✍عاشقانه_مهدوی ❣
کـاش روزی بـرسـد،
که به هم مژده دهیم...
یوسـف فـاطـمـه آمـد😍😭
دیـدی....؟!
🌸مـن سـلامـش کـردم...
پاسـخـم داد امـام،
پاسـخـش طـوری بـود!!
🌸با خودم زمزمه کردم که امام...
میشناسد مگر این بی سر و بی سامان را؟!...
و شـنـیـدم فـرمـود...:
🌺تو همانی که «فـــرج» میخواندی...
🌺
@parastohae_ashegh313
#بخش3
بهنام در دســتان قدرتمند مصیب گرفتار شــد. چهاردست و پا به تشك چســبید تا بارانداز نشود. مصیب پاهايش را در ســگك انداخت. زور زد. بهنــام مقاومت کرد. بدنش خیس عرق شده بود. مصیــب زور آخرش را زد و بهنــام را روي پل برد. بهنــام مقاومت مي کرد. مصیب روي بهنام يله شــد. تمام ســنگیني اش را روي او انداخته و مي خواست شانه هايش را به تشك بچسباند. چشمان بهنام از زور فشار و درد، سیاهي رفت. دندان هايش را به هم قفل کرد. ســرش روي تشــك بــود، کف پاهايش، کمان بدنــش، رو بــه بالا مقاومت مي کرد. کم کم مزه ي شــور خون را بر لبانش حس کرد. زري باف نعره کشید: ـ بارك الله بهنام... مقاومت کن. نگذار بشكندت... مقاومت کن!» بهنام، تماشــاچي ها را وارونه مي ديد.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت179
مطلع الفجر
حسين الله كرم
گلوله اي به عضات گردن ابراهيم خورده بود. خون زيادي از او می رفت.
جواد را پيدا كردم و پرسيدم: ابرام چي شده؟! با كمي مكث گفت: نمي دونم چي بگم. گفتم: يعني چي؟! جواب داد: با فرماندهان ارتش صحبت كرديم كه چطور به تپه حمله كنيم. عراقي ها شــديداً مقاومــت مي كردند. نيروي زيادي روي تپــه و اطراف آن داشتند.
💙💙💙💙
هر طرحي داديم به نتيجه نرسيد. نزديك اذان صبح بود و بايد كاري مي كرديم، اما نمي دانســتيم چه كاري بهتره.
يكدفعه ابراهيم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقي ها حركت كرد و بعد روي تخته سنگي به سمت قبله ايستاد! بــا صداي بلند شــروع به گفتن اذان صبح كرد! ما هــر چه داد مي زديم كه ابراهيم بيا عقب، الان عراقي ها تو رو مي زنن، فايده نداشت.
تقريباً تا آخر اذان را گفت. با تعجب ديديم كه صداي تيراندازي عراقي ها قطع شده! ولي همان موقع يك گلوله شليك شد و به ابراهيم اصابت كرد. ما هم آورديمش عقب
@parastohae_ashegh313
دور هم نشسته بودیم. ابراهیم هادی دستش رو شبیه یک دایره کرد.
بعد گفت: اگر دنیا مثل این کُره باشد، امام زمان(عج) مانند دستهای من به دنیا احاطه دارد.
خداوند نیز برتمام دنیا شاهد و ناظر هست. مراقب اعمالمون باشیم
ـــــــــــــــــــــــ
@parastohae_ashegh313
#شهدا ...
#تفحصم کنید
گاهے باید آدم خودش را #تفحص ڪند
تا پیدا ڪند
#خودش را ...
#دلش را ...
#عقلش را ...
گاهے در این راه پر پیچ و خم
مردانگے ، غیرت ، دین ، عزت ، شرف ، تقوا را گم مےڪنیم ...
خودمان را #پیدا ڪنیم
ببینیم #کجاے قصہ ایم
#ڪجاے سپاه مهدی عج هستیم
#ڪجا بہ درد آقا خوردیم
#ڪجا مثل آقا عمل ڪردیم
#ڪجا مثل #شہید_دستواره
اینقدر ڪار ڪردیم تا از خستگی بیهوش شویم
#ڪجا مثل #شهید_ابراهیم_هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده ڪردیم
بہ قول بچہ هاے #تفحص
نقطه صفر صفر و گِرا دست #مادرمان حضرت زهرا (س) است
خودمان را دودستے بسپاریم به دست بے_بے #پهلو شڪسته
قسمش بدهیم بہ مولاے غریبمـــــان حضرت علے (ع) تا دستمان را بگیرد و
نگذارد در این دنیاے پر گناه
#غافل بمانیم
#غافل بمیـــــریم
#شهدا_همیشه_نگاهی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
@parastohae_ashegh313
چہ خوب گفت سیدمرتضیآوینے:
حزب اللہ اهـل
ولایت است و اهل
ولایت بودن دشوار است
پایمردے میخواهد و وفادارے
آقاجان انے سلمٌ لمن
سالمڪم وحربٌ لمن حاربڪم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@parastohae_ashegh313
بدانید که#شھادَت
مـرگ نیسـت ،رسـٰالت اسـت رفتن نیست،
جاودانه مانـدن است، جان دادن نـیست؛
بلکه جـآن یافـتن اسـت ..!
@parastohae_asegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔دلتنگت هستیم سردار....
#جان_فدا
تمام آرزویم این شده است که
کاش میشد..
دنیا را از قاب چشم های تو دید..
همان چشم هایی که
غیر از خدا را ندید ...
#شهید_سرادار_سلیمانی❤️
@parastohaeashegh313
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
﴿ صل الله علیڪ یا فاطمة الزهراۜ ﴾
شهدا ؛ فرزندان حضرت زهراۜ ♥️✨
نثار ارواح طیبه ی شهدا صلوات🥀
سلام دوستان صبحتون وعاقبتتون بخیر
ایامتون فاطمی ان شاءالله🌱
#جان_فدا
#فاطمیه
ـــــــــــــــــــــــــــ
@parastohae_ashegh313
⇜❣ #شهیدانه ↝
رَختهارو جمعکردمتویحیاط،
تاوقتےبرگشتمبشویم..💦
.
وقتےبرگشتم،دیدمعلےاز
جبهہبرگشتہوگوشـہحیاتنشستہ
ورختهاهمرویطنابپهنشده..!🌞
.
رفتمپیششگفتم:
«الهےبمیرم! مادر،توبایہدست
چطورۍاینهمہلباسروشستے😳؟!»
.
گفت:«مادرجون،
اگہدوتادستهمنداشتم🙆🏻♂،
بازوجدانمقبولنمےکردمن
خونہباشموتۅزَحمتبکشے..:)♥️»
#شهیدعلیماهانی🌱
#جان_فدا
#فاطمیه
🥀🕊 @parastohae_ashegh313 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم وقتی دختر داره بیشتر دلتنگ میشه
اما تا یاد دختر امام حسین می یوفتہ
روش نمیشہ دلتنگی کنه ..💔!
شهید مصطفی صدر زاده
#شهیدانه
#کلام_شهید
#جان_فدا
ـــــــــــــــــــــــــــــ
@parastohae_ashegh313
مداحی آنلاین - چرا هوا زمستونیه - محمود کریمی.mp3
6.26M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴چرا هوا زمستونیه
دیوار خونمون خونیه
🎤 #محمود_کریمی
#فاطمیه
#جان_فدا
#حاج_قاسم
به یاد تموم شهـــــــدا🥀
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ🏴🏴ــــــــــــــــــــ
@parastohae_ashegh313🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت شهید دانشگر
سـپاه حضـرت ولی عصـر عج یار میـخواد
خیـلی کار داریـم
ان شـاء الله موثـر باشیـم ...
شهید_عباس_دانشگر
#فاطمیه🖤
#جان_فدا
#حاج_قاسم
@parastohae_ashegh313
#قسمت180
معجزه اذان
حسين الله كرم
در ارتفاعات انار بوديم. هوا كاماً روشــن شــده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست. مشغول تقسيم نيروها و جواب دادن به بي سيم بودم. يكدفعه يكي از بچه ها دويد و باعجله آمد پيش من و گفت: حاجي، حاجي يه سري عراقي دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف مي يان! با تعجب گفتم:كجا هســتند!؟ بعد با هم به يكي از سنگرهاي مشرف به تپه رفتيم.
حدود بيســت نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفيد به دست گرفته و به سمت ما مي آمدند. فوري گفتم: بچه ها مسلح بايستيد، شايد اين حُقه باشه! لحظاتي بعد هجده عراقي كه يكي از آن ها افسر فرمانده بود خودشان را تسليم كردند
.🥀🥀🥀🥀
من هم از اينكه در اين محور از عراقي ها اسير گرفتيم خوشحال شدم. با خودم فكركردم که حتماً حمله خوب بچه ها و اجراي آتش باعث ترس عراقي ها و اســارت آن ها شــده.
بعد درجه دار عراقي را آوردم داخل سنگر. يكي از بچه ها كه عربي بلد بود را صدا كردم.
@parastohae_ashegh313
#بخش4
هاشم گفت: «جان من بگذار يك بار ديگر مدالت را سیر کنم!» بهنام مدالش را به هاشم داد. چشمان هاشم از خنده برق مي زد. مدال را به دندان گرفت و خنديد. «بهنام، مي گويم نكنه تقلبي باشد؟!» بهنام خنديد. «پس فكر کردي راســت راســتكي، به ام طلا مي دهند؟ نه پسر، فقط رنگش طلايیه.» روي سنگفرش ســاحل کارون، نرم نرم قدم برمي داشتند. خورشید مي رفت تا در مغرب به خواب شــامگاهي برود، اما از هرم گرما کاســته نشده بود. هاشم دست بهنام را کشید.«بیا بهنام، مي خواهم به افتخار قهرمان شــدن در مسابقات کشتي نوجوانان خرمشهر، مهمانت کنم. بیا نوشابه بخوريم، مهمان من.» «مي گويم اي کاش صالي هم بود! اگر بود خیلي خوشحال مي شد.» هاشــم خنديد. کنار يك دکه ايستادند. هاشــم دو تا نوشابه ي خنك خريد. داشــتند خنده خنده نوشابه شان را مزه مزه مي کردند که فرياد يك دختر جوان آنها را به خود آورد
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
•••
اگہ بخواهی زندگے کنے
باید منتظر مرگ باشے
تا به سراغت بیاید
ولے... اگہ #عاشق شدی♥️
به سمت مرگ پرواز میکنے...
این خاصیت کسانی است کہ
جاودانہ خواهند شد !
و شهدا جاودانہ هایِ تاریخ اند :)
@parastohae_ashegh313