🔻پیشنهاد علیرضا پناهیان به شورای عالی انقلاب فرهنگی:
🚨 فردای عید غدیر را «روز مشارکت سیاسی زنان» اعلام کنید
🔸اولینبار در تاریخ بشر، بانوان در غدیر همپای مردان در سیاست مشارکت جدی داشتند
🔸رسولخدا(ص) در غدیر، رأی زنان را در کنار رأی مردان در عرصۀ سیاسی، مؤثر قرار داد
🔸بیعت یعنی «مسئولیتپذیری مردم، مانند مسئولیتپذیری ولیّخدا»؛ در مسئولیتپذیری هم فرقی بین زن و مرد نیست
🔸ولایت یعنی مسئولیتدادن و عزتدادنِ خدا به همۀ مردان و زنان و افتخاردادن به آنها که خلیفهالله باشند
ــــــــــــــــــ
#علیرضا_پناهیان در اجتماع بزرگ بانوان ۱۲۰ کشور در عید غدیر در حرم حضرت معصومه(س):
مناسب است که در ایام عید غدیر، یک روز به بانوان اختصاص داده بشود، کما اینکه رسولخدا(ص) در غدیر خم هم یک روز را برای بیعت کردن بانوان با امیرالمؤمنین(ع) اختصاص دادند؛ یعنی بانوان، یک به یک آمدند و دست خود را در ظرف آبی قرار دادند که امیرالمؤمنین(ع) از سوی دیگر دست خود را در آن ظرف قرار داده بودند.
این معنا خیلی عجیب و عمیق است که اولاً بانوان باید در جریان بیعت شرکت کنند، ثانیاً اینکه تک تک باید با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کنند و این بیعت به صورت نمادین انجام بشود.
اینکه در غدیر خم، بانوان در بیعت شرکت میکنند، یعنی این اولین بار در تاریخ بشر است که بانوان همگام با مردان، در سیاست مشارکت جدی داشتند.
بیعت یک امر سیاسی است. رسولخدا(ص) نفرمود که در این مسئلۀ سیاسی، مشارکت آقایان کافی است و خانمها به منزل بروند! بیعت یعنی «من قرار میگذارم که ولیّ خدا را یاری کنم» بیعت یعنی «من میدانم بدون مشارکت آحاد مردم، کار جلو نخواهد رفت» بیعت یعنی «مسئولیتپذیری مردم، مانند مسئولیتپذیری ولیّ خدا» و در جریان مسئولیتپذیری مردم، فرقی بین زن و مرد نیست.
بنده خدمت شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاد میکنم که فردای عید غدیر (یا پسفردای عید غدیر) را روز مشارکت سیاسی زنان اعلام کنند. رسولخدا(ص) این روز را برای مشارکت سیاسی زنان بنا نهاد و این را در غدیر خم مشاهده کردیم. در این روز بود که رسولخدا رأی زنان را دوشادوش رأی مردان، در عرصۀ سیاسی، مؤثر قرار داد.
بیعت یعنی پذیرفتن مسئولیت ولایت از جانب مردم. همانطور که خداوند در قرآن، مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان را در کنار مشارکت اجتماعی و سیاسی مردان، جداگانه و صریحاً بیان میفرماید «الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (توبه، 71) این ولایت عرضی یعنی ولایت مؤمنین بر یکدیگر در کنار ولایت طولی یعنی ولایت ولیاللهالاعظم بر مردم، در کنار هم و مکمل هم هستند.
غدیر خم فقط جشن مسئولیتپذیری امیرالمؤمنین(ع) به عنوان ولیّ جامعۀ دینی نیست، رسول خدا(ص) فقط به علی بن ابیطالب مسئولیت ندادند بلکه به آحاد امت اسلامی مسئولیت دادند؛ به تعبیر دیگر، ما هم به ولایت منصوب شدیم و همۀ ما نمایندگان خدا روی زمین هستیم.
وقتی خلیفۀ رسول خدا(ص) معرفی میشود یعنی کار ایشان به عنوان امام این است که همۀ مردم را به جانشینی خدا برساند؛ البته انسانها جانشین خدا هستند ولی این جانشینی باید عملاً تحقق پیدا کند.
این افتخار در غدیر خم فقط برای امیرالمؤمنین(ع) نبود که ریاست امت اسلامی را پذیرفت، بلکه ما هم افتخار پیدا کردیم که مسئولیت نصرت امام را بپذیریم و در امر جامعه مشارکت کنیم.
اگر بخواهند یک روز را در تاریخ بشریت و در تاریخ اسلام، به عنوان روز مشارکت سیاسی زنان ثبت کنند، روز بیعت زنان در غدیر خم با امیرالمؤمنین(ع) است که یا فردای روز عید غدیر بود یا روز بعد از آن بود. و تجمع شما بانوان همین معنا را میدهد.
بروید برای همه تعریف کنید که ولایت امیرالمؤمنین(ع) یعنی عزت دادن و احترام گذاشتن برای تکتک انسانها، مسئلۀ عزت دادنِ خدا به انسانها است و افتخار دادن به آنها که خلیفه الله باشند و در اینباره فرقی بین زنان و مردان نیست.
این بیعت به حدی اهمیت و ارزش داشت که علت مظلومیت علی(ع) وفاداری ایشان به این بیعت و بیوفایی مردم به این بیعت بود. وقتی ما میگوییم که «یابن الحسن ما آمادهایم که شما تشریف بیاورید» یعنی ما مشارکت خواهیم کرد، ما با تو بیعت میکنیم و بعد هم در ادارۀ جامعه مشارکت میکنیم.
چقدر زیباست که این سنت حسنه در عید غدیر زنده بشود که مؤمنین با هم دست برادری و بانوان با هم دستِ خواهری بدهند و با هم همپیمان شوند. هر یک از ما اگر تک تک بخواهیم برای امیرالمؤمنین(ع) کار کنیم کارمان پرثمر نخواهد بود، بلکه باید با هم باشیم.
🚩 ۱۶ تیر۱۴۰۲، حرم حضرت معصومه(س)
@Panahian_ir
@Panahian_text
🔻 آیا مشکل مردم در نپذیرفتن ولایت علی(ع) اطاعت مطلقه از ایشان بود؟
🔻 چرا مردم از امثال معاویه و یزید، اطاعت مطلقه داشتند اما برای علی(ع) کم گذاشتند؟
🔸 موفقیت علی(ع) در جامعه وابسته به مردم است؛ چون به فهم، اقدام و احساس مسئولیت مردم میدان میدهد
🔸 ولایت، زیاد به مردم فرمان نمیدهد چون خود مردم باید بسیاری از فرمانها را تشخیص بدهند و اقدام کنند
🔸 چرا غدیر نگرفت؟ چون پیامبر از شیوههای متداول حکمرانی استفاده نکرد
🔸اگر مردم جهان شیوۀ حکمرانی رسولخدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را بفهمند، جذب آنها خواهند شد.
🔸 در هر کدام از دولتها بهنحوی مردم در اقتصاد، کنار گذاشته شدند و این منشأ مشکلات اقتصادی است
ــــــــــــــــــ
👈 علیرضا پناهیان:
غدیر عید ولایت و حکومت است نه عید صرفاً اعتقادی. امام بدون حکومت هم مقامات معنوی خود را دارد. غدیر اعلام اجرای امامت در جامعه است، وقتی رسولخدا(ص) دست امیرالمؤمنین(ع) را بهعنوان امامِ مردم بالا برد معنایش این بود که اگر علیّ(ع) را یاری نکنید او بر شما بهزور، فرماندهی نمیکند، اگر به او حمله کنند و شما او را یاری نکنید او شمشیر نمیکشد، او فرماندهی است که به شما زیاد فرمان نمیدهد چون خودتان باید بسیاری از فرمانها را تشخیص بدهید، او بسیاری از حقایق را نمیگوید چون خودتان باید آنها را درک کنید. اینطور نیست که یک فرمانروا معرفی شود و بگویند: مردم از او اطاعت کنید.
اینکه پیامبر(ص) فرمود «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه» (امالی صدوق، ص347) در واقع روش حکمرانی امیرالمؤمنین(ع) است. خلافت علیّ(ع) بدون نصرت مردم تحقق پیدا نمیکند و موفقیت علیّ(ع) در جامعه وابسته به مردم است.
مشکل مردم در نپذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(ع) اطاعت مطلقه از آن حضرت نبود چون مردم از امثال یزید و معاویه و... اطاعت مطلقه کردند، در واقع مردم احساس مسئولیت نمیکردند؛ حتی اگر این احساس مسئولیت نداشتن، منجر به این بشود که یک دیکتاتور به آنها زور بگوید و آنها را در جنگ به کشتن بدهد. حضرت علیّ(ع) بیتالمال را نهتنها غارت نمیکرد بلکه آن را بهطور مساوی توزیع میکرد، امّا معاویه بیتالمال را غارت میکرد و ناعادلانه توزیع میکرد. امیرالمؤمنین(ع) بهسادگی دستور نمیداد. آن حضرت به فهم مردم، اقدام مردم و احساس مسئولیت مردم میدان میداد.
چرا ماجرای غدیر نگرفت، درحالیکه هنوز امیرالمؤمنین(ع) حکومت نکرده بود؟! رسولخدا(ص) ده سال بر آن جامعه حکومت کرد و بعد از آن، مردم به جانشین او توجه نکردند. رسولخدا(ص) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه»(همان) مردم ثابت کردند پیامبر(ص) مولای آنها نیست. آیا حکومت پیامبر(ص) ضعیف بود؟ واقعیت این است که پیامبر(ص) با روشهایی مثل ترساندن مردم و... پایۀ حکومت خود را محکم نکرده بود. برای اینکه جهان را متوجه علیّ(ع) کنیم، لازم نیست به آنها اصول عقاید بگوییم تا آنها عقیدۀ ما را پیدا کنند، ما باید ولایت را به آنها معرفی کنیم. اگر مردم جهان شیوۀ حکمرانی رسولخدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را بفهمند جذب آنها خواهند شد.
در بحث اقتصاد هم مشارکت واقعی مردم بسیار اهمیت دارد. اگر اقتصاد، به معنای واقعی «مردمی» بشود مشکلی در اقتصاد نخواهیم داشت اما وقتی مردم از عرصۀ اقتصاد کنار بروند، گرفتاریها شروع میشود. در سالهای اخیر، در هر کدام از دولتها بهنحوی مردم کنار گذاشته شدند.
امروز مسجد فقط محل جمعشدن برای مراسم است درحالیکه مسجد فقط جای مراسم نیست. اهل مسجد از شغل همدیگر خبر ندارند، از گرفتاری همدیگر خبر ندارد و... . مسجد تا روز قیامت محل زندگی و سرچشمه رفاه و آبادانی مردم است. باید با هم آشنا و رفیق باشیم. اکثر مساجد ما مثل نمازخانهای بین راهی است که افراد همدیگر را نمیشناسند و کاری به کار هم ندارند!
هیچوقت دولت نمیتواند در ایفای نقش، جای ملت را بگیرد. وقتی همه چیز دولتی شد مثل این است که همۀ طلاهای یک محل در یک خانه جمع بشود و اعلام بشود که طلاها اینجاست. هیچ عاقلی این کار را نمیکنند؛ چون دزدها طمع میکنند و بالاخره یک راهی برای غارت طلاها پیدا میکنند.
چرا همۀ ما پولمان را در بانک میگذاریم و بعد صف میایستیم که وام بگیریم؟! امام باید جماعت را دور هم جمع کند، با هم مهربان کند، تعاونی راه بیندازند و دلگرمی به افراد بدهد تا با هم همکاری کنند. جشن غدیر، جشن مساجد هم هست چون در غدیر تکلیف امام جماعت مشخص میشود و بعد هم باید مردم بیایند و او را نصرت کنند.
🚩 شب عید غدیر ۱۴۰۲، مسجد و حسینیه یوم الغدیر
@Panahian_ir
@Panahian_text
🔸 برای تبلیغ به دانشی گستردهتر از فقه نیازمندیم
🔸 تا زمانیکه در حوزه علمیه، تبلیغ را محتاج دانش ندانیم در کار تبلیغ موفق نخواهیم بود
🔘 نباید تبلیغ را به ذوق، شخصیت و منشِ مبلغ واگذار کرد
🔘 آشنایی با فقه، برای تبلیغ کافی نیست؛ رکن اصلی در تبلیغ انگیزهدادن است اما فقه نمیگوید چگونه در مخاطب انگیزه ایجاد کنیم
🔘 مبلغ، هم باید اسلامشناس باشد و هم بتواند مخاطب را انگیزمند به دینداری کند؛ برای اینکار، انسانشناسی و روانشناسی دینی لازم است
🔘 متأسفانه بعضیها تبلیغ و منبر را برای افراد بیسواد میدانند!
---------------------
#علیرضا_پناهیان در اجتماع مبلغین اصفهان:
جریان تبلیغ در کشور یک جریان مظلوم و مهجور است. اخیراً رهبر انقلاب مطالبی را درباره اهمیت تبلیغ صریحاً بیان کردند و فرمودند که درباره تبلیغ نگران هستند و تبلیغ در حوزه در درجه اول اولویت قرار ندارد و این وضعیت باید تغییر کند و اولویت اول حوزه کار تبلیغ باشد.
اگر حوزه بخواهد تبلیغ را در اولویت اول قرار دهد، باید تغییراتی در فصلهای دورس حوزه انجام شود. صرف آشنایی با فقه به معنای خاص، برای امر تبلیغ کافی نیست.
ما در حوزه، به فقه به معنای اخص کلمه میپردازیم و با فقه میخواهیم مکلف را از مقام حیرت خارج کنیم. اما در تبلیغ، رکن اساسی این است که بتوانیم دانشمندانه به مخاطب انگیزه بدهیم درحالیکه شاید در طول تحصیل در حوزه علمیه، حتی دو واحد هم در اینباره درس نخوانیم.
مبلغ لازم است «اسلامشناس» باشد. تا زمانی که در حوزه علمیه، تبلیغ را محتاج دانش ندانیم، در تبلیغ موفق نخواهیم بود.
عالمان دینی در مساجد و محافل مذهبی از شخصیت خوب خود بیش از هر چیز دیگری بهره میبرند و این در تبلیغ بسیار موثر است و از طرف دیگر نیز تعداد زیادی از مخاطبان، فطرت خود را شکفته کردهاند و به شایستگی متأثر میشوند، اما باید برای دلهایی که آماده نیستند و به عالمان دینی مراجعه نمیکنند فکری کرد و امروز بسیاری از جوانان ما رجوعی به دین ندارند.
تأثیر مبلّغ به عنوان برانگیزاننده مخاطب یک امر مهم است. فقه نمیگوید چگونه در مخاطب انگیزه ایجاد کنیم، مبلغ، هم باید اسلامشناس باشد و هم باید مخاطب را برای دینداری انگیزمند کند و برای انگیزمند کردن، انسانشناسی و روانشناسی دینی لازم است و ما در این زمینه کم کار کردهایم.
شناخت مخاطب برای امر تبلیغ مهم است. ما برای مخاطبشناسی گاهی باید فرد فرد مخاطبین را بشناسیم و بلکه باید به مخاطبشناسی از حیث جامعهشناسی توجه داشته باشیم و باید ببینیم نبض زمان در جامعه چگونه میزند.
ما باید جامعه، فرهنگ و ادبیات آن را بشناسیم. ما میخواهیم با مردمی صحبت کنیم که اخلاق را یک رفتار فردی میدانند، لذا باید جامعه را شناخت تا وقتی کلمهای میگوییم، دریابیم جامعه چه برداشتی از آن میکند. اما طلبه در حوزه علمیه چنین درسهایی نمیخواند.
ما برای تبلیغ، نیاز به دانش داریم و نباید تبلیغ را به ذوق، نفس، شخصیت و منش مبلغ واگذار کرد و نباید تبلیغ را به دانشهای موجود در حوزه واگذار کرد و مبلغ نباید خودش را از دانش مستغنی ببیند.
