📲#ارسالی_مخاطبین
#پایان_انتظار
دیشب وقتی فهمیدم قراره بعد از سالها
برگردی، جان تازهای گرفتم.
لحظه شماری می کردم تا فردا بشه، آخه
پسرم بعد از سالها داره برمیگرده.
چقدر مسیر طولانی شد، وقتی رفتی یه
نوجوان بودی ، جلوی آینه که میرفتی
تا موهای قشنگت را قبل از رفتن شانه
بزنی به تارهای مویی که تازه روی صورتت
خودنمایی میکرد دستی کشیدی و گفتی:
مامان نگاه دیگه مرد شدم.
و من با چه شعفی قدو بالایت را چند بار
از پایین تا بالا نگاه کردم و با غمی که سعی
در مخفی کردنش داشتم، دست روی قلبم
گذاشتم و گفتم مرد بودی مادر دورت بگرده.
انتظار طولانی شد، همه در تکاپوی آمدنت
بودند، پیر و جوان و بزرگ و کوچک.
از دیدن این همه عشق، اشک در چشمانم
دوید، و آهسته در قلبم زمزمه کردم پس
پسرم چرا دیر کرد!
و همان لحظه غوغایی به پا شد، همه به
احترام آمدنت قیام کردند.
و من از میان جمعیت چشم چرخاندم تا
ببینمت؛ از اون فاصله که دیدمت قلبم از جا
کنده شد، پسر سرو قامتم که روی پاهای
خودش رفته بود روی دستها برگشت.
آمدم تا مادری کنم، قربون صدقهات بِرَم،
دست روی قلبم بزارم و بگم :مادر فدات
دورت بگردم عزیز دلم خوش آمدی!
تقدیم به شهید خوشنام ۱۷ ساله
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj