پرانتز باز:👇🏻
وسط میدونِ مین، دیدم یهو دو زانو نشست
تو میدونِ مین، تا نباشیم نمیدونیم یعنی چے ...
از زبونِ بابا باید شنید،
ما چہ میدونیم میدون مین چیہ...
باید تو میدونِ مین گیر کنی و ببینی کہ آدم نمیدونہ چیکار کنه؟!
عرق میکنی...
خصوصا وقتی میبینی ی عده جوون به امید تو، پشتِ سرت اومدن...
یهو دیدم، وسط میدونِ مین نشست...
سرش رو انداخت پایین...
شروع کرد به گریہ کردن...
ی چند دقیقہ اے سکوت کرد....
بعد یهو ایستاد.
بلند گفت: پشتِ من بیایین...
همه مارو سالم از میدونِ مین عبور داد...
بعد خودش رفت تو ی عالمِ خوشی که وصف نداره..
#شهید عزیزمون شهید #برونسی...
بهش گفتم:
یهو چی شد؟؟
وسط میدونِ مین؟!
گفت:من وسط میدون مین درمونده بودم.
یهو دو زانو نشستم رو خاک...
گفتم یا #زهرا...
تا اینجا رو تونستم بیام
بقیه اش رو خودت برام مادرے کن...
میفرمود:
یهو دیدم ی مادرے وسط میدون مین جلوم ایستاده
صدام میکنه
پشتِ من بیایین..
پرانتز بسته:👆🏻
بالای وضوخونه نوشته بودیم
"النظافه من الایمان"
اما کمتر فرصت می کردیم
داخل آن را نظافت کنیم
این وضع را که دید فوراً
تذکر داد که یا این شعار
را بردارید یا مطابق آن
رفتار کنید و نگذارید
اینجا کثیف باشد!
- #شهید سید محمد بهشتی -
بهمگفت:ڪہچۍ!؟
هۍجانبازجانباز...
#شهید شھید...
میخواستننرن!
ڪسےمجبورشونڪردهبود؟!
گفتم :چرا اتفاقاً!
مجبورشونڪردھبودن(:
گفت :ڪی!؟
گفتم:همونـےڪہتونداریش!
گفت:من ندارم!؟چیو!
گفتم:•غیرت!
وَهَب، نصرانی بود ...
زُهِیر، عثمانی مسلک بود ...
حُر، راه را بر سپاه امام حسین بست ...
همه #شهید شدند ...
در رکاب سیدالشهداء شهید شدند ...
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج)