#داستان_شنیدنی_و_واقعی_ابوعلی_سینا
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش درمیرود
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به لگنش بزند
هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به او بزند
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر می شود
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟
ادامه داستان باز شود بدون سانسور کاملا باز
ورود افرارد کم سن و سال ممنوع 📛📛
#درمان_زود_انزالی 🍌💦
http://eitaa.com/joinchat/225837057C81d7cc3121
روش درمان کیِـست بانوان به روش سنتی
درمان باریکوسلِ آقایان در کمترین زمان