🔻 خدا از قریش امتحان خیلی سختی گرفت، چون سرمایۀ معنوی و ایمانی بالایی داشتند
🔻 الآن معنویت در جامعۀ ما افزایش یافته؛ پس آمادۀ امتحانهای سختتر باشید!
📌 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران- ج۵
🔘 داستان بعثت پیامبر و تاریخ اسلام، در چه ژانری است؟ ژانر امتحان و معمّاگونه؛ یک امتحان بزرگ الهی از جامعه
🔘 فلسفه و محور اصلی حوادث تاریخ اسلام، امتحانشدن مردم است؛ بدون این نگاه نمیتوان تاریخ اسلام را فهمید
🔘 امتحانهای خدا برای افراد مدعی سختتر است
🔘 گاهی خدا بهانهای در ظاهر به نفع منافقین جور میکند، تا مردم را امتحان کند
____
#علیرضا_پناهیان در جلسۀ پنجم مبحث تاریخ اسلام:
به نظر شما داستان بعثت پیامبر(ص) و تاریخ اسلام در چه ژانری است؟ آیا مثل یک داستان حماسی و جنگی است یا مثل یک رمان دربارۀ یک قهرمان اجتماعی است؟
یک مثال بزنم. امامصادق(ع) میفرماید: اگر خواستی یک رفیق انتخاب کنی، سهبار او را عصبانی کن، ببین چهکار میکند؟ اگر دست از محبت و وفاداری برنداشت، این رفیق خوبی است. (تحفالعقول، ص۳۵۷) نه اینکه حتماً این کار را انجام بدهی اما ببین موقع عصبانیت چگونه برخورد میکند.
خدا هم آدمها را امتحان میکند. شما با کسی که میخواهد تو را امتحان بکند چطوری برخورد میکنی؟ با هوشیاری، هوشمندی و تفکر. برخورد کردن با کسی که میخواهد تو را امتحان کند سخت و پیچیده است.
داستان زندگی پیامبر(ص)، داستان یک امتحان بزرگ الهی از یک جامعه است. ژانر تاریخ پیامبر(ص) ژانر امتحان و معمّاگونه است. باید ببینیم که مردم در آن امتحان، چهکار کردند و چه عکسالعملی نشان دادند؟
اصلیترین فلسفه حوادث تاریخ اسلام، امتحانکردن مردم است. اگر بدون این نگاه به حوادث تاریخ نگاه بکنی، یا اصلاً متوجه نمیشوی تاریخ چیست یا از آن غلط برداشت میکنی.
اصلاً دین، همهاش امتحان است. مثلاً وقتی میفرماید «نماز اول وقت بخوان» این یک امتحان است. مثلاً شما چند مرتبه، اول وقت نماز میخوانی، بعدش خدا موقع اذان تو را در یک پیچی میاندازد تا امتحانت کند.
بعثت پیامبر، نزول وحی و قرآن، همه وسیلهای برای امتحان هستند. امامصادق(ع) میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ نَبِيَّهُ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَة» (تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸). خدا پیامبرش را بر این مبنا مبعوث کرد که به در بگوید تا دیوار بشوند.
پیامبر مأمور است که خیلی چیزها را مستقیم نگوید بلکه با اشاره بگوید. چرا؟ برای اینکه با اشارهگویی، افراد و جامعه آزادیِ بیشتری دارند و فرصت بهتری برای امتحان و انتخاب آزادانۀ مردم فراهم میشود.
هرچه یک انسان یا یک جامعهای در مقابل خدا مدعیتر باشد، امتحانهای خدا سختتر است. شما که در جمهوری اسلامی دارید زندگی میکنید، خیلی هم حسینحسین میکنید، اربعین هم رفتید و مدام یابن الحسن میگویید و دعا میکنید: «اللهمَّ عجّل لولیّک الفرج»، طبیعتاً امتحانهای سخت برای شما میآید و با حادثههای تلخ و شیرین، شما را امتحان میکنند.
پیغمبر خدا هم از جانب خدا مأمور است که امتحان کند. مثلاً یکجایی منافقین خیلی علیه پیامبر(ص) جوّسازی کرده بودند و جامعه در حال انفجار بود. همان موقع، پیامبر(ص) شترش را گم میکند و دنبالش میگردد و میگوید: «شتر من کجاست؟» همین یک بهانهای بهدست منافقین داد و گفتند: پیامبر به ما از اسرار آسمان خبر میدهد اما نمیداند شترش کجاست (الخرائج والجرائح، ج۱، ص۳۰)
داستان بعثت پیامبر، داستان امتحان است. مثلاً چرا پیامبر(ص) باید یتیم باشد؟ این هم یک پایۀ امتحان است یتیمبودن، پایگاه اجتماعی پیغمبر(ص) را ضعیف میکرد چون یتیمبودن در جامعۀ مکه، به معنای کم بودن اعتبار فرد بود.
خدا از قریش امتحان خیلی سختی گرفت و آنها را با شخصیت باعظمت پیغمبر امتحان کرد. چون آنها مدعی بودند که پردهدار خانۀ کعبه هستند و به خدا ایمان دارند. خدا معجزۀ نابودی سپاه ابرهه را به آنها نشان داده بود. آنها از نظر معنوی مردم فقیری نبودند و خدا حق داشت از آنها امتحان سخت بگیرد چون امکانات بالای معنوی به آنها داده بود.
هرچه بهظهور نزدیک شویم، امتحانهای ما سختتر میشود، چون مدعیان ایمان باید غربال بشوند الان معنویت در جامعۀ ما نسبت به دهههای قبل، افزایش پیدا کرده است پس آمادۀ امتحانهای سختتر باشید! ما اربعین حسینی را دیدهایم. شهدای ما در آن زمان دستههای عزاداری حداکثر هزار نفری را دیده بودند و امتحان دفاع مقدس از آنها گرفته شد. ما الان عظمت اربعین را دیدهایم و چشیدهایم و امکانات معنوی ما بسیار بیشتر شده، لذا طبیعی است که خدا برای غربالکردن ما، از ما امتحان سختتر بگیرد.
🚩 فاطمیۀ تهران؛ مبحث تاریخ اسلام،ج۵- ۱۴۰۱/۰۸/۲۹
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7518
@Panahian_text
🔻 چرا کسانی که منتظر آخرین پیامبر بودند، پس از بعثت با او مخالفت کردند؟
🔻 آیا کسانی که منتظر آخرین امام هستند هم پس از ظهور با او مخالفت میکنند؟
📌 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران-ج۲
🔘 دشمنی با پیغمبر(ص) غیر از ریشۀ اجتماعی، ریشۀ روانشناسانه هم دارد
🔘 مگر دین چهکار میکند که بعضیها تنفر پیدا میکنند؟
🔘 وقتی کسی مؤمن شد در دل منکِران نسبت به او نفرت، دشمنی و کینه پدید میآید
🔘 بعضیها جریان مقاومت را محکوم میکنند که «شما نتوانستید همه را جذب کنید!» خُب سیدالشهداء(ع) هم نتوانست جذب کند!
____
#علیرضا_پناهیان در جلسۀ دوم مبحث تاریخ اسلام:
بیاطلاعی از تاریخ، موجب برداشت غلط از دین میشود. با مطالعۀ تاریخ اسلام میفهمیم که اصلاً چرا بعثت، درگیری ایجاد کرد؟ پیامبر(ص) در مذهبیترین شهر جهان در آن دوران مبعوث شد و مهمترین ویژگی خوب مکّه این بود که همه منتظر آخرین پیامبر بودند.
قرآن میفرماید «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً» (فاطر،42) قریش یعنی همقبیلههای پیامبر(ص) به خدا قسم میخوردند که اگر پیامبری بیاید ما هدایتشدهترین گروه خواهیم بود، یعنی قطعاً به او خواهیم گروید؛ اما وقتی پیامبر آمد، چیزی جز نفرت در دلشان تولید نشد.
آنها تا قبل از اینکه پیامبر(ص) مبعوث بشود، با او مشکلی نداشتند و همه قبولش داشتند؛ خصوصاً از نظر اخلاقی که یکی از وجوهش «امانتداری» است. ایشان جوان خوب مکّه بود و با کسی هم نجنگیده بود؛ پس چرا وقتی آمد آنها نفرت پیدا کردند «ما زادَهُم إلّا نُفُوراً»؟
آیا دین واقعاً نفرت ایجاد میکند؟ چرا باید دین برای کسانی که منتظرش هستند دعوا ایجاد کند؟ ما هم الآن منتظر آخرین وصیّ پیامبر هستیم؛ آیا بین این دو ادّعا تفاوت هست؟ آیا آن حقیقتی که آدمها در درونشان دارند، تغییر کرده؟ مگر دین چهکار میکند که بعضیها تنفر پیدا میکنند؟
كفار قريش میگفتند: چرا قرآن به يكى از مردان بزرگ مكه و طائف نازل نشد؟ «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» (زُخرُف،31) امامرضا(ع) میفرماید: اگر اختیار نبوت به قریش داده میشد آنها «امیّة بن ابیصلت» و «ابومسعود ثقفی» را انتخاب میکردند چون آن دو نفر نزد آنها برتر از حضرت محمد(ص) بود. (تحف العقول، ص467)
یتیم عبدالله، جزو اشراف مکّه نبود لذا اگر پیامبر میشد، طبیعتاً «موقعیت اجتماعی» آنها بهخطر میافتاد. البته فقط بحث اشرافی و قبیلگی و ثروت نبود بلکه دین جدید معادلات نظام اجتماعی آنها را بههم میزد؛ نظامی که حول خانۀ کعبه شکل گرفته و محورش خداست و حالا یک نفر از طرف همین خدا آمده است.
چرا حبّ مقام اصلیترین عامل دشمنیِ اشراف مکه با پیامبر بود؟ چون منشأ مقام آنها، دینی بود و از خانۀ کعبه بود و حالا صاحبِ اصلی کعبه آمده و آنها «موقعیت اجتماعی» خود را در خطر میبینند؛ اگر موقعیت اجتماعی آنها بهخاطر چیزی غیر از مکّه بود شاید راحتتر با پیغمبر کنار میآمدند.
انگیزۀ مخالفت و دشمنی با پیامبر(ص) صرفاً ترس از دستدادنِ موقعیت اجتماعی نبود بلکه یک انگیزۀ دیگر هم وجود داشت. دشمنی با پیغمبر غیر از ریشۀ اجتماعی، ریشۀ روانشناسانه هم دارد. ریشۀ اجتماعی این دشمنی، همان بحث موقعیت اجتماعی است و ریشۀ روانشناسانهاش حسادت و تکبّر است.
وقتی کسی مؤمن بشود، مخلص خدا و اولیاء خدا بشود و این مرام را بپذیرد، در دل منکِران و کسانی که نمیخواهند این راه را بروند، نسبت به او نفرت، دشمنی و کینه پدید میآید. این خبر خوبی برای مذهبیها نیست. هابیل به چه جرمی کشته شد؟ دیدید که در حرم شاهچراغ، حتی بچهها را به رگبار بستند؟ این نفرت از کجا میآید؟
آیا نمیشود کاری کنیم که آنها را جذب کنیم؟ آیا نمیشود با رفتار و برخورد خوب، همه را جذب کنیم؟ نه نمیشود! میخواهی از پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هم بالاتر بزنی؟ آیا بهتر از امیرالمؤمنین(ع) میتوانی حرف بزنی؟ البته ما باید برای جذب دیگران، تلاش کنیم اما بدانیم که قرآن دربارۀ بعضیها میفرماید: رهایشان کن «ذَرْهُم» (حجر،3)
آن افراد نادانی که جریان مقاومت را محکوم میکنند و میگویند «شما نتوانستید اینها را جذب کنید!» نمیدانند که سیدالشهداء(ع) هم نتوانست جذب کند! یک آقای روحانی میگفت: «اگر به کتاب نهجالبلاغه عمل کنیم، همۀ مشکلات حل میشود.» اگر اینطوری است پس چرا مشکلات خودِ امیرالمؤمنین(ع) حل نشد؟ مگر ایشان به نهجالبلاغه عمل نمیکرد؟
🚩 فاطمیۀ تهران؛ مبحث تاریخ اسلام،ج۲- ۱۴۰۱/۰۸/۰۸
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7522
@Panahian_text
📌 پناهیان در محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران:
🔻 پیامبر میخواست مردم را از دست رؤسای قبایل و احزاب آزاد کند
🔻 آغاز آموزش اسلام از عقاید به جای تاریخ، باعث فهم غلط از دین میشود
اهم عناوین جلسه ششم تاریخی تحلیلی اسلام:
🔘 اصل ایدۀ بسیج از طرف امام نبود؛ بسیج همان پروژهای است که پیغمبر میخواست اجرا کند
🔘 رسالت پیغمبر دو وجه داشت: 1- گرفتن قدرت از سران قبایل و باندهای قدرت 2- دادنِ قدرت به مردم
🔘 مردمی که چشمان به روسای قبایل بود، باعث شکست حکومت علوی و بدبختی خودشان شدند
🔘 مردم ما به جای روسای قبایل، اسیر احزابند؛ مسولین ناشایست را احزاب سرِ کار آوردهاند
____________
#علیرضا_پناهیان:
آغاز آموزش اسلام از عقاید و اخلاق، بهجای تاریخ اسلام، زمینۀ فهم غلط از دین میشود. وقتی آموزش دین با عقاید، اخلاق و احکام شروع میشود، ناخودآگاه این ذهنیت غلط در ذهن ما ایجاد میشود که درگیری پیامبر با کفار بر سر عقاید و اخلاق بوده؛ درحالیکه با مطالعه تاریخ صدر اسلام متوجه میشویم علت اصلی مخالفت کفار قریش با پیغمبر، مقام و موقعیت اجتماعی خودشان بود.
بر اساس نص صریح آیات قرآن، دعوای پیامبر با کفار، سیاسی بود نه اخلاقی، اما شورای انقلاب فرهنگی روز بعثت روز اخلاق نامگذاری کرده است.
هنگام بعثت، رسولخدا(ص) با طاغوت تابلوداری مثل فرعون مواجه نبود، بلکه با طاغوتچههای منتشری به نام رؤسا و بزرگان قبایل مواجه بود. ایشان میخواست مردم خیلی آزاد باشند و حتی رؤسای قبایل هم در آنها نفوذ نداشته باشند و مردم خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند.
ما هم الان از جهتی گرفتار وضع مشابهی هستم که رسول خدا هنگام بعثت با آن مواجه بود. زیرا مردم ما الان بهجای روسای قبایل، اسیر بزرگان احزاب هستند و عمدۀ مشکلات کشور به دلیل سیطرۀ همین احزاب پدید آمده است. مسئولین ضعیف و ناکارآمد را چه کسانی سرکار آوردهاند؟ همین احزاب که البته باندهای سیاسی و باندهای قدرت هستند، نه حزبی که متکی به مردم باشد.
در اوایل انقلاب که جامعه مدرسین قم و جامعه روحانیت تهران که افراد خوبی مانند آیتالله مشکینی اعضای آن بودند، میخواستند برای سراسر کشور لیست پیشنهادی بدهند، امام اجازه ندادند. چون ایشان هم مثل رسولخدا(ص) میخواستند مردم آزاد باشند و قدرت در دست مردم باشد و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند، نه روسای احزاب، حتی احزاب خوب.
چه کسانی بعد از پیامبر(ص) کار را به مسیر دیگری بردند؟ کسانی که به بزرگان قبایل بیشتر پول میدادند، آن وقت همهچیز به دورۀ قبل از پیامبر(ص) برگشت. نماز میخواندند، ولی نفوذ رؤسای قبیلهها برگشت و دوباره قدرت افتاد بهدست بزرگان قبایل و باندهای قدرت.
علت شکست و کوتاهبودنِ حکومت امیرالمومنین(ع) هم این بود که حاضر نبود پول بیشتری به روسای قبایل بدهد. آنوقت مردمی که چشمشان و ارادهشان به دهان رئیس قبیله بسته بود، هم دین را به خاک سیاه نشاندند و هم خودشان بدبخت شدند.
بسیج یعنی اینکه مردم قدرت پیدا کنند، نه ادارات دولتی؛ اگر ادارات قدرت پیدا کنند، پدرِ مردم را در میآورند! بسیج یعنی اینکه مردم قدرت پیدا کنند نه احزاب؛ اگر احزاب قدرت پیدا کنند پدرِ مردم را درمیآوردند! بسیج یعنی اینکه خود مردم خودشان را سازماندهی کنند.
اصل ایدۀ بسیج از طرف امام نبود. بسیج همان پروژهای است که پیغمبر میخواست اجرا کند. رسالت پیغمبر دو وجه داشت، یک وجهش گرفتن قدرت از سران قبایل و باندهای قدرت بود، یک وجه دیگرش هم این بود که قدرت را به مردم بدهد.
جالب است که الان دارند قدرت را به ما مردم تعارف میکنند ولی ما نمیگیریم! چند سال پیش، رهبر انقلاب با شما دانشجوها جلسه گذاشت و فرمود: یک کاری هست که نه دولت، نه رهبری، نه نهادها هیچکدام نمیتوانند انجام بدهند، این کار شما است؛ ما به «حلقههای میانی» احتیاج داریم.
حلقههای میانی یعنی یک کسانی از میان مردم برخیزند که از دولت هم نیستند، اینها بیایند کارها را راه بیندازند، یعنی قدرت از دولت کنده بشود و بهسمت این حلقههای میانی برود، بعد فرمودند که این شرح بیانیۀ گام دوم است.
رهبر انقلاب هم در واقع دارد همان کار رسولخدا(ص) را ادامه میدهد. ایشان از نوادر علمایی است که از نیمقرن پیش، شیوۀ کار رسولخدا(ص) را بهدرستی درک کرده و این راه را دارد ادامه میدهد تا مردم قدرت پیدا کنند.
اگر این اتفاق در کشور ما بیفتد و مردم به معنای واقعی قدرت پیدا کنند، تازه مردم اروپا و غرب میفهمند دموکراسی واقعی یعنی چه و متوجه میشوند که تا حالا سرِ آنها را کلاه گذاشتهاند.
🚩فاطمیۀ بزرگ تهران - 1401/09/06
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7524
@Panahian_text
🔻 بهترین راه برای درک ضرورت بندگی خدا چیست؟
🔻 بدانیم که «اگر بندۀ خدا نشویم، قطعاً بردۀ دیگران میشویم»
📌 بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست- ج1
🔘 به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد به همان درصد بردۀ غیرخدا میشود
🔘 کاش بهجای اصول عقائد، به بچهها یاد میدادیم «چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران میکشاند؟»
🔘 بردۀ دیگران شدن خیلی راحت است؛ اگر بهصورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شدهای
🔘 خیلی از پدر و مادرها دوستدارند بچههایشان مثل برّه آرام باشند و مثل برده، حرف گوش بدهند؛ این خیلی بد است
🔘 ولایت نمیگذارد تو برده بشوی؛ خودش هم تو را به بردگی نمیگیرد
____________
یکی از مشکلات در جامعۀ بشری و زندگی انسانها این است که ضرورت بندگی خدا را زیاد درک نمیکنند. نهفقط افراد بیدین بلکه بسیاری از مذهبیها هم ضرورت بندگی خدا را درک نکردند لذا با یکمقدار بندگی، دچار غرور و عُجب میشوند و دیگران را آدم حساب نمیکنند. اینها از خدا طلبکار میشوند و در سختیها طاقت نمیآورند.
مذهبیهایی که اضطرار به بندگی خدا را نفهمیدهاند در بندگی رشد نمیکنند. اگرچه اینها همهچیز را پذیرفتهاند و معقول میدانند و خدا هم کمکشان میکند ولی درجا میزنند. دینداری این افراد مزّه و شیرینی ندارد.
رسیدن به اضطرار بندگی خدا برای ما ضروری است. اولاً باید خیلی به خدا التماس کنیم تا این اضطرار را بهدست بیاوریم، ثانیاً اگر این اضطرار را بهدست آوردیم از خدا خیلی تشکر کنیم و ثالثاً مدام نگران باشیم که مبادا بندگی خدا را از دست بدهیم.
در بین راههای رسیدن به اضطرار بندگی خدا بهترین راه این است که بدانیم اگر بندۀ خدا نشویم، قطعاً بردۀ دیگران میشویم، به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد به همان درصد بردۀ غیرخدا شده یا میشود.
از یک طرف انسان موجودی است که خیلی تحت تأثیر دیگران قرار میگیرد و از طرف دیگر، انسان بدش میآید بردۀ کسی بشود، انسان به قدری غُد و خودخواه آفریده شده که حتی ممکن است مثل فرعون، ادعای خدایی بکند.
به هرکسی بگویید «تو بردۀ دیگری شدهای»-این دیگری هرکسی که باشد- طبیعتاً انسان بدش میآید؛ چون انسان یک موجود حرّ است، انسان برای خودش ارباب است.
کاش به جای اصول عقائد، معلمها به بچهها یاد میدادند که «چگونه بندۀ خدا شدن انسان را از بردگی دیگران نجات میدهد؟» یا «چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران میکشاند؟»
انسان خیلی ساده و راحت بردۀ دیگران میشود؛ اگر بهصورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شدهای. اگر از کسی بترسی بندهاش شدهای. اگر کسی تو را سرگرم کند یا سرکار بگذارد، بندهاش شدهای. اگر کسی را دوست داشته باشی و بهخاطر این دوستداشتن کور و کر بشوی بندهاش شدهای. اگر بیمحاسبه حرف کسی را قبول کنی و بدون دلیل منطقی مرعوب یا مغلوبش بشوی، بندهاش شدهای.
امام باقر(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ...» (کافی، ج6، ص434) کسی که حرف کسی را گوش کند عبد او شده، اگر گوینده حرف خدا را بزند او بندۀ خدا شده و اگر گوینده حرف شیطان را بزند او بندۀ شیطان شده است.
خدا به پیامبر میفرماید که تو حق نداری حرف کسی را گوش بدهی، بقیه مؤمنین هم نباید حرف غیرخدا را گوش بدهند؛ باید فقط بندۀ من بشوید. قرآن میفرماید: اکثر مؤمنین مشرک هستند! «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون» (یوسف،106) ایمان به این است که بگویی «خدا هست» بله، خدا هست اما تو خداهای دیگری هم داری، چرا تحت تأثیرشان قرار گرفتی؟
خیلی از اوقات، پدرها و مادرها دوست دارند بچههایشان برده باشند! میخواهند آنها مثل برّه آرام باشند و حرف گوش بدهند و این خیلی بد است. میگویند «ببینید بچۀ من درس میخواند!» آیا چون آزاد است، درس میخواند یا چون برّه و برده است درس میخواند؟ اینکه به خوبشدن توصیه بشود ولی بحث بردگی وسط نیاید خیلی بد است؛ خاک بر سر خوببودن و عصیانگر نبودنِ بردهها!
اگر بر ولایتمداری تأکید شده به این علت است که ولایت نمیگذارد تو برده بشوی، خودش هم تو را به بردگی نمیگیرد. امامحسین(ع) شب عاشورا به یارانش فرمود: اگر میخواهید، بروید. امامحسین(ع) اصحاب خودش را به بردگی نکشید، آنها بسیار عزتمند بودند و خودشان خواستند که بمانند. اگر ولایت چندتا دستور هم میدهد برای قدرت بخشیدن به تو و آزاد کردنِ تو است نه برای بهبردگی کشاندن تو.
آیا امکان دارد یککسی نه بندۀ خدا بشود و نه بردۀ دیگران؟ نه؛ امکان ندارد. اگر شما بندۀ خدا نباشید قوی نیستید، وقتی ضعیف باشید حتماً تحت تأثیر دیگران قرار میگیرید.
🚩فاطمیۀ بزرگ تهران- 15/09/1401
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7532
@Panahian_text
🔻 در مقابل توهین و بیاحترامی به رهبری چهکار باید کرد؟
🔻 عشق و محبت خودتان را نسبت به ایشان، بهصورت جمعی و فردی اعلام کنید
➖بهطور مستمر (روزانه یا هفتگی) مطالبی را در اعلام محبت به ایشان در صفحات مجازی منتشر کنید
➖چرا تصاویر زیبای رهبری را که مهمترین عامل حفظ امنیت و استقلال کشور است بر فراز نمیکنید؟
_____________
📌 #علیرضا_پناهیان در یادوارۀ شهدای فتنۀ اخیر:
در این فتنۀ اخیر، بعضیها شخص رهبری را نشانه گرفتند؛ فکر میکنند اگر چهار تا مرگ بر دیکتاتور بگویند، یکدفعهای همه مردم با آنها همنوا میشوند! در حالیکه همه از میزان محبت مردم به رهبری خبر دارند. هیچ رهبری در جهان این مقدار فداییِ بامعرفت ندارد.
در مقابل این توهینها چهکار باید کرد؟ وقتی شاهد اظهار کینه و دشمنی برخی نسبت به رهبر هستید، چرا شما محبت خودتان را نسبت به ایشان اعلام نمیکنید؟
طرفِ سخن من آنهایی هستند که معرفت دارند و محبّ آقا هستند و برای آقا جان میدهند. از عشق خودت به آقا حرف بزن و دلیل عشقت را توضیح بده. فهم و احساساتِ خودت را نسبت به آقا نشان بده.
وقتی یک عدهای به رهبری توهین کردند، کسانی که عاشق رهبری هستند عشقشان را نسبت به ایشان فریاد بزنند. این کار، خیلی اثر دارد. چرا از محبتتان نسبت به رهبر عزیزمان، حرف نمیزنید؟ چرا تصاویر زیبای رهبری که مهمترین عامل حفظ امنیت و استقلال کشور است را بر فراز نمیکنیم؟
باید شروع کنیم به حرکت جمعی برای احیاء احترام و بازگویی این محبتها و اعلام صریح این عشقها و معرفتها.
بهصورت فردی هم این کار را بکنیم؛ مثلاً روزانه یا بهطور هفتهای میتوانیم کامنت بگذاریم، توییت بزنیم، مطالبی را در اعلام محبت به ایشان در صفحات مجازی منتشر کنیم، در خانهها و محلههایمان، به اندازهای که میتوانیم این کار را بکنیم.
در ابراز محبت به شخص رهبری و به اصل ولایتفقیه، کم نگذارید. میلیونها نفر حاضرند برای آقا جان بدهند ولی الحمدلله اقتدار نظام به قدری بالاست که هیچوقت کار به اینجا نمیرسد که بخواهید برای ایشان جان بدهید، ولی هرگونه بیاحترامی باید با احترام مضاعف جواب داده بشود.
باید دشمنان و جاهلان را پشیمان کرد. اگر الآن بگویند که یکجایی دارند یک جوان بسیجی مظلوم را میزنند و او کمک میخواهد، همهمان از دور و نزدیک برای کمک به او میرویم. به همین دلیل آنها دزدانه میزنند و میکشند و فرار میکنند. حالا یکجایی هم اگر به رهبری توهین شد، نباید ساکت باشیم.
میدانید اگر این توهین بیپاسخ گذاشته بشود ممکن است خدا بلا برای جامعه در نظر بگیرد؟ اگر هرکه دوست خداست مظلوم واقع شود، یاری نشود و تنها گذاشته بشود خدا عقوبتهای سختی نازل خواهد کرد.
🚩امامزاده قاضیالصابر- 1401/09/04
📢 صوت: @Panahian_mp3
@Panahian_text
🔻 قدرتهای اغواگر باید از بین بروند تا پیام اصلی دین به همۀ مردم و ضعفا برسد
🔻 فلسفۀ دین، فراهمکردن سطح بالای آزادی است تا همۀ انسانها به اوج شکوفایی برسند
📌علیرضا پناهیان در جلسۀ هفتم #تاریخی_تحلیلی صدر اسلام:
🔘 چرا پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) اینقدر درگیر سیاست و جنگ با قدرتهای زورگو شدند؟
🔘 پیامبر دنبال آزادیِ مردم از بندِ قدرتهاست تا هیچکس نپذیرفتن یا پذیرفتن دین را به انسانها تحمیل نکند
🔘 دین میگوید: هیچکس نباید کسی را فریب بدهد، حتی برای هدایت بهسوی خدا
🔘 در فضای آزاد، انسانها شکوفا میشوند، همانطور که درخت در بهار شکوفه میدهد
____________
چرا رسولخدا(ص) میخواست قدرت را از قدرتمندان و زورگویان بگیرد؟ مگر رسالت پیامبر(ص) این نیست که ما انسانها به خدا مقرب بشویم؟ اینهمه مکاتب شرقی و غربی هستند که از معنویت صحبت میکنند، و برخی هم رویکردهای عرفانی دارند، اما صاحبان آن مکاتب با قدرتمندان درگیر نمیشوند بلکه صرفاً مکتب خود را ترویج میکنند تا هرکسی خواست استفاده کند.
چرا انبیاء الهی از همان اول با قدرتمندان درگیر میشوند؟ چرا رسولخدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) اینقدر درگیر سیاست و جنگ با قدرتهای زورگو شدند؟ بدون درک سطح بالای آزادیای که پیامبران دنبال فراهم کردن آن برای مردم هستند، نمیتوان تاریخ اسلام را تحلیل کرد.
امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ فلسفۀ بعثت رسولخدا(ص) میفرماید: خدا پیامبر(ص) را مبعوث کرد تا بندگانش را از بردگیِ دیگر بندگانش نجات بدهد و به بندگی خودش دعوت کند، آنها را از طاعت بندگان نجات بدهد و به طاعت خودش داخل کند. «...وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ» (نهجالبلاغه، خطبه147)
چرا دین ما اینقدر سیاسی است؟ زیرا باوجود انواع قدرتهای سیاسی، فرهنگی و رسانهایِ تحمیلگر و اغواکننده که اجازه تفکر به مردم نمیدهند، فقط عدۀ کمی میتوانند پیام دین را دریافت کنند و به اوج دینداری و زندگی خوب برسند.
اکثر مردم اگر از همۀ قدرتهای زوگور آزاد نباشند، نمیتوانند پیام دین را بفهمند و به اوج شکوفایی برسند. به همین دلیل اگر پیام دین بخواهد به همه برسد، باید یک فضای خیلی خیلی آزاد در جامعه وجود داشته باشد.
بیشتر مردم وقتی فوجفوج بهسمت دین میآیند که طاغوتها از بین بروند؛ «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح*وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر،1و2) قبل از آن فتح و پیروزی، انواع قدرتهای ستمگر اصلاً نمیگذارند که مردم درست فکر کنند. الان ما در این دورانِ گذر هستیم؛ گذر از زورگوها و قدرتهایی که با انواع روشهای تبلیغاتی و ایجاد خفقان روانی و رسانهای نمیگذارند مردم درست فکر کنند و دینداری کنند.
بعضیها بهدلیل برداشتِ غلط از دین، تصور میکنند آزادی در مقابل دین قرار دارد؛ درحالیکه اتفاقاً دین بهدنبال حدااکثر آزادی برای مردم است. نباید کسی نپذیرفتن و حتی پذیرفتن دین را به انسانها تحمیل کند.
هر نوع قدرتِ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تبلیغاتی که کوچکترین زورگویی و تحمیلی در جامعه داشته باشد، باعث میشود که آدمها ضعیف و متزلزل بشوند و نتوانند از دین بهرهمند شوند. لذا وقتی یک پیغمبر از طرف خدا میآید تا دین را ارائه بدهد، اول باید جامعه را از انواع و اقسام این قدرتهای تحمیلگر، آزاد کند.
وقتی از «آزادی» سخن میگوییم، منظور آزادیِ سطحی و ظاهری در غرب نیست. دین میگوید: هیچکسی نباید کسی را فریب بدهد، حتی برای هدایت بهسوی خدا. یعنی حتی پیامبر(ص) هم نمیتواند بهگونهای تبلیغ کند که کسی بیاختیار به دین علاقهمند بشود. لذا آزادیِ واقعی، همهجانبه و حداکثری، بیش از هرچیزی، در شدیدترین نوعش به درد دین میخورد.
فلسفۀ دین فراهمکردن سطح خیلی بالای آزادی است، تا تکتک انسانها بتوانند ابرقدرت شوند. اگر مردم آزاد باشند، اینقدر آموزش معارف دینی لازم نیست زیرا فطرت مردم، همان کار انبیاء را انجام میدهد. در فضای آزاد، انسانها شکوفا میشوند، همانطور که درخت در بهار شکوفه میدهد. لذا اولین کار پیامبران آزادسازیِ مردم از قدرتهاست.
سؤال بسیار مهم این است که چرا خود پیامبر یا امام، قدرت مطلقه دارد؟ پیامبر، امام و کسانی که مانند آنان صالح هستند، تنها افرادی در عالم هستند که میتوانند از قدرت مطلقۀ خود سوء استفاده نکنند و قدرت را در خدمت تحقق آزادی حداکثری مردم به کار بگیرند. چرا میگوییم ولایت باید قدرت مطلقه داشته باشد؟ برای اینکه اگر قدرت مطلقه نداشته باشد، نمیتواند این آزادی را برای مردم فراهم کند.
🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۱۳
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7538
@Panahian_text
🔻 چرا جامعۀ مدینه به آن ظلم بزرگ دربارۀ حضرتزهرا(س) تن دادند؟
🔻 پیامبر(ص) جامعه را به یک اوج و قلهای دعوت میکرد که مردم ضرورتش را احساس نمیکردند؛ این آغاز سقوط است
➖مردم مدینه یکشبه دشمن پیغمبر و دختر ایشان نشدند!
➖ابلیس از اول به آدمها نمیگوید: بیا جنایت کن! بلکه میگوید: ضرورت ندارد خیلی آدم خوبی باشی!
➖ دعوای فاطمیه سرِ این بود که مردم به آن اوجی که پیامبر(ص) میخواست، احساس نیاز نمیکردند؛ الان هم خیلیها این احساس را دارند!
________
#علیرضا_پناهیان:
چرا مردمی که به پیامبر(ص) ایمان آورده و پای رکاب ایشان جمع شدند، بعد از پیامبر(ص) اینقدر اهلبیت او را غریب و تنها گذاشتند؟ آیا مردم از آنهمه خوبیهای پیامبر(ص) یکدفعهای به آنهمه بدیها گرایش پیدا کردند؟ نه؛ یکدفعهای ماجرا زیر و رو نشد بلکه هر بلایی سرِ آن مردم آمد، بهتدریج آمد. باید دید چه شد که آن مردم به تحمل چنین ظلم بزرگی تن دادند؟
اکثریت مردم آن جامعه بد نبودند، از پیامبر(ص) و علیبنابیطالب(ع) و فاطمۀ زهرا(س) هم بدشان نمیآمد اما رسولخدا(ص) مردم را به یک اوج و به یک قله و به خوبیهای فوقالعادهای دعوت میکرد که مردم نسبت به آن احساس نیاز نمیکردند. ماجرا از اینجا شروع شد. این احساسی است که الان هم خیلیها دارند.
آنها نمیخواستند از اسلام خارج بشوند، نمیخواستند علیه پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و علیبنابیطالب(ع) قیام کنند، همۀ آنها که بُغض و کینه نداشتند، همه آن نفاق و حسادت شدید را نداشتند. آنها که دشمن حضرت زهرا(س) نبودند، چرا ایشان را تنها گذاشتند؟ چون حضرت زهرا(س) داشت جامعه را به یک اوجی دعوت میکرد که مردم ضرورتش را احساس نمیکردند و این یک جنایت بزرگ است؛ این یعنی آغاز سقوط و انحطاط و بدبختی!
ابلیس به آدمها نمیگوید: بیا جنایت کن و قاتل ائمۀ معصومین باش! بلکه میگوید: ضرورت ندارد که خیلی آدم خوبی باشی؛ نمیخواهد به خودت سخت بگیری... این کسانی که نمیخواهند به اوج برسند، از آنهایی که مردم را به اوج دعوت میکنند کمکم بدشان میآید و فاصله میگیرند. تا جایی که این دعوتکنندگان به اوج، جلوی چشم آنها غریب و مظلوم میشوند.
مردم مدینه یک بهرهای از اسلام برده بودند و بیشتر نمیخواستند! بیتردید همۀ آنها علیبن ابیطالب(ع) را بهترین و باسوادترین و زاهدترین یار پیامبر(ص) میدانستند ولی ایشان را نمیخواستند. این یعنی: ما نمیخواهیم رئیسی داشته باشیم که اینقدر خوب باشد!
حرکت به سوی اوج، واقعاً سخت نیست ولی اگر کسی نخواهد به اوج برسد، برای او سخت است. مثلاً اگر کسی نخواهد به اوج برسد، نماز اول وقت، حجاب، حلالخوریِ دائم و کلاً دینداری برایش سخت است. بازیکن تیم فوتبال وقتی در زمین تلاش میکند و خسته میشود تا جام را بگیرد، اگر از او بپرسید که سخت بود یا نه؟ میگوید: نه سخت نبود، خیلی هم لذت بردم... پس بستگی دارد به اینکه آن اوج را بخواهیم یا نه؟
رسولخدا(ص) برای یک هدف کم و کوچک نیامده بود، برای این آمده بود که مردم را به اوج برساند، نه صرفاً برای اینکه مردم معتاد و دزد نشوند، یا دختران را زندهبهگور نکنند! هدف پیامبر(ص) خیلی بالاتر از اینها بود.
اینطور نبود که مردم بعد از پیامبر(ص) یکدفعهای عوض شده و آدمهای بدی شده باشند! مشکل مردم این بود که به آن اوجی که پیامبر(ص) دعوت میکرد، مایل نبودند و الا مردم که یکشبه قاتل و جنایتکار نمیشوند! مردم که یکشبه دشمن پیغمبر و دختر پیغمبر نمیشوند!
کاری که پیامبر(ص) در آن جامعه انجام داد، کاری بود در اوج! اما مردم خسته شده بودند و دیگر نمیکشیدند! شاید حرفشان این بود که «شما خوب هستید ولی از ما خیلی انتظار دارید!» چرا با اینکه پیامبر دستور داده بود، مردم بههمراه لشکرِ اسامه به جنگ نرفتند؟ انگار دنبال بهانهای بودند که از زیر حرفهای پیامبر(ص) در بروند!
حضرت زهرا(س) به مردم فرمود: فکر نکنید اگر از اوج، کوتاه آمدید و علی(ع) را کنار گذاشتید، به نفع شما خواهد شد! شما از این شتر خلافت، شیر نخواهید دوشید، خون خواهید نوشید و بدبخت میشوید. فکر کردید اگر به کم قانع شدید، عیبی ندارد؟ شما را بشارت میدهم، به شمشیرهای برنده، به هرجومرج دائمی و فراگیر «وَ اَبْشِرُوا بِسَیْف صارِم وَ سَطْوَةِ مُعْتَد غاشِم، وَ بِهَرَج شامِل» (إحتجاج، ج 1، ص108)
آیا همۀ ما باید به اوج برسیم؟ نه لزوماً؛ اما لااقل آنهایی که مردم را به اوج دعوت میکنند و آنهایی را که به اوج میرسند، نباید تنها بگذاریم. آیا همۀ ما باید شهادتطلب باشیم؟ نه، اما شهید را گرامی بداریم. اگر جزو «السابقون» نیستیم، جزو «اصحاب یمین» باشیم. خدا انتظار ندارد همه به اوج برسند. اگر به اوج نمیرسیم، به همان نسبت، تواضع و استغفار کنیم و ادعا نداشته باشیم.
🚩حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۱۰/۰۴
@Panahian_text
🔻 پیامبر(ص) جامعۀ مدینه را به یک اوجی رساند که امروز آن اوج، کمکم دارد برای ما یک ضرورت و تکلیف میشود
🔻 الگوی یاران امامزمان، جامعهای است که پیامبر(ص) آن را با مفهوم «مواسات» درست کرد
🔘 پیامبر(ص) بخشهایی از اسلام را به نمایش گذاشت که تا وقتی شیعیان آن بخشها را اجرا نکنند، امامزمان نمیآید
🔘 پیامبر(ص) با مواسات، در مدینه جامعهای ساخت که ما در طول انقلاب هنوز به آن نرسیدهایم؛ بهجز اربعین!
🔘 اربعین امامحسین(ع) شبیه جامعهای است که پیامبر(ص) ساخته بود
🔘 ریشۀ فاطمیه این بود که مردم از آن اوجی که پیامبر(ص) میخواست خسته شدند و پلهپله پایین آمدند
________
رسولخدا(ص) نیامده بود برای اینکه صرفاً به مردم بگوید: «ظلم نکنید، مرتکب قتل نشوید، نماز بخوانید، مهربان باشید، اخلاق را رعایت بکنید و...» ایشان یک اوج را به مردم نشان داد و آن را بهواسطۀ نفوذ شخصیت برجستۀ خود در جامعه اجرا کرد.
پیامبر(ص) چهکار بزرگی انجام داد؟ ایشان توانست از مدینه، شهری درست کند که آغاز شکلگیری آن بر مفهومی به نام «مواسات» استوار بود. هرکسی مسلمان میشد، باید به مدینه هجرت میکرد. لذا مردم، خانواده و زندگیشان را رها میکردند و به مدینه میآمدند، رسولخدا(ص) این کار بسیار سخت و سنگین را اجرا کرد.
کسانی که خانه و کسب و کارشان را رها کردند و به مدینه هجرت کردند، آمدند در کوچههای مدینه پخش شدند و کسانی که از قبل در مدینه زندگی میکردند هم اعتراض نکردند بلکه غالباً مسلمانها را به خانۀ خودشان راه دادند و مثلاً گفتند: ما دوتا اتاق داریم یک اتاقِ ما هم مال شما باشد...
جامعهای که پیامبر(ص) ساخت اینگونه بود: «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» البته پیامبر(ص) باید چنین کار بزرگی انجام میداد؛ چون میخواست تمام اسلام را به نمایش بگذارد.
آیا ما در طول انقلاب هیچوقت به این سطح از مواسات رسیدهایم؟ الان درجۀ «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» در بین ما چقدر است؟ وقتی اربعین میآید این «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» را در اربعین میبینیم اما در زندگی روزمرۀ خودمان نمیبینیم.
زندگی در اربعین، بالاتر از یک زندگی دُنگی است که هرکسی سهم خود را بدهد. در زندگی دُنگی اگر یک نفر پول نگذارد او را کنار میگذارند. اما اربعین مثل قصۀ مهاجرت مردم به مدینه است؛ هرکسی از هرجا آمده باشد مهمان امامحسین(ع) است. یک عده کنار جاده میآیند و میگویند: ما نوکر همۀ مهمانهای امام حسین(ع) هستیم.
پیامبر(ص) بخشهایی از اسلام را به نمایش گذاشت که-به تعبیر امامباقر(ع)- تا وقتی شیعیان آن بخشها را اجرا نکنند، امامزمان(عج) نمیآید. به امامباقر(ع) گفتند: در کوفه گروه بسیار زیادی آمادهاند که برای قیام از شما اطاعت کنند. حضرت فرمود: آیا آنها دست در جیب برادر مؤمن خود میکنند تا به مقدار نیاز بردارند؟ گفتند: نه؛ فرمود: وقتی امامقائم(ع) ظهور کند مؤمن به مقدار نیازش از جیب برادرش برمیدارد و کسی جلوی او را نمیگیرد. (اختصاص شیخ مفید، ص24)
اصحاب امامزمان(ع) باهم «ندار» هستند و الگوی آنها همان شهر مواساتی است که پیغمبر(ص) درست کرد. رسولخدا(ص) یک نقطۀ اوج را به مردم نشان داد، جامعه را به سمت آن سوق داد و آن را اجرا کرد که آن اوج، امروز هم آرزوی ما است و کمکم از حالت آرزو به صورت نیاز و ضرورت در میآید و برای ما به تکلیف تبدیل میشود.
بعد از رسولخدا(ص) مردم نتوانستند آن اوج را تحمل کنند و تاب بیاورند و یککمی پایین آمدند. مردم مدینه از جبهۀ حق به جبهۀ باطل کوچ نکردند، فقط چون طاقت اینهمه حقمداری را نداشتند، یکذره پایین آمدند؛ بعد هم پله پله سقوطشان آغاز شد تا به دست امثال همین مردم، امامحسین(ع) به شهادت رسید.
مردم مدینه دشمن حضرت زهرا(س) نبودند و ایشان را دوست داشتند. اما حرفشان این بود: «چیزی که حضرت زهرا(س) از ما میخواست، یک چیز حداقلی نبود، بلکه خیلی حداکثری بود» ولی مردم طاقت آن را نداشتند. یعنی اکثر مردم احساس ضرورت نمیکردند که در اوج باشند. ریشۀ فاطمیه این بود که مردم نمیتوانستند و نمیخواستند در اوج باشند، از قله پایین آمدند و گفتند همین دامنۀ قله خوب است!
ضرورت کار حداقلی را همه میدانند اما ضرورت کار در اوج را نمیفهمند. کارهای حداقلی را اگر انجام ندهیم زود، بدبخت میشویم ولی کارهای در اوج را اگر انجام ندهیم آناً بدبخت نمیشویم بلکه به مرور بدبخت میشویم. در همین مدینه که صدای نالۀ فاطمه(س) را جواب ندادند 53سال بعد در واقعۀ حرّه 700نفر از صحابه و تابعین توسط سربازان یزید کشته شدند حتی بدون اینکه اعتقادی به ولایت علیبنابیطالب(ع) داشته باشند.
🚩 حرم حضرت معصومه(س)- ۱۴۰۱/۱۰/۰۵
📢 صوت: @Panahian_mp3
@Panahian_text
🔻 چرا در طول تاریخ هر وقت دین آمده، دعوا راه افتاده؟
🔻 چون دین قبل از بندگی خدا، به نفیِ بردگی غیرخدا دعوت میکند
📌 بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست- ج۲
🔘 دو گروه مخالف دین هستند: «کسانی که مردم را به بردگی میکِشند» و «بردگانی که به بردگی خو کردهاند!»
🔘 کسی که خدا را پیدا نکند، هر قدرتی دمِ دستش بیاید، بردۀ او میشود
🔘 هرکس به کفر نزدیک بشود، اخلاق بردهها را میگیرد
🔘 استقلال اقتصادی هم جلوهای از برده نبودن است
____________
#علیرضا_پناهیان:
چرا وقتی دین میآید، درگیری ایجاد میشود؟ آیا وقتی یک پزشک، روش جدیدی برای درمان یک بیماری پیدا میکند دعوایی راه میافتد؟ آیا وقتی یک پزشک وارد شهری میشود که قبلاً پزشک نداشته، دعوا راه میافتد؟ نه!
پس چرا دین اینگونه است؟ چون دین تغییری در جامعۀ بشری ایجاد میکند که هیچ عامل دیگری نمیتواند آن را ایجاد کند. اینطور نیست که وقتی دین بیاید فقط به بندگی خدا دعوت کند، قبل از آن و بعد از آن، به نفی بردگی دیگران دعوت میکند.
دو گروه مخالف دین هستند؛ یکی به بردگی کِشَندگان مردم و یکی هم بردگانی که به بندگی خو کردهاند! بردگان میگویند «ما داشتیم آرام زندگیمان را میکردیم، یک لقمه نان بخور نمیر هم میرسید، بگذار بردگیمان را بکنیم!»
«اریک فروم» روانشناس برجسته، میگوید «مردم به بردگی بیشتر خو دارند تا به استقلال» البته درست این است که بگوییم: انسانها برای رسیدن به قدرت مطلق آفریده شدهاند، نه برای بردگی؛ اما لازمۀ رسیدن به قدرت مطلق، چسبیدن به قدرت مطلق خدا و بندگیِ او است.
انسان ظرفیت اطاعت و بندۀ خدا شدن را دارد، اما وقتی خدا را پیدا نکرد، هر قدرتی که دم دستش بیاید، بردۀ آن میشود، هرکدام از انسانها دوست دارند مثل خدا قوی باشند. انسانها قدرت را دوست دارند، اما وقتی زورشان نمیرسد، به یک قدرت میچسبند تا امنیت پیدا کنند.
چرا با حضور دین، درگیری پیش میآید؟ چون وقتی ارباب دو تا شد، طبیعتاً دعوا ایجاد میشود؛ دعوا بین اربابان زمینی و «ربالعالمین». پیامبران که خودشان بهمعنای واقعی ارباب نمیشوند، بلکه مردم را بهسوی قدرت خدا دعوت میکنند.
استقلال اقتصادی هم یک جلوهای از برده نبودن است. وقتی که فرد و جامعه از نظر پولی، بهشدت وابسته باشد، یعنی یکنوع نظام بردهداری وجود دارد. قدرتها و مستکبران میخواهند کلیت جامعۀ ما را تبدیل به برده کنند، بههمین خاطر، دنبال اعمال تحریمها و تحمیل جنگها علیه ما هستند.
اسلام دنبال این است که ما بردۀ کسی نباشیم. ممکن است برخی بگویند که «ما نمیخواهیم از این برنامه استفاده کنیم» اسلام میفرماید: اگر از این برنامه استفاده نکنید و کفر بورزید، درواقع شما علیه بشریت، اقدام میکنید.
دین به تو زور نمیگوید که حتماً باید بندۀ خدا بشوی، اما وقتی بندگی خدا را نپذیری، اینطور نیست که فقط دین را نپذیرفته باشی؛ بلکه بردگیِ غیرخدا را میپذیری و در راه بردگی طاغوت، جنایت میکنی. برای همین است که خدا با کفار اینقدر در میافتد، کافر شدن فقط نپذیرفتن فکرِ دینی نیست؛ کافر یعنی برده!
کجای قرآن فرموده که هرکسی کافر شد بردۀ قدرتها و طواغیت میشود؟ در آیةالکرسی که باعظمتترین آیات است میفرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» طغیانگرها سوار کافران میشوند و آنها را از نور به ظلمت میبرند. خودِ آن کافر بدبخت، این راه را نمیرود، بلکه طاغوت سوارش میشود و از او سواری میگیرد.
وقتی کسی کافر شد، نمیتواند فقط برای خودش کافر باشد چون طاغوت سرپرست او میشود و آن طغیانگر، کافر را به بردگی میکشد و کافر همیشه به نفع طاغوت کار میکند.
برای همین است که در طول تاریخ، هروقت دین آمده، جنگ راه افتاده است. چون انبیاء میخواهند انسانها را از بردگی طاغوت آزاد کنند لذا بین انبیاء و طاغوت دعوا میشود. آن کافرانی که بردۀ طاغوت شدهاند هم جنایتکار میشوند و علیه دین میجنگند.
چطور ایمان و اعتقاد ما سیاسی میشود؟ وقتی به خدا ایمان آوردی از بردگیِ قدرتها بیرون میآیی و آنهایی که به خدا ایمان نمیآورند، بردۀ طاغوت میشوند و این یک اتفاق سیاسی است. آن ایمانی که ما را از قدرتهای زورگو آزاد نکند، ایمان نیست.
وقتی به آن قدرتها و طواغیت «نه» میگویید آنها ساکت نمینشینند و جنگ راه میاندازند، بعد شما باید از آزادیِ خودتان دفاع کنید و این یک اتفاق سیاسی است. لعنت بر کسی که دین و عالم دینی را غیرسیاسی اعلام و تبلیغ میکند.
🚩فاطمیه بزرگ تهران- ۱۴۰۱/۰۹/۱۶
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7544
@Panahian_text
🔻 همانطور که محبت امامحسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیامبر(ص) هم عامل شروع دین شد
🔻 مهمترین عامل حرکت بهسوی اوج آزادی «قدرت محبت مؤمنین به پیامبر(ص)» بود
📌علیرضا پناهیان در جلسۀ هشتم #تاریخ_تحلیلی صدر اسلام:
🔘 «محبت شدید مردم به پیامبر(ص)» عامل اصلی موفقیت بعثت و بنیانگذاری امت اسلام بود
🔘 هرکس میخواست به اوج برسد، آغازش محبت به پیامبر(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود
🔘 جامعۀ مدینه با «قدرت محبت پیامبر(ص)» بنا شد؛ یاران امامزمان(ع) هم قدرتشان را از محبت مولا میگیرند
____________
رسولخدا(ص) در آغاز بعثت، با قدرتهای جنایتکاری مثل فرعون مواجه نبود که آشکارا ظلم کنند و سر ببُرند، بلکه با فراعنۀ کوچکی در مکه، مواجه بود که اتفاقاً خیلی هم دموکرات بودند! آنها یکنوع دموکراسی اکثریت داشتند که بر اساس آن، در مسائل مهم، تا وقتی همۀ رؤسای قبایل در شورای مکه رأی نمیدادند، کاری انجام نمیشد.
پیامبر(ص) میخواست مردم را از ظلمهای رقیقی نجات بدهد که خیلی بهچشم نمیآید و خیلیها اصلاً آن را ظلم بهحساب نمیآورند؛ مثل سلطۀ رؤسای قبایل و باندهای قدرت. چرا پیامبر با اینها مبارزه میکرد؟ چون برای رسیدن مردم به اوج آزادی، این ظلمهای رقیق هم باید برطرف بشود.
اگر مستضعفین درک نکنند که تحت ظلم هستند، برای نجات خودشان با پیامبر همراهی نمیکنند. این یکی از مشکلات پیغمبر است. چون همه برای رسیدن به اوج، آنقدر ضرورت احساس نمیکنند لذا برای بیرون آمدن از ظلمهای رقیق هم ضرورت احساس نمیکنند.
چهکار باید کرد تا مردمی که انگیزۀ قیام علیه ظلم و ستمِ رقیق را ندارند، قیام کنند؟ رسولخدا(ص) چگونه زمینۀ حرکت مردم برای رسیدن به اوج را ایجاد کرد؟ پیامبر(ص) با چه قدرتی، این حرکت را آغاز کرد؟ مهمترین عامل زمینهساز برای حرکت مردم بهسوی اوج آزادی، محبت شدید مسلمانان به پیامبر(ص) بود.
هرکسی که نوری در دلش بود، محبت پیغمبر(ص) در دلش میافتاد. اولین اثری که ایمان و باور به پیامبر در انسانها ایجاد میکرد محبت شدید مؤمنین نسبت به شخص پیامبر(ص) بود. این محبت، اصلیترین انگیزه و مستمسک برای عبور از همۀ موانع و سختیهای دوران بعثت شد.
هرکسی میخواست به اوج دینداری برسد، آغازش محبت به رسولخدا(ص) و دفاع از ایشان تا پای جان بود. خیلیها خجالت میکشند این قسمت تاریخ را بگویند: مهمترین تعهدی که پیامبر(ص) از مردم میگرفت، دفاع از ایشان تا پای جان بود.
پیامبر اکرم(ص) صراحتاً میفرمود: «مشرکین میخواهند من را بکُشند، تو حاضر هستی برای دفاع از من، جان بدهی؟» آن ظلم رقیق، دیگر تبدیل شده بود به یک ظلم فاحش که همان «کُشتن پیامبر(ص)» بود؛ لذا پیامبر(ص) در پیمان عقبه دوم با مردم مدینه عهد بست که آیا حاضرید برای دفاع از رسولخدا از جان خودتان بگذرید؟
پس مراقب باشیم دنبال مسائل فرعی و حاشیهای نرویم و توجه کنیم که اصل موضوع چه بوده است؟ انگیزۀ به اوج رسیدن برای مؤمنین، جز عشق به رسولخدا و جان دادن برای ایشان چه چیز دیگری میتوانست باشد؟
مؤمنین به شدت، پیامبر(ص) را دوست میداشتند. اثر ایمان و صفای باطن این است که وقتی صفای باطن پیدا میکنی و این نور در قلبت ظاهر میشود که حقیقت را انکار نمیکنی، اولین هدیۀ خدا به شما «محبت» است. لذا قرآن میفرماید: «وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» (حجرات، 7) این را بروید در متن تاریخ ببینید.
موتور محرک تاریخ اسلام «محبت پیامبر(ص)» بود. همانطور که محبت امامحسین(ع) عامل حفظ دین شد، محبت پیغمبر(ص) هم عامل شروع دین و بنیانگذاری امت اسلام و موفقیت بعثت بود.
چرا مادر و پدر عمارِ یاسر، آنهمه شکنجه را تحمل کردند و جان دادند؟ اصلاً کسی که با رسولخدا(ص) پیوند میخورد، این محبت بهقدری شدید بود که دیگر ایشان را رها نمیکرد و همۀ رنجها را بهخاطرش تحمل میکرد.
انقلاب پیامبر(ص) انقلاب عرفانی، عاطفی و حبّی بود. نقطۀ مقابل پیامبر(ص) هم کسانی بودند که خبثِ باطنشان باعث میشد یکدفعهای نسبت به پیامبر(ص) تنفر مضاعف پیدا کنند بهحدی که میخواستند ایشان را بهقتل برسانند؛ درحالیکه آنها قبلاً قاتل و جنایتکار نبودند.
محبت، قدرت اصلی برای حرکت فرد و جامعه است. رسولخدا(ص) با قدرت محبت، جامعۀ مدینه را بنا نهاد. یاران امامزمان(ع) هم قدرتشان را از محبت مولا میگیرند. مهمترین وصفِ آنها محبت شدیدشان به امامزمان(ع) است. وحشت و رعبی که یاران حضرت در دل دشمنان میاندازند، نتیجۀ همین محبت شدیدشان به مولا است.
🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۲۰
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7546
@Panahian_text
🔻عامل اصلی دشمنی با پیامبر، خُبث باطن کسانی است که حتی برخلاف منافعشان با دین میجنگند؛ مثل خوارج
📌علیرضا پناهیان در جلسۀ نهم #تاریخ_تحلیلی صدر اسلام:
🔘 یک قاعدهای در عالم هست: هرچقدر صفای باطن بروز کند، خبث باطن هم بروز میکند
🔘 هرچه شما بهتر میشوید دشمن کینهتوزتری پیدا میکنید که از سر خباثتش با شما دشمنی میکند
🔘 در جامعۀ ما اغلب کسانی که با دین مخالفت میکنند دچار سوءتفاهم هستند نه خبث باطن؛ باید سوءتفاهمها را برطرف کنیم
____________
چرا ظهور پیامبر و حضور دین در جامعه، موجب درگیری و جنگ میشود؟ دو عامل مهم وجود دارد:
عامل اول که مشهور است و خیلی شنیدهایم، منفعتگرایی کسانی است که به ظلم و غارتِ دیگران خو کردهاند؛ مثل ابوجهلها که در مقابل دین و پیامبرِ عدالتگرا و آزادیگستر میایستند و جنگ راه میاندازند.
ولی عامل اصلی، منفعتگرایی نیست؛ یک مسئلهای هست به نام «خبث باطن» که باعث میشود حتی کسی که جزو طواغیت نیست بلکه جزو مستضعفان است، نسبت به پیامبر و مؤمنان کینه پیدا کند و با آنها بجنگد.
کسی که منفعتگراست و نگاه طاغوتی دارد، انگیزهاش برای جنگیدن با پیامبر ضعیفتر از کسی است که خبث باطن دارد. منفعتطلبها گاهی با دین نمیجنگند و میگویند: وقتی میشود همراه شد و یکچیزی بهدست آورد، نیازی به جنگ نیست! لذا از یک حدی به بعد، ممکن است آن فرد ظالم، دشمنیِ خود را پنهان کند!
عبداللهبناُبَیّ یکی از طاغوتها و منفعتطلبهای برجستۀ مدینه بود که با پیامبر(ص) کنار آمد چون دید منفعتش در کنار آمدن است. نه اینکه این افراد ظالم، خبث باطن ندارند ولی اگر از حیث منفعتطلبی نگاه کنید میبینید که اینها لزوماً نمیجنگند، وقتی ببینند که دارند مغلوب میشوند، ممکن است با دین و پیامبر کنار بیایند.
ابوسفیان وقتی دید منفعتش در این است که مسلمان بشود، اسلام آورد. اما بعضیها که خیلی خبث باطن دارند، صریحاً منافع خود را کنار میگذارند و با پیامبر و امام میجنگند؛ مثل خوارج! اینها مثل معاویه اهل معامله نیستند که لااقل برای منافع دنیایی خود، با دین کنار بیایند! خبث باطن این افراد به قدری زیاد است که آنها را کور کرده و حاضرند در راه دشمنی با دین کشته بشوند.
یک قاعدهای در عالم وجود دارد؛ وقتی یک لطافتی ظهور کرد، خباثتها هم ظهور میکنند. میتوان اینطور مثال زد که وقتی خورشید به غنچه میتابد بوی عطر آن در فضا پخش میشود. اما وقتی به یک مُردار میتابد بوی تعفنش فضا را پر میکند.