اکثر آیات قرآن، تبلیغی است ولی این آیات را باید طبقهبندی کرد و در تبلیغ، از آنها بهره گرفت. ما برای تبلیغ نیازمند دانش هستیم؛ دانشی گستردهتر از فقه به معنای خاص و نیازمند مجاهدت علمی هستیم، مجاهدتی بیشتر از آنچه یک فقیه در موضوعات رایج نیاز دارد. فقه میخواهد مکلف را از حیرت در مقام عمل خارج کند، اما تبلیغ میخواهد در انگیزههای مخاطب وارد شود و تصویر صحیحی از دین، در ذهن او ایجاد کند.
باید تأسف خورد از اینکه برخی تبلیغ و منبر را برای افراد بیسواد میدانند. رهبر انقلاب درباره هیچ موضوعی به این سادگی ابراز نگرانی نکردند؛ حتی پیرامون فتنههای اخیر و مسائل خارجی و… این درحالی است که برخی از ما تبلیغ را نشناختهایم.
وقتی میخواهیم به تبلیغ دین بپردازیم باید محتوایی تولید کنیم و این محتوا باید عالمانه باشد و به بخشهایی از دین که به آن پرداخته نشده و اصلیترین، مهمترین و زیربناییترین بخشها هستند بپردازیم؛ بخشهایی که با احساسات دینی ما نیز همراه باشد.
باید در ادبیات تبلیغی یک تحول پدید بیاید. مردمی که غیردینی رفتار میکنند، اکثراً دچار سوءتفاهم هستند، باید تحولی در ادبیات دینی ایجاد کنیم که نتیجهاش این بشود که وقتی عالم دینی دیدند، بگویند «این فرد، متخصص سلامت فکری، تمرکز و قدرت ذهنی در انسان است و استقلال روحی و فکری برای آدمها مسئله اول اوست».
🚩 مجمع بزرگ مبلغان ماه محرم اصفهان - ۱۴۰۲/۰۴/۲۴
@Panahian_ir
@Panahian_text
🔻علیرضا پناهیان در نشست تخصصی نوحهسرایان و نغمهپردازان:
🔸معارف دینی تا زمانی که به زبان شعر در نیاید و در نوحهها جاری نشود، در سینهها باقی نمیماند
🔘هیچگاه از ادبیات کهن فارسی جدا نشوید؛ برای تقویت حماسهسرایی حتماً شاهنامه را مطالعه کنید
🔘امتیاز مهم نوحهسرایان، توصیف حقایق بهجای اثبات آنها است
🔘نوحۀ خوب میتواند به حل بحرانهای فرهنگی جامعه کمک کند
🔘امروز نیاز داریم نیمۀ دوم ولایتمداری یعنی ولایت عرضی و فداکاری برای یکدیگر در نوحهها مطرح شود
---------------------
#علیرضا_پناهیان:
سخنرانیها و معارف دینی ما تا زمانی که در اشعار ثبت نشود و به زبان شاعران نیاید، در سینهها باقی نمیماند. مضامین این اشعار هم تا وقتی که در متن نوحهها جاری نشود، ماندگار نمیشود.
تا زمانی که ساعتها سخنرانی، به کتاب تبدیل نشود و کتابها به شعر تبدیل نشود و شعرها به نوحه تبدیل نشوند و در قالبهای ملودیک در هیأتها خوانده نشود، آنچنان بقاء و گسترش پیدا نمیکند.
جنس قیام امامحسین(ع) تبلیغی است. براساس روایات، کسی که یک بیت شعر برای امامحسین(ع) بگوید و کسی که آن را بخواند پاداش باعظمتی برایش خواهد بود. لذا پاسخدادن به نوحه در هیأت هم دارای ثواب و پاداش است. (مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ بَیْتاً... ؛ کامل الزیارات، ص104)
نوحهها باید هنرمندانه سروده شود و غیرمستقیم باشد و در آن، هرچه بیشتر از استعاره استفاده شود. در اشعار باید جملاتی وجود داشته باشد که بعدها به ضربالمثل تبدیل شود و افراد در اوقات مختلف زندگی، آن را بخوانند. مثلاً در روز دختر، مناسب است این شعر را پدرها برای دخترانشان بخوانند «دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند ؛ از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند».
هیچگاه از ادبیات کهن فارسی جدا نشوید، مثلاً برای تقویت حماسهسرایی حتماً شاهنامه را مطالعه کنید که به روحیه حماسی شما در شعر گفتن کمک میکند. ترکیب نوحهها با اشعار کهن فارسی هم بسیار مهم است.
شما در نوحهها، روایت میکنید که در اصطلاح مداحی به «زبان حال» مشهور است. به تصویر کشیدن، مهمترین شاخصۀ کار شماست و ما در ادبیات دینی خودمان در این زمینه، ضعف داریم.
ما معمولاً حقایق دینی را اثبات میکنیم ولی سراغ توصیف آن نمیرویم. در ادبیات انقلابی هم همین ضعف را داریم. اما شما نوحهسرایان قدرت توصیف دارید و باید آن را حفظ کنید.
برخی روضهها هست که تاکنون خوانده نشده است. سوز روضه وداع حضرت زینب(س) با امامحسین(ع) بهخاطر، جدایی یک خواهر از برادرش است یا وداع با امام زمانش؟ بهخاطر وداع با امام زمانش است، ولی ما در این خصوص، کمتر شعر داریم.
پیشنهاد میکنم برای روضهخوانی زاویۀ دیدهای جدید را ارائه کنید. آیا گریه امامحسین(ع) برای حضرت علی اکبر(ع) صرفاً به دلیل از دست دادن فرزند بود؟ نه؛ بهخاطر این بود که او «اشبه الناس به رسولالله خَلقاً و خُلقاً» بود و چنین فردی را شهید کرده بودند. چرا این رویکردها را کمتر در روضهها داریم؟
مضامین انقلابی را با زاویۀ دید مسائل عاشورایی میتوان رشد داد. نوحۀ خوب میتواند به حل بزرگترین بحرانهای فرهنگی جامعه کمک کند؛ ناشکری، ناامیدی و ندیدن نیمه پر لیوان، از جمله معضلات امروز جامعه است. این موضوع را میتوان با امامحسین(ع) که دارای دعای عرفه است حل کرد؛ دعایی که از ۱۱۰ سطرش، ۵۰ سطر آن تشکر از خداست!
مثلاً احساس افتخار را چگونه میتوان با زاویه دید خود بیان کرد؟ راه کربلای امامحسین(ع) باز شده است ولی ما هنوز در هیأتها میگوییم «این دل تنگم غصهها دارد و کربلا میخواهد...» الآن وقت بیان حرفهای جهانی دربارۀ امامحسین(ع) است.
ما امروز نیاز داریم که نیمه دوم ولایتمداری را در جامعه بیان کنیم. البته بیان رویکرد نوکر و ارباب هم خوب است اما باید به بحث «ولایت عرضی» و رابطۀ بین مؤمنین ولایتمدار وارد شویم. از شما تقاضا دارم موضوعاتی مانند «به هم پیوستن» و اینکه ما برای هم بمیریم و با هم مهربان باشیم و... را در قالب نوحه، میان هیأتیها ترویج کنید. الآن مشکلات جامعه ما با اصلاح حکمرانی مردمی حل میشود.
🚩 نشست تخصصی نوحهسرایان و نغمهپردازان - ۱۴۰۲/۰۴/۱۳
@Panahian_ir
@Panahian_text
🔸 میل به رهایی و آزادی، یک میل مقدس است
🔸 فلسفۀ دین، رسیدن به اوج رهایی و آزادی است
📌 آخرین گام رهایی –ج۱
🔘 اگر میل به رهایی و آزادی در انسان از بین برود، انسان دچار دو مصیبت بزرگ میشود
🔘 شاید برخی عالمان دینی، حس رهایی را به فرار از بندگی خدا تفسیر کنند که تفسیر غلطی است
🔘 برخی دین را طوری توضیح میدهند که انگار دین در مقابل رهایی است!
🔘 نگویید «رهایی نخواه و بیا بندۀ خدا بشو!» اتفاقاً بندگی خدا راه رسیدن به رهایی است
__
#علیرضا_پناهیان:
یکی از خواستههای جدی و عمیق انسان «رسیدن به رهایی و آزادی» است؛ رهایی از رنجهای بیرونی و موانعی که در محیط اطراف پدید میآید و رهایی از رنجهای درونی و رنجشهایی که برای انسان پیش میآید.
خیلی از اوقات که آدمها بندگی خدا را کنار میگذارند و اطاعت از خدا و محدودیتهای دین را نمیپذیرند بخاطر همین میل به رهایی است. میگویند: «چرا باید خودم را مقید به دینی بکنم که مدام میخواهد من را به یک رفتار خاص و به یک وضعیت خاص مقید کند؟ اینطوری رهایی و آزادی خودم را از دست میدهم.»
برخی از امیال انسان، امیال اصیلی هستند، مثل میل به لذت و راحت. ولی برخی از امیان ما اصیل نیستند، مثل حسادت. نباید دین را طوری تبلیغ کنیم که مردم تصور کنند دین در مقابل خواستههای اصیل انسان قرار دارد.
ممکن است برخی عالمان دینی از این میل تفسیر نادرستی کرده باشند و آن را به فرار از بندگی خدا تفسیر کنند. این تفسیر نادرست، باعث میشود هر انسانی که در خودش این خواسته و میل اصیل را میبیند، از این دین و از این بیان دینی و از این عالم دینی بدش بیاید. لذا ما باید در ادبیات دینیمان تجدیدنظر کنیم!
این اشتباه است که بگوییم «رهایی نخواه و بیا بندۀ خدا بشو!» نه اتفاقاً باید گفت: رهایی بخواه، بندگی خدا هم ابزار رسیدن به این رهایی است.
رهبر انقلاب به جای اینکه بگویند لیبرالیزم چیز بدی است و اسلام را در مقابل لیبرالیزم بگذارند، به غربیها گفتند که شما لیبرال نیستید! چون یک محسناتی در لیبرالیزم هست؛ هرچند خیالی و تقلبی! بالاخره چهارتا حرف خوب هم در آن هست، ولی آنهایی که ادعای لیبرالیزم دارند آن بخشها خوبش را ندارند.
میل به رهایی، یک خواستۀ اصیل و مقدس در وجود انسان است؛ هرجا این میل مقدس از بین رفته، انسانها دچار دو مصیبت بزرگ شدهاند؛ یک مصیبت بزرگ، پذیرش ظلم سلطهطلبها است.
اگر میل به رهایی از بین برود، خیلی ظلمها را میپذیری، نهتنها رنجهای بیرونی و تحمیلهای بیرونی را میپذیری، بلکه با رنجهای درونی خودت (مثل غم و اندوه) هم خو میکنی و نداشتن نشاط را طبیعی تلقی میکنی.
اگر میل به رهایی در کسی از بین برود، چگونه او را به خدا دعوت کنیم؟ خیلیها فکر میکنند میل به رهایی در وجود انسان مانع دعوت به خدا و مانع پذیرش بندگی خدا است درحالیکه برعکس است.
بعضیها دین را یکجوری توضیح میدهند که انگار در مقابل رهایی است! نه؛ فلسفه دین رسیدن به این رهایی است، دین میخواهد تو را به نقطۀ اوج رهایی متوجه کند تا عاشقش بشوی.
اولین الگوی ما برای رهایی خود خداوند است. ما هم دوست داریم مثل خدا، بهطور مطلق رها باشیم. ببینید ائمۀ هدی در مناجات با خدا چه میگویند، مثلاً اینکه: خدایا کسی از تو سؤال نمیکند و هرکاری دلت بخواهد میکنی «یغفر لمن یشاء» تو هرکه را بخواهی میبخشی، هرچقدر بخواهی روزی میدهی... اینها یعنی خدایا تو رها هستی.
برنامۀ دین این است که تو را رها کند. تهدید و تشویقهای خدا هم توأم با رهایی است؛ لذا تشویق و تنبیههای خدا فوری نیست؛ مثلاً اینطور نیست که اگر امروز نماز نخوانی، فردا سنگ کلیه بگیری یا سرطان بگیری! حتی بعضیها نماز نخوانند و پولدار بشوند.
وقتی میخواهی نماز بخوانی، میفرماید: ذهنت را از هرچیزی که به آن مشغول هستی رها کن، نماز میشود تمرین رهاسازی ذهن و روح و دل انسان.
اگر رهایی را واقعاً دوست داشته باشیم درِ خانۀ امام زمان(ع) را رها نمیکنیم. چون بعد از اینکه خودت را رها کردی مرحلۀ بعدی این است که دوست داری دیگران را رها کنی، بعد از اینکه لذت رهایی را چشیدی و فوایدش را دیدی، دیگر نمیتوانی بردگی دیگران را تحمل کنی.
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲
📢صوت:@panahian_mp3
👈 متن کامل:
panahian.ir/post/7949
@Panahian_text
🔸با تقویتِ انگیزۀ رهایی و آزادی، سوءاستفاده از آزادی کم میشود
🔸چرا در زمان ما آزادی و رهایی در جهان اینقدر مهم شده است؟
📌 آخرین گام رهایی –ج۲
🔘 آزادی در اسلام واجب است، اما در غرب یک حق قابل واگذاری است
🔘 میل به رهایی، هم ریشه در فطرت دارد، هم ریشه در مدنیت
🔘 مهمشدن میل مقدس آزادی و رهایی برای بشر، نتیجۀ طبیعی بزرگشدن جوامع بشری است
__
#علیرضا_پناهیان:
چرا در زمان ما آزادی و رهایی در جهان اینقدر مهم شده است؟ رهایی هم در زندگی فردی، هم در سبک زندگی هم به عنوان یک امر اجتماعی، تبدیل شده است به اصل امروز جهان بشریت.
یکی از مصداقهای رهایی در شهوترانی است، که این تبدیل به یک مکتب بشری شده است مثلاً میگویند: چون همجنسبازی را دوست دارند، همجنسگرایی را قانونی میکنیم... از رهایی برداشتهای غلطی کردند که ضد رهایی شده است.
چرا انسانها به اینجا رسیدهاند؟ آیا از بس بد شدهاند به اینجا رسیدهاند؟ نه؛ این تحلیل غلطی است که بگوییم بگوید انسانها از بس بد شدهاند که به موضوع آزادی و رهایی پرداختند.
هر انسانی که به دنیا میآید مفطور به فطرت الهی است، حتماً پشت سر این رهایی و آزادی که اینقدر برجسته شده، یک خصلتهای انسانی و یک گرایشهای اصیل بشری وجود دارد. این یک تمایل اصیل است، هرچند دارد از آن سوءاستفاده میشود، و از آن، غلط برداشت میکنند و غلط استفاده میکنند.
اصل اینکه میل مقدس آزادی و رهایی برای بشریت خیلی مهم بشود نتیجۀ طبیعی بزرگ شدن جوامع بشری است. در قرنهای اخیر که مدنیت و شهرنشینی رشد پیدا کرد انسانها طعم آزادی و رهایی را چشیدند، و این مسئله فیلسوفان جامعۀ بشری را به فکر انداخت که این طعم را تئوریزه کنند و این کمکم تبدیل شد به یک شعار.
میل به رهایی هم ریشه در فطرت انسان دارد و هم ریشه در مدنیت دارد. آنوقت ما این مدنیت را به کجا میخواهیم برسانیم؟ ما نمیخواهیم جهان را تقسیم کنیم و نمیخواهیم شهرمان را به تکههای کوچک، تقسیم کنیم. ما باید دنبال جهانشهر باشیم، جهانشهری که شهردار آن امام زمان(ع) است. ما دنبال برقراری این مدنیت باعظمت جهانی هستیم.
ما باید با این مفهوم آزادی و رهایی چهکار کنیم؟ آیا باید آن را کنترل کنیم یا آن را تقویت کنیم؟ آیا باید رهایی و آزادی را محدود کنیم؛ هرچند به شیوۀ منطقی. روش برخورد دین چگونه است؟ آیا با آزادی و رهایی، باید آسیبشناسانه و محدودکننده برخورد کنیم؟
ما باید این مفهوم را تقویت کنیم، با تقویت کردن انگیزۀ رهایی آزادی سوءاستفادهها از آزادی کم میشود. چرا خودت را مقابل آن نوجوانی قرار میدهی که تازه با مفهوم آزادی آشنا شده و ترفندهای دشمن برای سوءاستفاده از مفهوم آزادی و رهایی را هم نمیداند، به او بگو «اتفاقاً اصل آزادی در اسلام است...»
شهید صدر حدود پنجاه سال پیش، میفرماید: آزادی در اسلام فرقش با آزادی در غرب این است که آزادی در غرب یک حق است و میتوانی از آن بگذری، اما آزادی در اسلام واجب شرعی است و حق نداری از این آزادی کوتاه بیایی... ایشان با این حرف، هرکسی شعار آزادی میداد را جا گذاشت و گفت ما یک دینی داریم که رعایت آزادی را واجب کرده است، این یعنی ما باید آزادی را تقویت کنیم.
برای اینکه جلوی سوءاستفاده از آزادی را بگیری باید تقویتش کنی؛ حتی رهایی در شهوات، رهایی از رنجها، رهایی از ظلم و... اسلام برای این رهایی یک پیشنهادهایی دارد، که انسان حیرت میکند! یک نمونهاش این است که گنهکارها در جامعۀ دینی باید از فشار روانیِ سرزنش مؤمنین و آبروریزی در امان باشند (البته این بحث روابط فردی است؛ در بهم ریختن نظم اجتماعی، قصه فرق میکند)
اسلام چگونه طرفدار گنهکارها میشود؟ یکی اینکه غیبت حرام استو به اندازۀ چهل تا گناه کبیره برایت حساب میکنند. یعنی اسلام به شما اجازه نمیدهد که با آبروریزی، یک گنهکار را جمع کنی. حتی اگر بگویی: من آبروی گنهکار را پیش دیگران نمیبرم، اما پیش خودم که آبرویش رفته است. اسلام میگوید: صبر کن! هفتاد توجیه برای کار گناهش پیش خودت بیاور...
البته اگر کسی بخواهد با هرزگی، شهر را بهم بریزد، برخورد با او فرق میکند، ولی اگر مخفیانه بخواهد هرزگی کند، خدا یک قوانینی گذاشته که تقریباً هیچکس نمیتواند هرزگی او را ثابت کند. برای او شرایطی ایجاد میکند که خودش برود آدم بشود، یعنی با آزادی و رهایی، آدم بشود و این طرح خیلی طرح زیبایی است.
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲
📢صوت:@panahian_mp3
👈 متن کامل:
panahian.ir/post/7952
@Panahian_text
🔸 رهایی یعنی بتوانی انتخاب کنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند!
📌 آخرین گام رهایی –ج۳
🔘 دنیازدگی موجب میشود انسان زیاد دنبال رهایی نباشد
🔘دین فقط از انسان میخواهد که خواستههایش را بشناسد و آنها را بخواهد
🔘 مسئلۀ اول این است که ما واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس!
🔘 اکثر مردم به زندگی با یکمقدار ترس و اندوه، راضیاند و دنبال رهایی مطلق از آن نیستند
_
#علیرضا_پناهیان:
یکی از ایرادهای بزرگی که انسانها در متن زندگی پیدا میکنند این است که به خواستههای خودشان اهمیت نمیدهند؛ اولاً دقت نمیکنند چه میخواهند، ثانیاً بر آن چیزی که میخواهند اصرار ندارند، ثالثاً آن را بهطور کامل نمیخواهند.
خیلیها تصور میکنند دین آمده است با دلبخواهیهای انسان بهطور مطلق مقابله کند درحالیکه اصلاً اینطور نیست. اتفاقاً دین به انسان میگوید: ببین خواستههایت چیست، آنها را بخواه و بر دلبخواهیهای اصیل خود اصرار کن.
این رویۀ درستی نیست که انسان خواستههای اصیل خودش را کنار بگذارد ولی الان روال تربیتی اینطور شده است؛ در علوم تربیتی چنین توصیههایی دارند، چون میخواهند همه را به ربات و کبریت بیخطر تبدیل کنند، میخواهند همه را به برّه و برده تبدیل کنند.
یکی از چیزهایی که باید آن را کامل و مطلق بخواهیم «رهایی» است. مشکل این است که ما زیاد رهایی نمیخواهیم. با کسی که رهایی برایش مهم نیست، چه باید کرد؟! شاید اگر زیر چرخدندههای ظلم و بدبختی و فقر دست و پا بزند آنوقت رهایی برایش اهمیت پیدا کند!
مسئلۀ اول ما این است که واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس. خدا در قرآن رهایی را به تعابیر مختلفی ترجمه کرده است. مثلاً با این عبارت «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» کسانی هستند که نه ترسی دارند و نه غمی دارند... خدا میخواهد انسان را به این حد از رهایی برساند ولی همه ما این حد بالا را نمیخواهیم.
اکثر انسانها به زندگیکردن با یکمقدار ترس و غم، راضی هستند با این بشر چه کنیم که رهایی از ترس را نمیخواهد و میگوید من دارم با ترسها و غصههایم زندگی میکنم و اموراتم دارد میگذرد!
دنیا با آدم کاری میکند که زیاد نبال رهایی نباشد! اینکه میگویند «دنیازده شدی» یک معنایش این است که دیگر بلندهمت نیستی و دنبال رهایی مطلق نیستی.
رهایی یک تمنایی است که باید در دل ما ایجاد بشود، چون ما معمولاً به زندگی بردهوار عادت کردهایم. پدر و مادرها خیلی از اوقات ترجیح میدهند که فرزندشان برهوار زندگی کند؛ از ترس اینکه فرزندشان گرگ نشود، او را برّه بارمیآورند؟ بگذار آدم باشد؛ نه گرگ باشد نه برّه.
رهایی چیست؟ رهایی این است که قدرت داشته باشی و بتوانی قدرتت را اعمال کنی. رهایی این است که بتوانی در عالم تأثیر بگذاری، رهایی این است که فکرت به هرکجا لازم بود بتواند برسد، فکرت آزاد باشد، فهمت آزاد باشد، کسی جلوی فهمت را نگرفته باشد.
رهایی این است که بتوانی انتخاب بکنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند. رهایی در مرحلۀ اندیشه عالیترین فهمی است که نیاز داری. رهایی یعنی اینکه از قوانین عالم طبیعت رها باشی.
شاگر آقای قاضی، آهن گداخته را با دستش برمیداشت و آتش او را نمیسوزاند. یعنی او از قانون سوزاندن آتش رها شده بود. زمین جاذبه دارد اما برای بعضیها این جاذبه اثری ندارد. رهایی یعنی رسیدن به این قدرتها.
دایرۀ رهایی در دین ما بسیار گسترده است، باید از همۀ اسارتها رها بشویم. خدا دوست ندارد ما اسیر کسی باشیم. مثلاً اگر پیش یک ثروتمند بخاطر ثروتش، کرنش کنی، خدا غضب میکند، میگوید تو چرا از این ثروتمند، حساب بردی؟ چرا از آن مدیر کل حساب بردی؟ نباید اسیر کسی بشوی.
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲
📢صوت: @panahian_mp3
👈 متن کامل:
panahian.ir/post/7958
@Panahian_text
🔸 اگر طالب اوج رهایی و آزادی نباشی در جنایت سلطهطلبها شریک میشوی
📌 آخرین گام رهایی –ج۴
🔘 چرا صرفنظر کردن از رهایی یک جنایت بزرگ است؟
🔘 کسی که اسارت را بپذیرد، سلاطین جور را تقویت کرده است
🔘 در عرصۀ فردی هم اگر دنبال رهایی نباشی زمینۀ گناه و نابودی دلت را فراهم کردهای
🔘 آدم خوب چگونه بد میشود؟ با نخواستنِ رهایی و با کمخواستنِ رهایی
🔘 قدم اول به سمت خباثت این است که انسان از رهاییطلبی و بلندهمتی دست بردارد
____
#علیرضا_پناهیان:
یکی از درسهای مهم کربلا این است که اگر رهاییطلب نباشی در جنایت سلطهطلبها شریک میشوی. مردم کوفه نمیخواستند رهاییطلب باشند و یکمقدار اسارت عبیدالله و یزید را قبول کردند، لذا کارشان به جایی رسید که قاتل أباعبداللهالحسین(ع) شدند.
این نمونۀ بزرگ تاریخی به ما نشان میدهد که پذیرش اسارت چه جنایتهایی را به دنبال خواهد داشت. اینجور نیست که شما وقتی اسارت را بپذیری فقط از حقوق خودت گذشته باشی، نه؛ یک جریانی را تقویت میکنی که آن جریان هرچه جنایت از دستش بر بیاید انجام خواهد داد.
پس رهایی از اسارت سلاطین و سلطهطلبها و ظلمهای بیرونی یک امر بسیار مهم است و پذیرش اسارت و صرفنظر کردن از رهایی در ظلمهای اجتماعی، جنایت بزرگی است. چون هر یک نفری که اسارت را بپذیرد، در واقع سلاطین جور را تقویت کرده است.
خیلیها این برداشت را ندارند و مثلاً میگویند: «من ضعیف هستم و او به من زور گفت، من هم نمیتوانستم کاری بکنم» به این سادگیها نیست، امامحسین(ع) نشان داد که خیلی وقتها آدم میتواند محکم بایستد و این حریّت را نشان بدهد.
عشق به رهایی و جاندادن برای رهایی و بدست آوردن رهایی، باید تقویت بشود. پذیرش کوچکترین اسارت را هم خدا تقبیح میکند؛ حتی در این حد که پیش یک ثروتمند صدایت را پایین بیاوری از ترس اینکه مثلاً منافع و داراییات کم بشود. نباید در این حد هم اسیر او بشوی.
رهایی از ستم، ناموس خلقت و ناموس دین است، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، 36) دعوت به عبادت خدا همسنگ رهایی از سلطۀ طاغوت است. اینها دو روی یک سکه هستند.
این ضرورت رهاییطلبی در عرصۀ اجتماعی بود، در عرصۀ فردی چطور؟ در عرصۀ فردی هم اگر دنبال رهایی نباشی خودت زمینۀ گناه و کجفهمی و نابودی دلت را فراهم کردهای، اصلاً این دل دیگر مرده است، این عقل دیگر کار نمیکند.
آدم خوب چگونه بد میشود؟ با نخواستنِ رهایی و با کم خواستنِ رهایی. اگر دنبال رهایی نباشی و با این غمهای پست و پلشت دنیا خو بکنی و با این استرسها، سر کنی و با آنها زندگی کنی، این هم موجب جنایتها و خباثتهای بزرگ میشود، خباثت از اینجا شروع میشود که رهایی نخواهی.
هیچکس بد به دنیا نمیآید، ما معتقدیم که انسان خوب به دنیا میآید و مفطور به فطرت الهی است. یک آدم خوب چگونه خراب میشود؟ چگونه رذل میشود و جهنمی میشود؟ قدم اول این است که از بلندهمتی دست برمیدارد. یعنی به آن استعدادی که خدا داده میگوید «حالا همه اینها را بهطور کامل نمیخواهم!»
خوببودن و متّقیبودن و مؤمنبودن یعنی چه؟ یعنی طالب رهایی بودن و الا ایمان به چه دردی میخورد؟ شمر هم ایمان و اعتقاد داشت، موقع آن جنایت بزرگ به امامحسین(ع) گفت من یقین دارم که جد تو پیغمبر است و روز قیامت، حساب مرا میرسند... پس به توحید و نبوت قائل بود هم به معاد.
طبق آیه قرآن مؤمنین هم اکثراً مشرک هستند «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف، 106). چرا اکثراً مشرک هستند؟ چون واقعاً رها نشدهاند. اگر رها شده بودی که دیگر چیزی نباید تو را خائف و محزون کند. چیزی نباید تو را دچار استرس و نگرانی کند.
بنا نیست که خودت، خودت را رها کنی، از خدا بخواه رهایت بکند. بگو خدایا، من را کمک کن، میخواهم از اسارتها آزاد بشوم... اصلاً فلسفۀ عبودیت و بندگی خدا همین رهاسازی است. در روایت، احکام دین را به احکام حریت، تعبیر کردهاند، یعنی اینها احکام آزادی است و انسان را از بندها و اسارتها آزاد میکند.
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲
📢صوت:@panahian_mp3
👈 متن کامل:
panahian.ir/post/7960
@Panahian_text
🔸 دیندارانِ متحجر و غربزده؛ دو گروهی که مانع تبلیغ صحیح دین هستند
📌 آخرین گام رهایی–ج۵
🔘 دو گروه در مسیر تبیین دین، مانع ایجاد میکنند:
1. دینداران متصلب به الفاظ که نمیخواهند با زمان همراه بشوند
2. وادادههای به غرب که به هر ساز زمانه میرقصند
🔘 هر دو گروه اهل تفکر نیستند که ببینند واقعاً در دین چه خبر است
🔘اگر اینها مانع تبلیغ درست دین نشوند، همه خواهند فهمید که دین مدعی آزادی حقیقی است نه غرب
_________
#علیرضا_پناهیان:
ما در مسیر تبیین و تبلیغ دین دو مشکل اساسی داریم؛ دو گروه هستند که اجازه نمیدهند فضا، آرامش داشته باشد و شفافیتی پدید بیاید که به سهولت بشود معارف دینی را منتقل کرد:
یک گروه، دیندارانی هستند که متصلب به الفاظ و کلمات هستند و متفکرانه با قرآن و روایات برخورد نمیکنند، اهل درایت نیستند و فقط اهل روایت هستند، یعنی ظاهر کلمات را میبینند و اهل تحلیل نیستند و اهل فرع زدن بر اصولی که اهلبیت معرفی کردهاند نیستند.
مثلاً به آنها میگوییم که «بیایید از طریق حریّت و آزادی، دین را تعریف کنیم» میگویند: کلمۀ آزادی در کجای قرآن آمده؟ اصلاً چون یک عدهای از آزادی سوءاستفاده کردهاند اگر به سمت آن بروی، نجس میشوی!
اهلبیت فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَاتِ» (كنز الفوائد، ج2، ص31) یعنی بروید سراغ درک حرفهای ما نه صرفاً نقل حرفهای ما. خداوند هم میفرماید تدبر در قرآن لازم است، نه صرفاً تلفظ قرآن. الفاظ قرآن را باید در هر زمانی متناسب با نیاز مردم آن زمان تبیین کرد و مفاهیم مورد نیاز و مفیدش را انتقال داد.
منظور این نیست که ما دین را به شکل زمانه تغییر بدهیم، نه؛ دین نیاز همۀ زمانها و نیاز همۀ اقوام را برآورده میکند. ولی ما نباید همان شیوۀ آموزش دین را که در دوران قاجار یا هزار سال پیش رایج بوده، الان هم استفاده کنیم، باید در هر زمانی نیازهای زمانه و زبان زمانه را ببینیم.
الان جامعۀ جهانی یک توجهی به مفهوم آزادی پیدا کرده و ما باید ببینیم که در دین، آزادی هست یا نه؟ و بعد این را برای مردم تبیین کنیم. وقتی در دین نگاه میکنی، میبینی که معنای آزادی چقدر عمیق است. ولی این متصلبین نمی گذارند این مسائل برای مردم تبیین بشود.
غیر از متصلبین و متحجرین، گروه دیگری که مانع تبلیغ دین با ادبیات نو میشوند «وادادهها» هستند؛ یعنی کسانی که وقتی یک کلمهای مثل آزادی را از غربیها میشنوند به آن طرف غش میکنند درحالیکه بهتر از این حرف در دین خودمان بیان شده است. هیچ حرف درستی در عالم پیدا نمیکنید، مگر اینکه کاملترش در قرآن و کلمات معصومین وجود دارد.
هردو گروه وادادههای به غرب و متصلبین، متأسفانه از قدرت اندیشه و تفکر نقاد برخوردار نیستند و اهل جنجال و فحش هستند. متصلبین نمیخواهند با زمان راه بروند، وادادهها هم به هر ساز زمانه میرقصند.
اگر غربزدهها و متحجّرین بگذارند دین به درستی معرفی و تبیین بشود، همه خواهند فهمید که دین مدعی آزادی حقیقی است نه غرب.
