eitaa logo
گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
3.1هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
327 ویدیو
3 فایل
🌟کانال اطلاع رسانی پنج ستاره👇👇 @panjsetare 🌟کانال واریزی ها👇👇👇 @varizpanjsetare 🌟لینک گروه اول گسترده👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3287023647Cf6d6ab52e0 ✅ثبت سفارش؛ @Hadi774
مشاهده در ایتا
دانلود
رژ قرمزمو روی لب هام مالیدم و نگاهی از توی آئینه به خودم انداختم.عالی شده بودم! بوسی برای خودم فرستادم و از اتاق بیرون رفتم.با دیدن هیراد و مامان سرجام ایستادم و برای اینکه حرصش رو در بیارم گفتم؛ _چطور شدم؟ مامان با تحسین نگاهم کرد و گفت: _عالی شدی عزیزم...محشر شدی! به هیراد نگاه کردم و با خباثت گفتم: _چطور شدم پسر دایی؟ کارد می زدی خونش در نمی اومد. ولی می دونستم جلوی مامانم چیزی نمیگه. لب باز کرد و با غیض گفت: _خوبی دختر دایی! دختر دایی رو با عصبانیت گفت. معلوم بود بد داره می سوزه و من هم همین رو می خواستم! به اصرار مامان جلو پیش هیراد نشستم و بعد سرش رو نزدیک گوشم برد و آروم جوری که فقط من بشنویم آروم و با حرص گفت: _اون شال بی صاحابت رو درست کن،تمام گردنت معلومه. از حرص خوردنش لذت می بردم! http://eitaa.com/joinchat/2471952406C4c11d8963a