خداوند میفرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء،82) قرآن برای مؤمنین شفاء و رحمت است؛ یعنی اگر مؤمن، یک خرابی و عیبی هم داشته باشد با قرآن سالم میشود. اما همین قرآن برای ظالمان چیزی جز خسران اضافه نمیکند. اگر قرآن نازل نمیشد، مشرکین مکه اینقدر آدمهای بدی نمیشدند!
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: در دوران جاهلیت، اگر یک مردی دست روی زنی بلند میکرد و او را میزد، او و نسل او بهخاطر این کار، سرزنش میشدند «وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا» (نهج البلاغه، ص373) اما بعد از اسلام ببینید دختران پیامبر را چطور تازیانه زدند! آن مردم قبلاً اینقدر جنایتکار نبودند.
وقتی پیامبر(ص) مبعوث شد، همانطور که عدهای نورانیتر شدند، عدهای هم کینه پیدا کردند؛ آنهم چه کینهای! بعضیها نسبت به امامزمان(ع) هم چنین کینهای پیدا میکنند و به جنگ بر میخیزند. امام باقر(ع) میفرماید برخی از قاریان قرآن و فقها و عابدان به جنگ امامزمان(ع) میروند و حضرت دستور قتل آنها را میدهد (دلایل الامامه، ص456)
شما هرچه بهتر میشوید دشمن کینهتوزتری پیدا میکنید. کسانی که قبلاً انگیزهای برای مسخرهکردن شما نداشتند، وقتی دیندار شدید، مسخرهتان میکنند. لذا خیلیها دینداریِ خود را پنهان میکنند برای اینکه مسخره نشوند. باید بدانی که وقتی دیندار میشوی، طبیعتاً دشمن پیدا میکنی، دشمنی که از سر خباثتش بدون اینکه تو هیچ اشکالی داشته باشی با تو دشمن میشود.
البته ممکن است بعضیها در اثر سوءتفاهم با ما دشمن بشوند؛ اینها درصورت رفع سوءتفاهم اصلاح میشوند. لذا هرکسی با ما دشمن شد باید به او مهلت بدهیم و سعی کنیم او را جذب کنیم. در کار فرهنگی هم باید بنای خود را بر این بگذاریم که هرکسی دارد با دین مخالفت میکند جاهل و دچار سوتفاهم است نه دچار خبث باطن! باید این حسنظن را نسبت به انسانها داشته باشیم؛ خصوصاً در جامعۀ خودمان.
🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۹/۲۷
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7547
@Panahian_text
🔻 پیامبر(ص) چه اثرِ اجتماعی باعظمتی داشت که بعد از ایشان هیچکس نتوانست آن را تکرار کند؟
📌علیرضا پناهیان در جلسۀ سوم #تاریخ_تحلیلی صدر اسلام:
🔘 پیامبر(ص) چه پیوندهایی در جامعه ایجاد کرد که وقتی ایشان از دنیا رفت، آن پیوندها گسیخته شد؟
🔘 پیامبر(ص) جامعهای درست کرد، به شدّت مسئول، فعال، فداکار و به شدّت «باهم ندار»
🔘 پیامبر کاری کرد که مردم مدینه امکانات زندگی خود را با مهاجرین تقسیم کردند؛ ما هنوز به اینجا نرسیدهایم!
🔘 جامعهای که پیامبر در مدینه رقم زد، شبیه صحنهای است که در اربعین صرفاً بهمدت چند روز اتفاق میافتد
____
خیلیها ماجرای بعثت پیامبر(ص) را یک امر عادی تلقی میکنند و میگویند: «وقتی پیامبر(ص) دعوتش را شروع کرد طبیعتاً عدهای دشمنی کردند و عدهای هم پذیرفتند اما بالاخره ایشان موفق شد یک جامعۀ اسلامی ایجاد کند» درحالیکه وقتی اولشخصِ عالم، به جامعهای میآید، باید یک اتفاق ویژهای در اطراف او بیفتد.
بعد از بعثت پیامبر(ص)، باید جذابترین صحنههای عالم خلقت اتفاق افتاده باشد چون بزرگترین انسان که عالم بهخاطر نور وجود او آفریده شده، به میان مردم آمده و دارد زندگی و تعامل میکند.
پیامبر(ص) با شخصیت باعظمتش، کارهای فوقالعادهای در جامعه انجام داد. یک دلیلش این است که وقتی ایشان از دنیا رفت، بلافاصله پیوندهای بین مؤمنین گسیخته شد، بهحدی که فاطمۀ زهراء(س) هرچه ضجّه زد کسی برای کمک نیامد. معلوم شد که پیغمبر(ص) در جامعه چه اثری داشته و هرچه خوبی در آنجا بود، از نور پیغمبر(ص) در دلها بود که این جامعه را کنار هم جمع کرده بود.
بیایید با یک نگاه بروندینی ببینیم که ایشان وقتی به پیامبری مبعوث شد، چه تأثیری برجای گذاشت و چه کار باعظمتی انجام داد؟ شاید برخی بگویند: تمام عظمت پیامبر به این بود که باعث نزول قرآن شد! یا اینکه پیامبر(ص) جوّ حاصل از رسوبات فرهنگ مشرکین را شکست و اتمام حجت کرد...اینها قانعکننده نیست.
آیا پیامبر(ص) کارکرد اجتماعی باعظمتی متناسب با شخصیت بزرگ خود نداشت؟ پیغمبر(ص) در همان زمان خودش یک کاری کرد که فایدۀ اجتماعیِ عینی و فوری داشت. کاری که هر کسی جز پیغمبر(ص) بود نمیتوانست آن را انجام بدهد؟ بعد از ایشان هم هیچکسی نتوانست آن را تکرار کند. و این کار، علیرغم همۀ دشمنیهای سنگین علیه ایشان انجام گرفت.
اثری که پیغمبر(ص) گذاشت این بود که آدمهای مستعدی را جذب کرد و از این آدمهای مستعد، رفتارهای اجتماعی خاصی بیرون کشید که در طول تاریخ بشریت بینظیر است و هنوز ما شیعیان به آنجا نرسیدهایم. پیغمبر(ص) قله را نشان داد اما نه صرفاً با سخنان و کلمات خود، بلکه یک اثر اجتماعی ایجاد کرد.
پیغمبر از اطرافیان و اصحابش جامعهای درست کرد، به شدّت مسئول، به شدّت فعال، به شدّت فداکار و خصوصاً به شدّت «با هم ندار!» پیغمبر(ص) خیلی صریح با مؤمنین پیمان میبست که «آیا جان خود را برای من فدا میکنید؟» آنها هم با خون امضا میکردند و پایش میایستادند. این با دینداریِ معمولی خیلی فرق میکند. پیامبر دور خودش یک جامعۀ محکم درست کرد.
امیرالمؤمنین(ع) بسیاری از آن کلمات پیغمبر(ص) را نمیتوانست به مردم زمان خودش بگوید. کلمات امیرالمؤمنین(ع) در این حد بود که «برخیزید و از خودتان در برابر دشمن دفاع کنید!» اما پیامبر با مردم مدینه عهد بسته بود: شما باید خودتان را برای دفاع از پیغمبر فدا کنید.
بعد از هجرت، مؤمنین در مدینه، باید با هم «ندار» باشند. پیامبر فرمود: هر کسی مسلمان شد، باید به مدینه بیاید و آنهایی که در مدینه هستند، امکانات زندگی خود را با مهاجرین بهطور مساوی تقسیم کنند. ما حتی در دوران دفاع مقدس هم به اینجا نرسیدیم!
الآن اگر امامزمان(ع) مثلاً به قم بیاید و بفرماید: «هر کسی مؤمن است باید به قم هجرت کند» ما چهکار میکنیم؟ اگر مردم تهران به قم هجرت کنند و در کنار خانۀ طلبهها و اهل قم بنشینند، اهل قم طبیعتاً باید قسمتی از خانۀ خود را در اختیار فرد مهاجر بگذارند؛ یعنی شبیه همان صحنهای که شما در اربعین به اندازۀ چند روز میبینید. اینها جلوههای بعثت پیغمبر است.
آیا ما میتوانیم با میل خودمان، برای همیشه اینطوری زندگی کنیم؟ بهحدی که نظام سرمایهداری نباشد و نظام کمونیستی هم نباشد، بلکه هرکسی خواست برای خودش جمع کند و هرکسی هم خواست سفرۀ زندگیاش را برای رفقایش پهن کند. پیامبر(ص) چنین جامعهای را ایجاد کرد؛ این معنای «ایجاد نظام اجتماعی و پیریزی تمدن اسلامی» است؛ کار بزرگی که ما آرزو داریم به آن برسیم.
🚩محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران - ۱۴۰۱/۰۸/۱۵
📢صوت: @Panahian_mp3
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/7554
@Panahian_text