eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌿همیشه هر وقت می‌خواستیم از خیابان رد بشویم،طرفی می‌ایستاد که ماشین‌ها می‌آمدند،که نکند برای من اتفاقی بیفتد. 🌿گاهی اوقات خودم جایم را عوض می‌کردم، و به گونه‌ای می‌ایستادم که ماشین ها طرف حسن می آمدند، با خنده می‌گفت‌: ✨خانم دلت می‌آید من تصادف کنم و بمیرم؟ ✨من دوست ندارم بمیرم 🌹 ""دوست دارم شهید شوم"".🌹 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 #سردارشهیدحاج_حسن_تهرانی_مقدم ✨کم خوابید و✨ بیشتر کار کرد تا امروز به قدرت دفاعیِ موشکی کشور افتخار کنیم. #یاد_شهدا_باصلوات #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌿یک سال آخر عمرش همیشه از "شهادت" و رفتن صحبت می‌کرد، 🍃مستند و فیلم هایی که از شهدا تلوزیون پخش می‌شد را پیگیر بود و از من هم می‌خواست که ببینم. 🍃همیشه در حال گوش دادن مداحی هایی بود که راجع به شهدا بود. 🌟اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود.✨در این دنیا بود اما با شهدا و دوستان شهیدش زندگی می‌کرد.✨هر وقت تنها می‌شدیم، ✨می گفت:فاطمه جان راضی شو من به سوریه بروم دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد. 🌹من عاشق شهادت هستم، به هر چیزی که در زندگی می‌خواستم رسیده‌م.✨با همه علاقه و دلبستگی که به تو و بچه‌هایم دارم اما صدای مظلومان شیعه‌ای شنیده می‌شود که احتیاج به یاری دارند.✨نمی توانم آن صدا را بشنوم و بی اعتنا باشم.✨نمی توانم ببینم عده‌ای شیعه زیر شکنجه تیر و تفنگ هستند و من اینجا آرام بنشینم. 🌷تو همسر من هستی، ✨من را بهتر و بیشتر از هر کسی می شناسی،✨عیب‌های من را یکی یکی بگو و یادآوری کن تا من تمامی عیوبم را برطرف کنم. 🌷 همیشه در زندگی تلاش کرده‌ام که تو از من راضی باشی،✨می‌ترسم نارضایتی تو باعث سلب توفیق شهادت از من بشود. 🍃من وقتی لباس پاسداری را پوشیدم، خودم را آماده شهادت کردم، حیف نیست به مرگ طبیعی بمیرم...... ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌿من در برابر تمامی حرفهای حسن فقط سکوت می کردم. 🍃سکوت پشت سکوت،🍃میترسیدم نکند حتی کلمه ای حرف بزنم و در تصمیم حسن تزلزلی ایجاد کنم. 🍃و یا اینکه او را از رفتن پشیمان کنم. 🌿و اگر حسن به آرزویش نرسد یک عمر خودم را ملامت کنم که من مانع شهادتش شدم. 🌟از طرفی می‌دانستم مرگ هر کسی دست خداوند است و زمانی مشخص و معین دارد،✨پیش خودم می گفتم چه خوب است که مرگ انسان ختم به شهادت شود تا مرگ طبیعی. 🌿در تنهایی هایم گاهی گریه می‌کردم، و نگران بچه‌هایم بعد از شهادت بودم. ✨اما حالا حضور همیشگی و دائمی حسن را در زندگی به خوبی حس می‌کنم. 💐چون یقین دارم حسن من زنده است و "نزد خداوند عند ربهم یرزقون" است. 💐 با خانواده اش هم خیلی زیاد حرف از رفتن و شهادت می زد.✨و همه تلاش خود را انجام می داد که آنها را برای شهادتش آنها را آماده کند. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روے شهیدان سلام ما بہ لشڪر بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان هایے ڪہ عمرے نذرڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند 🌷 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨ شهیدان،این چهره های ماندگار، 🌟انسان‌هایی نامیرا و 🌟جاودان و فراموش نشدنی؛ 🌷«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.» #یاد_شهدا_باصلوات #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌿دو روز مانده بود به ماه رمضان سال گذشته روز اعزامش بود،🍃همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از🍃 خرما، گفتم‌: 🌸حسن جان فقط خرما نخریدی که آن را هم خودم می‌خرم، با هم خداحافظی کردیم و رفت، چند دقیقه بعد دیدم برگشت، دو تا جعبه خرما خریده بود آورد خانه و گفت:✨فاطمه خانم بیا این هم آخرین خرید،من برای شما و بچه‌هایم. 🌿رفتم سریع قرآن را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، ✨گفت: اول شما و بچه ها رد شوید، رد شدیم و ✨گفتم‌: حالا نوبت شماست، گفت: می‌ترسم، می‌ترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد،✨گفتم: به خاطر دل من که راضی شود از زیر قرآن رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و همسفر زندگی ام را به خداوند سپردم. 🌷گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨همیشه می‌گفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شهید شوم ✨و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم ✨"‌قائدنا خامنه‌ای‌" 🌷و از طرفی می‌گفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید، ✨و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچه‌ها صورت من را ببینند. 🌷همان شد که حسن می‌خواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره شهید شدند که از صورتش چیزی باقی نمانده بود. 🌷 شش روز بعد از اعزام شهید شد‌، پنجم رمضان سال 94، در این مدت دو مرتبه تماس گرفت، ✨دفعه اول سلام و احوالپرسی کرد، ✨اما مرتبه دوم، خانه خواهرش افطاری بودیم، بدجور دلم هوایش را کرده بود و منتظر تماسش بودم، مدام تلفنم را نگاه می کردم، نگرانی، ترس، اضطراب، نمی دانم چه حسی همه وجودم را گرفته بود، یک مرتبه تماس گرفته بود من متوجه نشده بودم، ✨دفعه دوم که تماس گرفت، خیلی خوشحال بود، فقط می گفت : خانم برایم دعا کن، دعا کن به آرزویم برسم، و دو روز بعد به آرزوی چندین و چند ساله اش، به "شهادت" رسید. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ✨از دور سلامم به تو ای غریب مادر ای پیکرصدپاره شده زخمی خنجر ✨جانم به فدای تو و یاران شهیدت لبیک حسین بن علی کشته ی بی سر ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 خدای فضای مجازی، همان خدای همیشگی است. شوخی با #نامحرم و #بیحجابی چه مشکلات و چه خیانت ها و چه جدایی هایی رو که به وجود نیاورده... #حجاب _ حق الناس #مراقب_باشیم #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨به همراه شهید علی امرایی و شهید حمیدی خمپاره به خودروشان اصابت می‌کند و هر سه آسمانی می‌شوند. ✨ جای مزارش را در خواب دیده بود و قبل از رفتن به من گفته بود،✨ و در وصیت‌نامه هم ذکر کرده بودند،✨ اول قرار بود حرم حضرت عبدالعظیم دفن شوند ✨اما بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه 26 شد، ✨دقیقا همان جایی که خودش می‌خواست. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨ جای مزارش را در خواب دیده بود و قبل از رفتن به من گفته بود،✨ و در وصیت‌نامه هم ذکر کرده بودند، ✨بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه 26 شد، ✨دقیقا همان جایی که خودش می‌خواست. #یاد_شهدا_باصلوات #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
‌شــ‌هيد ايستـاده🌹 ميانِ مرز دو دنيـا ڪ‌ه اگر خواستـۍ راهۍ ات ڪند! پس بسم الله! شهدا زنده اند, مي شنوند, مي بينند و جواب ميدهند....🌹 @parastohae_ashegh313
📃 🍃 ای کسی که در مجلس اهل بیت علیهم السلام خدمت می کنی! اگر این خدمت به خدمت انقلاب اسلامی منتهی نشود مسیر را اشتباه رفته ای !!!🍃 @parastohae_ashegh313
فرازی از 📝 شهید شما برادران و خواهرانم : فرزندانتان را به عشق مهدي عج آشنا سازيد و آنان را براي جهاد در راه آن حضرت هميشه آماده نگهداريد. @parastohae_ashegh313
براےتو هرڪس ڪه از ، گذشٺ شَوَد سرگذشٺ سـَرِ من سرِ تو بہ تو عمرم سراسر گذشٺ ... @parastohae_ashegh313
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨روز به روز کارهایش زیاد می‌شد. من بودم و مهلای پنج ساله و علی چند ماهه. حدود یک سالی به رفتنش مانده بود. 🌟هیچ کاری برای من نمی‌کرد. اخلاقش دقیقا 180 درجه تغییر کرده بود. دنبال کارهای بانک و خرید نمی‌رفت. در نگهداری بچه‌ها کمک‌حالم نبود. یک گوشی دستش بود و مدام حرف می‌زد. هماهنگی‌های اعزام، آموزش نیرو و کارهای ریز و درشت. گاهی نگرانی‌ها و خستگی‌هایم را که می‌دید، می‌گفت: 🌿«فاطمه دیگر نمی‌توانم، کمکت کنم. باید خودت همه کارها را انجام بدهی. یاد بگیری و به نبود من عادت کنی.» 🍃هر زمان وقت گیر می‌آوردم و تنها می‌شدم، گریه می‌کردم. نه من خواب و خوراک داشتم؛ نه حسن. مضطرب بود. 🍃از خواب می‌پرید؛ اما روزهای آخر روحیه‌اش خوب شده بود. انگار باور داشت که به این دنیا تعلق ندارد و چند صباحی مهمان ماست. 🌟ما را سپرده بود به خدا. ✨من نگران حسن و حسن نگران من؛ 🌟اما به روی خودش نمی‌آورد. 🌿خستگی از سر و رویش می‌بارید؛ اما لبخند از لبانش نمی‌افتاد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌿دو ماه به شهادتش مانده بود که گفت: 🌟«فاطمه، خیلی خسته شدی. دوست دارم به یک سفر برویم. چند روزی آب و هوا عوض کنیم. 🌟اول فکر کردم چهار نفری می‌رویم. تعجب کردم، چون همیشه جمع‌های خانوادگی را دوست داشت. پرسیدم: «چهار نفری برویم؟» ✨پاسخ داد: «مادر و خواهرت را هم دعوت کن. بهتر است تنها نباشیم.» ✨تماس گرفتم، مادرم و خواهرم همگی آماده شدیم. به بابلسر رفتیم. تا آن روز، این شهر را ندیده بودم. جای قشنگی بود. من که درگیر دو تا بچه‌ها بودم؛ به همین خاطر کارهای متفرقه را حسن انجام می‌داد. ✨ با توجه به اینکه تمام وقت گوشی دستش بود؛ اما برای من و خانواده‌ام کم نگذاشت. ✨شب می‌نشست، برنامه‌ فردا غذایی، تفریحی و سیاحتی را می‌نوشت. ✨صبح زود، وقتی از خواب بیدار می‌شدیم، همه چیز آماده بود. ✨نان تازه، چای، تخم مرغ آب پز و نیمرو. پدرم ‌گفت: «حسن آقا! چرا هم نیمرو درست کردی هم آب پز؟» ✨حسن پاسخ داد: «بابا، می‌خواهم هر کس هرچه دوست دارد، بخورد.» ✨برای ما دوچرخه کرایه کرد. مسابقه می‌دادیم. ✨مدام ویراژ می‌داد و از کنار ما رد می‌شد. به قدری خوش گذشت که تمام کمبودهای این چند مدت، جبران شد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ؛ وصیتنامه 🌿بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌟یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک رضیه مرضیه، فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنتی 🌟بوی شهادت می‌کند مستم، از ازل مرا، بر مویت بستم/بی‌قرارم من ای حسین (ع) جانم ✨آری! این است وعده الهی، بازگشت همه به سوی اوست. خدای من در این لحظه که من تمام حرف‌هایم را به روی کاغذ می‌آورم. تنها فقط خودت می‌دانی که چه شور و غوغایی برای رسیدن به تو در دلم موج می‌زند. 🌟دیگر هیچ‌چیز در این دنیا مرا آرام نمی‌کند جز رسیدن به سوی تو و خشنودی تو. ✨تازه معنی فزت و رب الکعبه را که از زبان مولا و امام اول خود جاری شده را درک می‌کنم. در این دنیای ناچیز که دشمن زبون، شمشیر را برعلیه شیعیان از رو بسته، دیگر آرام و قرار ندارم. خدای من! تو از دل بنده‌هایت آگاه و باخبری، چگونه می‌توانم ساک نشسته و زندگی‌ام را ادامه دهم. در حالی که جگر مولایم امام زمان (عج) خون است. آیا می‌توانم چشمانم را به روی این همه جنایت‌ها که بر محبین اهل‌بیت (ع) می‌آورند ببندم. خدای من! دوستانم یک به یک می‌روند من راست، راست برای خود می‌گردم آرامش و قرار ندارم. خدای من! دیگران شاید فکر کنند من شهادت را برای بهشت می‌خواهم، ولی نه! ای معبود من! در این لحظه، مکان و زمان از تو می‌خواهم اگر جان بی‌ارزش مرا قبول نمودی و بعد از پاک نمودت من خواستی مرا در بهشت خود جای‌دهی، از تو خواهش و تمنا دارم به جای بهشت که شاید آرزوی همه باشد به من نوکری، غلامی آقا سیدالشهدا (ع) را بدهی. چرا که تنها چیزی که مرا آرامم می‌کند، نوکری و خادمی و خدمتگزاری به سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین (ع) می‌باشد... بسیار تیغ دیدم که یکی را دوتا کند نازم به تیغ عشق، دوتا را یکی کند. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌟این هفته کانال، ✨وقف شهید #شهید_حسن_غفاری بود. ✨سعی کردیم گوشه ای ازخصوصیات، این شهیدرا برایتان بیان کنیم، 🌿برگ سبزی بود تحفه درویش... 💝ان شاءالله مقبول ایشان و خداوند قرار گرفته باشد. 🍃 شادی روح این شهیدعزیز #صلوات #التماس_دعا شهادت #یاد_شهدا_باصلوات #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 💠سردار حاج قاسم سلیمانی؛ 🌷اگر امروز کسی را دیدید که "بوی شهید" از کلام ، رفتار و اخلاق او استشمام شد بدانید؛ ✨او شهید خواهد شد و تمام شهدا این مشخصه را داشتند. #یاد_شهدا_باصلوات #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 #شهید_جلال_افشار 🌹میهمان هفته 🌹 متولد اصفهان #یاد_شهدا_باصلوات #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌷تابستان سال 1335 در یکی از محله های اصفهان کودکی به دنیا آمد،که بعدها اسوه زهد و تقوا و شب‌بیداری در جبهه‌ها لقب گرفت. 🌹زمانی که نامی از شهدای روحانی اصفهان در 8 سال دفاع مقدس برده می‌شود، نام جلال در کنار نام شهید میثمی و شهید ردانی‌پور در ابتدای فهرست دلاوری‌هاست. 🌷پدرش مغازه‌داری مؤمن و ساده بود و جلال دومین فرزندخانواده. 🌷جلال با بچه‌های هیئت خردسالان بنی فاطمه محله دردشت اصفهان ارتباط تنگاتنگ داشت و هشت ‌یا 9 ‌ساله که شد✨ با تلاوت و حفظ قرآن، همسالان و بزرگ‌ترها را به وجد می‌آورد بیشتر اوقات فراغت خود را با حفظ قرآن سپری می‌کرد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد از شما دور شدن زار شدن هم دارد عیب از ماست که هرصبح نمی بینیمت چشم بیمار شده تار شدن هم دارد اللهم عجل لولیک الفرج... ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌷 هنوز دوران دبیرستان جلال، تمام نشده بود، پدر از دنیا رفت و برادر بزرگ‌تر سرپرست خانواده شد.چون دانشجوی دانشگاه تهران بود، زحمت جلال دوچندان می‌شد. 🌷جلال مجبور بود در کنار درس و طلبگی در یک مغازه نصب پرده و تزئینات شاگردی کند تا مخارج خانواده را تأمین کرده و بتواند ادامه تحصیل دهد و ✨بخشی از این پول را هم‌خرج مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی در تکثیر اعلامیه‌ها و نوارهای حضرت امام (ره) می‌کرد. 🌸دانشگاه برادرش که تمام شد، او مجال تازه‌ای یافت تا در قم تحصیلات و مبارزاتش را ادامه دهد، ✨عشقش به فراگیری علوم دینی او را راهی حوزه علمیه کرد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─