکردم لهجهی عربی سوریم دیگه خوب شده، ولی ظرف ۱۰ ثانیه لو میرفتم. ولی این بار لو رفتن همانا و هدف قرار گرفتن همانا، هدف و سوژه برای هر حادثه یا مشکلی. هدف برای اینکه بفروشنت، سر خبر دادنت کلی پول گیرشون بیاد. سوریه ظرف دو روز برگشت به روزهای محاصره حرم، روزهای درگیریهای حجیره و بهدلیه و... همان روزهایی که تکفیریها یه ایرانی رو با ۲۰۰ تا اسیر بیخودی عوض میکردن...
خلاصه،
با پرواز اضطراری اونم از نوع باری با کلی ساک و بار و بند و بیل ایرانیها سوار یه چیزی شبیه این سفینههای جنگ ستارگان شدیم. از طرف صندوق عقب عینِ فیلم #به_وقت_شام
سفینهی کوچیک ما آماده پرواز شد. قرار بود سه مرحله ایرانیها رو با همین هواپیمای کوچیک برسونن فرودگاه لاذقیه.
ما مرحله دومش بودیم.
بالاخره سوار بر اتوبوس چرخوندن و چرخوندن و از یه جای غریبی از وسط بیابونهای اطراف بالاخره پریدیم...