اگر بگوییم «اصل دین آزادی است» برخی از متحجرین و متصلبین میگویند «نه، اصل دین، بندگی است!» بله، ولی بندگی خدا در واقع همان آزادی است، اگر کمی به خودت زحمت بدهی و فکر کنی این را میفهمی. خدا که برده نمیخواهد، بندگی خدا عین آزادی و آزادگی است.
بندگی خدا میخواهد تو را به نهایت فهم و به نهایت قدرت و نهایت رهایی برساند. الان کدام یک از جوانهای ما فکر میکنند که دین یعنی آزادی؟ اگر برداشت جوانان ما از دین، آزادی نیست یعنی ما در مدرسه، دین را درست آموزش ندادهایم.
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲
📢صوت:@panahian_mp3
👈 متن کامل
#آخرین_گام_رهایی
@Panahian_text
🔸 مسئلۀ اصلی پیامبر(ص) «رهاییِ» مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود
📌 آخرین گام رهایی–ج6
🔘 شعار اصلی دین ما «لاإلهإلّاالله» است؛ یعنی رهایی از بردگی غیرخدا
🔘 دعوای پیامبر(ص) با مشرکین سرِ اعتقاد به خدا نبود، سرِ آزادیبخشی از نفوذ غیرخدا بود
🔘 نفوذ اجتماعی سران قبائل موجب به بردگی کشیدن انسانها میشد لذا پیامبر(ص) با آنها درگیر شد
🔘 امروز هم انسانها تحت تأثیر انواع نفوذ قرار دارند؛ مثل نفوذ سران احزاب
🔘دین میگوید همه باید آزاد باشند و کسی بر کسی نفوذ نداشته باشد
__
#علیرضا_پناهیان:
هنر قرآن این است که مسائل زمان پیامبر(ص) را بهگونهای بیان کرده که در همۀ زمانها میتوانی مشکلات خودت را با قرآن حل کنی.
شعار اصلی دین ما «لاإلهإلّاالله» است، پیامبر اکرم(ص) قبل از آنکه مردم را به ایمان به خدا دعوت بکند به رهایی از بردگی غیرخدا دعوت میکند. یعنی تو نباید بردۀ کسی غیر از خدا بشوی.
شعار اصلی دینی ما یک شعار صرفاً اعتقادی نیست، بلکه در اصل، یک شعار اجتماعی است. یعنی معنایش صرفاً این نیست که «تو نباید به خدای دیگری غیر از خدا معتقد باشی» هرچند برای ما اینگونه ترجمه کردهاند.
مشرکین و بتپرستهای زمان پیامبر(ص) به خدا اعتقاد داشتند، چون قرآن میفرماید: اگر از آنها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، میگویند «الله» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ؛ زخرف، 87)
آنها که خدا را قبول داشتند، پس چرا از آنها میخواهی بگویند «لاإلهإلّاالله» چون آنها از نظر اجتماعی بردگی غیرخدا را پذیرفتهاند هرچند به خدا معتقد هستند. آنها به تعبیر قرآن، بندۀ طاغوت بودند.
پیامبر(ص) با کدام طاغوتها درافتاد؟ أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: فراعنۀ زمان پیغمبر(ص) امثال ابوجهل بودند: «مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَةٍ شَتَّى مِثْلِ أَبِی جَهْلِ...» (احتجاج طبرسی، ج1، ص216)
فراعنۀ زمان پیامبر(ص) در واقع رئیس قبیلهها بودند؛ پیامبر(ص) با آنها در افتاده بود که شما نباید بر مردم حکمرانی کنید و حتی بر مردم نفوذ داشته باشید. اگر این بحث را ادامه بدهیم به این سؤال میرسیم که رئیس قبیلهها در آن زمان بیشتر مردم را به بردگی میکشیدند یا رؤسای احزاب در جهان امروز؟
اینکه پیامبر(ص) میفرماید «قولوا لاإلهإلّاالله تفلحوا» دعوا سر این است که این رئیس قبیله، در جمعیتش و مردم قبیلهاش نفوذ نداشته باشد و بگذارد مردم آزاد باشند و آزادانه تصمیم بگیرند.
پس درگیری اصلی پیغمبر(ص) با طواغیت زمان خودش سرِ آزادی مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود. با این حساب، باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادیبخش؛ چون مردم را از نفوذ اجتماعی رؤسای قبائل آزاد کرد.
هرچند رؤسای قبائل در آن زمان، وقتی دور هم جمع میشدند تا همهشان اتفاق نظر پیدا نمیکردند، تصمیمی گرفته نمیشد یعنی فراتر از اکثریت مطلق، باید همه قبول میکردند. پس مشرکین مکه، مراتبی از دموکراسی را داشتند. اما بحث این است که این رئیس قبیله، در بین افراد قبیلهاش یک ابهت و نفوذی داشت که حرف او را گوش میکردند. دعوای پیغمبر(ص) با آنها سرِ همین مسئله بود و این مسئله هزار برابرش، الان هم هست!
خداوند حتی به انبیاء خودش میفرماید: شما حق ندارید بندگان من را به بردگی بکشید؛ اینها بندۀ خدا هستند یعنی آزاد هستند. «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ» (آلعمران، 79)
گاهی از اوقات، یک معلم سر کلاس یکجوری میگوید «حرف من را گوش بدهید» که انگار میخواهد صاحب بچهها بشود. یا ممکن است امام جماعت یک مسجد بخواهد اینگونه برخورد کند درحالیکه پیغمبر(ص) اینگونه با مردم برخورد نمیکرد.
پیامبر(ص) آزادی کسی را سلب نکرد. اگر هم جنگید بهخاطر این بود که عدهای خواستند جامعه را بهم بریزند و به مردم زور بگویند، پیامبر(ص) با آنها جنگید تا به مردم آزادی و رهایی بدهد.
در آیتالکرسی میخوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ» کفر به طاغوت قبل از ایمان به خدا بیان شده و کفر به طاغوت یعنی رهایی و آزادی از بندگی غیرخدا.
اگر تفسیر اسلام، رهایی نیست پس چیست؟ بحث اصلی پیامبر(ص) سرِ پذیرش «الله» نبود؛ «الله» را که قبلاً مشرکین مکه قبول داشتند. پس دعوا سرِ اعتقاد نبوده، دعوا سرِ آزادیبخشی بوده! آزادیبخشی از نفوذ غیرخدا.
نفوذ اجتماعی سران قبائل موجب به بردگی کشیدن انسانها میشد لذا پیامبر(ص) با آنها درگیر شد. امروز هم ما با این مسئله درگیر هستیم، صدها نوع نفوذ بر روی مردم وجود دارد.
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-محرم ۱۴۰۲
📢صوت:@panahian_mp3
👈 متن کامل
panahian.ir/post/7969
@Panahian_text
🔸 اگر خودت را رها کنی، به رهایی نمیرسی!
📌 آخرین گام رهایی–ج۷
🔘 انسان تصادفاً به رهایی نمیرسد؛ با رنج و تلاش به رهایی میرسد
🔘 رهایی در عرصۀ آگاهی و اندیشه، بخش مهمی از رهایی انسان است
🔘 فقط کسانی که در عرصۀ اندیشه رها هستند قدرت تولید دانش پیدا میکنند
🔘 رهایی در عالمِ علاقهها هم بُعد دیگری از رهایی انسان است
🔘 خودت اراده کن به چه چیزی علاقهمند بشوی نه اینکه یک علاقه، تو را دنبال خودش بکشاند
___________
#علیرضا_پناهیان:
رهایی برای انسان یک آرزوی بزرگ و یک ارزش ذاتی است، تصور رهایی برای انسانِ اسیر این دنیا یک تصور لذتبخش است. ما در این دنیا نه تنها به امور تکوینی اسیر هستیم بلکه دائماً دیگران به دنبال اسارت بیشتر ما هستند و اگر خودمان دنبال رهایی نباشیم این اسارت ما بیشتر خواهد شد. انسان تصادفاً به رهایی نمیرسد؛ بلکه با تلاش و با رنج به رهایی خواهد رسید.
