عصبانیتش دوباره شعله گرفت.
-مرگ و علی! دِ آخه لاکردار تو چیکار کردی با من؟ ها؟
نگفتی این خیر سرش مرده؟ نگفتی غیرت داره؟
نگفتی با این کارت میزنی غرورمو نابود میکنی؟
دستم را روی سینه اش میگذارم تا آرامش کنم.
-علی آروم باش، حالا مگه چی شده؟
دستانش را مشت میکند و حس میکنم تلاش میکند تا آن روی صورت من فرود نیاورد!
-تازه میگی چی شده؟ شدم مضحکه خاص و عام!
از فرداست که تو دهن کس و ناکس این باشه که زن علی معتمد بانکدار معروف کلفتی میکنه!
-من فقط کار همیشهمو انجام دادم، مگه تو نمیدونستی من نظافتچی ام؟ اگه کار نکنم پس چجوری خرج خودمو در بیارم؟
کم مانده دود از سرش بلند شود. از شدت حرص میخندد.
-د آخه نفهم... مگه من برات چی کم گذاشتم؟ شد چیزی بخوای؟ شد لب تر کنی و من بگم نه؟
مگه شوهرت نیستم؟ مگه خرجتو نمیدم؟
#دخترپاروغروروغیرتشوهرشگذاشت 😔👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/4206428200C6ad54b4b39