#داستان_آموزنده
🔆ماءيوس از معالجه
دانشمند محترم حضرت حجة الاسلام حاج آقاى لنگرودى فرمود: يكى از مطالبى كه از مسموعات حقير است و قطعا واقعيت دارد اينست كه در حدود ده سال قبل شخصى ثقه و راستگو كه معروف به سردار بود و حدود صدسال از عمرش ميگذشت و فعلا برحمت ايزدى پيوسته خداى رحمتش كند براى بنده نقل ميكرد: روزى دخترم مرض سختى گرفت بطوريكه تمام دكترهاى حاذق تهران از معالجه اش ماءيوس شدند و از دادن نسخه خوددارى كردند ولى در اثر شدت علاقه نتوانستم از او دل برگيرم و از طرفى چون محبت محمد و آل محمد ص در سرشت و نهادم بود روزى باقلبى شكسته و پريشان دراطاق خلوتى نشستم و يك استكان بدست گرفته و يك يك از مصائب حضرت سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين علیه السلام را بياد مى آوردم متاءثر شده و در حال تاءثر گاهى بياد على اكبر و ناكامى او و گاهى بياد على اصغر و تشنه كامى او و گاهى بياد حضرت زينب و پريشانى او و گاهى بياد ابوالفضل و نااميدى او و.... تا اينكه اشكم سيل آسا جارى گرديد، موقع را مغتنم شمرده استكان را زير ديده گانم قرار دادم و اشكها را در استكان جمع نمودم ، بعد از اين عمل ببالبين دختر مريضم آمده و با قاشق كوچكى از همان اشك چشم كه در راه مصائب حضرت امام حسين ع ريخته بودم در دهان مريضه ريختم طولى نكشيد كه دوچشم باز كرده و بمن سلام كرد، پرسيدم حالت چطور است ؟
گفت قلبم روشن شده از آن روز به بعد بحمد اللّه كم كم كسالت او مرتفع گرديد و شفاى كامل نصيبش شد منهم شكرانه چنين موهبتى را بجاى آورده و از نگرانى واندوه نجات يافتم .
📚توسلات ، 114
پندانه
🎥 @pandaaneh
#داستان_آموزنده
🔆زن زانيه و تربت آقا
در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانيه اى بود كه هروقت بچه اى از طريق نامشروع مى زائيد به تنورى مى انداخت . و آنهارا مى سوزاند، تا اينكه اجلش رسيد و مُرد. اَقرباى و خويشان او، زن را غسل و كفن كردند و نماز برايش خواندند و بخاكش سپردند، ولى يك وقت متوجه شدند زمين جنازه اين زن بدكاره را قبول نمى كند و به بيرون انداخته آن عده كه در جريان دفن اين زن بدكاره شركت داشتند احساس كردند شايد اشكال از زمين و خاك باشد، جنازه را در جاى ديگر دفن كردند، دوباره صحنه قبل تكرار شد، يعنى زمين جسد را نپذيرفت و اين عمل تا سه مرتبه تكرار شد. مادرش متعجب شد آمد محضر مقدس آقا امام صادق آل محمد ص و گفت اى فرزند پيغمبر بفريادم برس ... و جريان را براى حضرت بازگو كرد و متمسك و ملتجى به حضرت گرديد، وجود مقدس آقا امام صادق علیه السلام وقتى جريان را از زبان مادرش شنيد و متوجه شد كار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرامزاده بوده ، فرمود هيچ مخلوقى حق ندارد مخلوق ديگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط بدست خالق است .
مادر آن زن بدركاه به امام عرض كرد حالا چه كنم ، حضرت فرمرد: مقدارى از تربت جدّم آقا سيد الشهداء ابى عبداللّه الحسين علیه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذاريد زيرا تربت جدم حسين ع مشكل گشاى همه امور است . مادر، زن زانيه مقدارى تربت تهيه نمود و همراه جنازه گذاشت ديگر تكرار نشد.
📚آثار، 21.
پندانه
🎥 @pandaaneh
#داستان_آموزنده
روزی سلطان محمود به دیوانه خانه رفت، دیوانه ای زنجیری را دید که بسیار می خندید.
گفت: ای دیوانه! برای چه می خندی؟
دیوانه گفت: به تو می خندم که به پادشاهیت مغروری
و از راه راست و ادب دور هستی!
محمود گفت: هیچ آرزویی داری؟
گفت: مقداری دنبه خام
می خواهم که بخورم.
محمود دستور داد تا پاره ای تُرُب آوردند و به او دادند.
دیوانه تُرُب را می خورد و سرش
را تکان می داد.
محمود با تعجب پرسید:
برای چه سرت را تکان می دهی؟
گفت: از زمانی که پادشاه شده ای،
از دنبه ها چربی رفته است!
📕منبع : گنجینة لطایف (بازنویسی لطایف الطوایف)، صص 163 و 164
پندانه
🎥 @pandaaneh
#داستان_آموزنده
🔆توكّل يا بى عارى
روزى امام علىّ بن ابى طالب ، اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه عبورش به گروهى از مسلمان ها افتاد كه در گوشه اى از مسجد را اشغال كرده بودند و به عبادت مشغول بودند.
حضرت علىّ عليه السلام نزديك ايشان رفت و فرمود: شما چه كسانى هستيد؟ و چه مى كنيد؟
در پاسخ به حضرت ، اظهار داشتند: ما بر خداوند توكّل كرده ايم و عبادت او مى كنم .
حضرت فرمود: خير، چنين نيست ؛ بلكه شما بى عار و مُفت خور مى باشيد، چنانچه راست مى گوئيد و توكّل برخداوند متعال داريد، بگوئيد كه در چه مرحله اى از توكّل قرار داريد؟
گفتند: اگر چيزى به ما برسد، مى خوريم و قناعت مى كنيم و چنانچه چيزى به ما نرسد، صبر و تحمّل مى نمائيم .
سپس امام علىّ عليه السلام خطاب به ايشان كرد و با صراحت فرمود: سگ هاى محلّه ما نيز چنين روشى را دارند.
آنان با خون سردى گفتند: پس ما چه كنيم ، شما بفرمائيد كه چه رفتارى داشته باشيم ؟
حضرت فرمود: بايستى آنچه را كه ما يعنى ، پيامبر خدا و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام انجام مى دهيم ؛ شما مسلمان ها نيز چنان كنيد.
گفتند: شما چه كارهائى را انجام مى دهيد، تا ما تبعيّت نمائيم ؟
امام عليه السلام فرمود: ضمن سعى و تلاش و كار و عبادت ، آنچه به ما برسد پس از مصرف ، اضافه آن را بذل و بخشش مى كنيم .
و اگر چيزى درآمدى نيافتيم ، خداوند منّان را؛ در هر حال شكر و سپاس مى گوئيم .
📒مستدرك الوسائل : ج 11، ص 220، ج 20، به نقل از تفسير ابوالفتوح رازى
پندانه
🎥 @pandaaneh
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆روش رفتن به ميهمانى
حضرت علىّ بن موسى الرّضا به فرموده پدران بزرگوار خويش صلوات اللّه عليهم ، حكايت نمايد:
روزى از روزها يكى از دوستان اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام حضرت را جهت ميهمانى به منزل خود دعوت كرد.
حضرت امير عليه السلام فرمود: من با سه شرط دعوت تو را مى پذيرم ، ميزبان گفت : آن سه شرط چيست ؟
امام علىّ عليه السلام اظهار نمود:
اوّل : آن كه چيزى از بيرون منزل تهيّه نكنى ؛ و براى پذيرائى خود و خانواده خويش را به زحمت و مشقّت نيندازى ؛ و به آنچه كه در منزل موجود است اكتفاء نمائى .
دوّم : آنچه در منزل ذخيره و آماده دارى ، تمام آن ها را مصرف نكنى ؛ بلكه با برنامه صحيح و در نظر گرفتن نفرات ، مقدار لازم غذا تهيّه گردد.
شرط سوّم : خانواده و اهل منزل در زحمت فوق العادّه اى قرار نگيرد؛ و مبادا كه احساس نارضايتى در ايشان پيش آيد.
ميزبانى كه حضرت را دعوت كرده بود عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! آنچه فرمودى ، مورد پذيرش و قبول است ؛ و قول مى دهم غير از آنچه فرمودى برنامه اى نداشته باشيم .
و امام علىّ عليه السلام دعوت او را قبول نمود؛ و به همراه يكديگر راهى منزل شدند.
📚بحارالا نوار: ج 27، ص 255، به نقل از عيون اخبار الرّضا عليه السلام
پندانه
🎥 @pandaaneh
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
#داستان_آموزنده
🔆جواب چهل مسئله مشكل از كودكى خردسال
سعد بن عبداللّه قمى حكايت نمايد:
روزى متجاوز از چهل مسئله از مسائل مشكل را طرح و تنظيم نمودم تا از سرور و مولايم حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه پاسخ آن ها را دريافت نمايم .
از شهر قم به همراه بعضى دوستان حركت كرديم ، هنگامى كه وارد شهر سامراء شديم به سوى منزل آن حضرت روانه گشته ؛ و پس از آن به منزل رسيديم و اجازه ورود گرفتيم ، داخل منزل رفتيم .
همين كه وارد شديم ، ديدم مولايم همچون ماه شب چهارده در گوشه اتاق نشسته است و كودكى خردسال را - كه چون ستاره مشترى مى درخشيد - روى زانوى خود نشانيده بود.
امام عسكرى عليه السلام به ما اشاره نمود كه جلو بيائيد و در نزديكى ما بنشينيد.
پس طبق فرمان حضرت ، جلو رفتيم و نشستيم و سپس مسائل خود را به طور كلّى مطرح كرديم .
امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه پس از شنيدن سخنان و مسائل ما، اشاره به كودك نمود و اظهار داشت : اى فرزندم ! جواب شيعيان خود را بيان كن .
پس ناگهان ، آن كودك لب به سخن گشود و تمامى سؤ ال هاى ما را يكى پس از ديگرى جواب كافى داد.
و بعضى سؤال ها را پيش از آن كه مطرح كنيم ، خود كودك مطرح مى نمود و جواب آن را مى داد، به طورى كه همه ما مبهوت و متحيّر گشتيم كه اين كودك خردسال چگونه در همه علوم و فنون شناخت كافى دارد و با بيان شيوا تمامى سؤ ال هاى ما را پاسخ داده و همه افراد را قانع مى نمايد؟!
پس از آن ، امام حسن عسگرى صلوات اللّه عليه متوجّه من شد و فرمود: اى سعد بن عبداللّه ! براى چه از قم به اين جا آمده اى ؟
عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چون عشق زيارت و ديدار شما را داشتم ، بدين جا آمده ام .
حضرت فرمود: پس بقيّه سؤال هائى را كه تهيّه و تنظيم نموده بودى ، چه شد؟
پاسخ دادم : آماده و موجود مى باشد.
فرمود: از فرزندم و نور چشمم مهدى موعود عليه السلام آنچه مى خواهى سؤال كن .
و من بعضى از سؤال هاى باقى مانده را مطرح كردم ، از آن جمله عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! تاءويل و تفسير كهيعص چيست ؟
كودك در حالى كه روى زانوى پدر نشسته بود، فرمود: اين حروف ، رموز و اخبار غيبى الهى است كه خداوند متعال در رابطه با حضرت زكريّا پيغمبر عليه السلام بيان نموده است ؛ چون زكريّا از خداوند متعال درخواست نمود تا اسامى خمسه طيّبه - پنج تن آل عبا عليهم السلام - را تعليم او نمايد.
لذا جبرئيل عليه السلام نازل شد و آن اسامى مقدّس را به او تعليم داد؛ و هر زمان حضرت زكريّا عليه السلام يادى از آن اسامى : ((محمّد، علىّ، فاطمه ، حسن ، حسين عليهم السلام )) مى كرد، هر نوع مشكل و ناراحتى كه داشت ، حلّ و بر طرف مى گرديد.
امّا هرگاه نام حسين عليه السلام بر زبان جارى مى نمود و به ياد آن حضرت مى افتاد، غم و اندوه فراوانى بر او عارض مى شد؛ و افسرده خاطر مى گرديد.
پس روزى اظهار داشت : خداوندا! علّت چيست كه هر موقع چهار نفر اوّل را يادآور مى شوم ، دلم آرام مى گيرد؛ و چون پنجمين نفر را ياد مى كنم محزون گرديده و در چشمانم اشك حلقه مى زند؟!
خداوند متعال كهيعص را در جواب حضرت زكريّا عليه السلام برايش فرستاد؛ و تمامى اخبار و جرياناتى را كه بر امام حسين عليه السلام مقدّر شده بود، به وسيله آن رموز كلّى برايش بيان نمود:
((كاف )) يعنى ؛ كربلاء و حوادث آن ، ((هاء)) اشاره به هلاكت و شهادت اهل بيت سلام اللّه عليهم ، ((ياء)) يزيد - بن معاويه است - كه بر امام حسين عليه السلام ظلم نمود، ((عين )) اشاره به عطش و تشنگى آن حضرت و اصحاب مى باشد؛ و ((صاد)) صبر و استقامت آن حضرت خواهد بود.
سپس آن كودك در ادامه فرمايشات گهربارش فرمود: چون حضرت زكريّا عليه السلام اين خبر را - از فرشته الهى يعنى ؛ جبرئيل امين عليه السلام - دريافت نمود، وارد مسجد شد و به مدّت چند روز در مسجد ماند و مرتّب گريه و زارى مى كرد.
و در پايان افزود: حضرت يحيى پيغمبر و امام حسين عليهماالسلام هر دو به مدّت شش ماه در رحم مادر بودند؛ و در شش ماهگى به دنيا آمدند.
📚- إكمال الدّين : ص 452، ح 21، إرشادالقلوب ديلمى : ص 422، احتجاج طبرسى : ج 2، ص 523، ح 341، بحارالا نوار: ج 52، ص 78 - 88، داستان بسيار طولانى است ، به قطعاتى از آن بسنده گرديد.
پندانه
🎥 @pandaaneh
#داستان_آموزنده
🔸داستانى از امام خمينى
امام خمينى (قدس سره ) فرمود: وقتى كه ما در حبس بوديم ، و بنا بود كه حالا ديگر از حبس بيرون بيائيم و برويم قيطريّه و در حصر (تحت نظر) باشيم (در سال 1343 ه ش ) رئيس امنيت آن وقت در آنجا (زندان ) حاضر بود، كه ما بنا بود از آن مجلس برويم ، ما را بردند پيش او، او ضمن صحبتهايش ، گفت : آقا سياست عبارت از دروغگوئى است ، عبارت از خدعه است ، عبارت از فريب است ، عبارت از پدر سوختگى است ، اين را بگذاريد براى م.
من به او گفتم : اين سياست مال شماست ...
البته سياست به آن معانى كه اينها مى گويند كه دروغگوئى ، چپاول مردم با حيله و تزوير و ساير چيزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم ، اين سياست هيچ ربطى به سياست اسلامى ندارد، اين سياست شيطانى است ، اما سياست به معناى اينكه جامعه را راه ببرد و هدايت كند، به آنجائى كه صلاح جامعه صلاح افراد است ، اين در روايات ما براى نبى اكرم (ص ) با لفظ سياست ، ثابت شده است و در زيارت جامعه (در مورد امامان ) آمده : ساسة العباد: يعنى سياستمداران بندگان .
و در آن روايت هم هست كه پيغمبر (صل الله علیه وآله و سلم ) مبعوث شد كه سياست امت را متكفّل باشد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
پندانه
🎥 @pandaaneh