﴾﷽﴿
🍃
بخشی از کتاب #عزیز_زیبای_من :
حتی اگر توی هواپیما یا هر جای دیگری بود نماز شبش سر جای خودش بود.
حدود ساعت 2 و نیم، 3 بیدار میشد نمازش شبش را با کیفیت خاصی می خواند و وصل می کرد به نماز صبحش.
گاهی هم بعد از نماز شب می رفت کوه. همانجا بعد از ورزش نماز صبحش را می خواند و بعد می رفت سرکار.
حتی اگر تازه نیم ساعت بود که خوابش برده بود باز هم برای نماز شب بیدار می شد. ساعت کوک می کرد برای بلند شدن اما همیشه خودش زودتر از آنکه ساعتش زنگ بخورد از خواب بیدار می شد. گاهی بچه ها با صدای گریه های بابا سر نماز از خواب بیدار می شدند.
همیشه نمازش را اول وقت می خواند. قرآن و عبادتش سر جای خودش بود.
با اینکه سعی می کرد خیلی آرام از جا بلند شود، چراغ را روشن نمی کرد تا اهالی خانه به خاطر نماز او از خواب بیدار نشوند اما باز بچه ها شاهد نماز شبهایش بودند. گاهی چنان سر نماز بدنش می لرزید که بچه ها از دیدن او میلرزیدند. حس میکرند که پدر خودش را در محضر بزرگی میبیند و دارد التماسش میکند. حالت خوشی داشت که هر بیننده را به خود جذب می کرد.
#یک_برش_از_کتاب
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_عزیز_زیبای_من
════════════༻
📌پایگاه فرهنگی حسینیه شهدای قرچک
🆔 @hshohadaq
🆔 @panah220