رهایی در عرصۀ آگاهی و اندیشه، یک بخش مهم از رهایی وجود انسان است. انسان با رهایی در عرصۀ آگاهی و اندیشه زندگیاش را شروع میکند، یعنی از همان دوران کودکی، کنجکاوانه هرچیزی را امتحان میکند که ببیند این چیست؟ تا هفتسال پدر و مادر باید به این رهایی کودک احترام بگذارند.
انسان بعد از اینکه رشد پیدا کرد باید رهایی خودش را در عالم اندیشه مدیریت کند. در کودکی مدیریت نمیکند؛ یعنی کنجکاوی تصادفی و کنجکاوی تمایلی دارد. در مقام تولید دانش، فقط کسانی که در عرصۀ اندیشه، رها هستند قدرت تولید دانش پیدا میکنند.
بُعد دیگر رهایی در وجود انسان، در عالم دل و گرایشها و علاقهها و ارادهها است؛ یک جلوهاش این است که انسان بتواند اراده کند. برخی میگویند: «نمیتوانم اراده کنم» چرا نمیتوانی؟ چون اسیر هستی.
معمولاً یک علاقههایی به ما تحمیل میشود. میدانید چرا بعضیها چشمشان را میبندند از چیزهایی که میخواهد یک علاقهای را به انسان تحمیل کند؟ چون میگوید: اینها حواسم را پرت میکند، ضعیفم میکند، اسیرم میکند. باید قلب من رها باشد.
چرا میگوییم آزادی به معنای واقعی در غرب نیست؟ یک دلیلش این است که در غرب، علاقه به انسانها تحمیل میشود؛ با تبلیغات و شیوههای مختلف. اما در دین ما حتی پیغمبر خدا هم حق ندارد به کسی علاقه تحمیل کند. حتی علاقۀ به خدا را نباید به انسانها تحمیل کند. تو باید خودت علاقهمند بشوی.
حالا به سراغ گامهای رهایی برویم. گام اول رهایی، ایمان است؛ یک روی سکۀ ایمان، باور قدرت خدا و توکل به خدا است.
روی دیگر سکۀ ایمان، کفر به طاغوت و رهایی از خدایان دروغین و هرکسی است که در ما نفوذ دارد(البته نفوذ بدون منطق)
گام دوم رهایی این است که عمل اسارتبار انجام ندهی، یعنی هرکاری هوس کردی انجام ندهی، چون افعال و اعمال ما، ما را اسیر میکنند، به این میگویند «تقوا» در قرآن هم تقوا قبل از ایمان آمده: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ...»
گام دوم رهایی در سبک زندگی محقق میشود؛ اینکه چگونه زندگی کنی، چه غذایی بخوری، چه عملی انجام بدهی که اسیر اعمالت نشوی. چه حرفی بزنی که اسیر حرفت نشوی، دنبال هر هوسی نروی و... همۀ اینها برای این است که آزادی و رهایی خودت را تضمین کنی.
اگر میخواهی به جایی برسی که هر کاری خواستی بتوانی انجام بدهی اول باید از مسیر «هرکاری را انجام نده» عبور کنی. برای اینکه به قدرت رهایی در اندیشه برسی اول باید هر فکری نکنی. برای اینکه به جایی برسی که صاحب دلت باشی و اسیر دلت نباشی، اول باید هرچه دلت خواست انجام ندهی.
محدودیت در عمل، تو را رها میکند، اگر خودت را در عمل، رها کردی به جایی نخواهی رسید. هرزگی در عمل و رفتار، انسان را اسیر میکند.
چرا دشمنان ملت ما روی بیحجابی اینقدر مُصر هستند؟ چون میخواهند هیچکسی نظم، ادب و محدودیت رفتاری نداشته باشد، چون آدم با محدودیت رفتاری به قدرت رهایی میرسد. هرچه خودت را محدودتر کنی رهاتر میشوی، آیا حاضر هستی محدودیت رفتاری داشته باشی تا به رهایی برسی؟
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲
📢صوت:@panahian_mp3
👈 متن کامل
@Panahian_text
🔸 امام زمان(ع) کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی رها میکند
📌 آخرین گام رهایی–ج۸
🔘 دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا؛ ارتباط قلبی با خدا که اجباری نمیشود!
🔘 دعوای دین سر بردگیِ غیرخدا است؛ یعنی تو نباید اسیر و بردۀ کسی بشوی، باید رها باشی
🔘 خیلی از الزامات بروکراسی باید برداشته شود تا مردم به رهایی برسند
______
#علیرضا_پناهیان:
یکی از بخشهای ادبیات اصیل دین ما که مهجور است «ادبیات آزادی» است. چرا میگوییم مهجور است، چون خیلیها نمیدانند که اصلاً آزادی مال دین است و فلسفۀ بندگی خدا چیزی جز رهایی از بندگی غیر خدا نیست.
دین اصلاً و ابداً سر ارتباط تو با خدا، با تو دعوا ندارد، فقط سر این دعوا است که میفرماید «بردۀ کسی دیگر نشو! رها شو!» وقتی از غیرخدا رها شدی، آنوقت مطمئناً به سوی خدا میروی.
خدا از پیغمبر میخواد که فقط این بندگانم را رها کن، آنها خودشان به سمت من میآیند. دعوای دین سر رهایی است، سر چیز دیگری دعوا ندارد.
این اصلاً عاقلانه نیست که بگوییم «دین میگوید باید ارتباط خودت را با خدا قوی کنی، زودباش! تو باید عاشق خدا بشوی!» به زور که نمیشود عاشق شد! ارتباط قلبی انسان با خدا که با زور و اجبار درست نمیشود، باید از دلش شکوفه بزند!
پس دین چه میگوید؟ دین میگوید من فقط میخواهم تو را رها کنم. امام زمان(ع) که کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی نجات میدهد، همین!
وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، چرا باید یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق است و دلیلش این است که ما دین را به عنوان عامل رهاییبخش انسانها معرفی نکردهایم.
دعوای دین سرِ آزادسازی انسانها است نه سر ارتباط با خدا، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظهبردار هم نیست، تلقینبردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و اجازه بدهند تو خودت رشد کنی.
خداوند میفرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی.
بعضیها میگویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را سمت جهنم ببرد، همین!
فلسفۀ قیام امام حسین(ع) هم آزادی و رهایی بود. گفت ای مردم، میخواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمیخواهید من برمیگردم... ولی آنها نگذاشتند و کار به جنگ کشیده شد.
ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ هم آزادی یک فرد و هم آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمهاش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که میتواند کاری بکند که خوبهای یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمیتواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و آزاد انجام بدهد.
هم پیغمبر(ص) هم أمیرالمؤمنین(ع) میخواستند این آزادی را به مردم بدهند که گُلهای این مردم شکفته بشود و رو بیاید. لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر میکردند که مدیریت یعنی زورگویی!
امروز هم بسیاری از این الزامات بروکراسی در جامعه-از جمله در ساختارهای آموزشی و اداری- باید برداشته شود تا مردم مزۀ آزادی را بچشند، نمیشود که از خدا و پیغمبر حرف بزنیم ولی مدل زندگی ما اسارتبارانه باشد!
اگر ساختارهای ادارههای ما با بروکراسی مارکس وبری اداره میشود، در واقع این ساختارها اسلامی نیست؛ چون بر مبنای بردهکشی است نه آزادسازی! هرچند مدیرانش نماز بخوانند و ظاهر اسلامی داشته باشند.
تا وقتی در دانشگاهها و مراکز آموزشی ما اصل بر نمره و نظارت و امتحان و... باشد، از این دانشگاهها زیاد نظریهپرداز علمی بیرون نمیآید، چون با این روشهای موجود، خلاقیت افراد از بین میرود.
مشکل ما این است که دینداری و تقوا را به رهایی تفسیر نکردهایم و به تصویر هم نکشیدهایم. این مسائلی که در سطح خیابانهای شهر میبینید به خاطر این است که دین به درستی معرفی نشده و الا اگر میگفتیم که اصل دین، رهایی و آزادی است، بسیاری از مسائل حل شده بود.
🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲
📢صوت:@panahian_mp3
👈 متن کامل
@Panahian_text