eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
✋🏻✨ 🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 🍃♥️ ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ 🌷شهیــــــــــــــــــــدانہ🕊 🌷@parastohae_ashegh313🌷
🦋مروری بر 2⃣2⃣ 🌷🌷🌷 : " سال ها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدان های مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سال ها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت . " @parastohae_ashegh313
: اسراییل راحبس کرد اوکاری کرد که صهیونیستها دور خود دیوارکشیده اند وامروز غزه ، کرانه باختری وشمال فلسطین میدان فوران آتش برضد صهیونیستهاست. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 وصیت‌نامه بسیار عجیب یک شهید ! ✍سردار حاج حسین کاجی: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود، در وصیت‌نامه نوشته بود: «من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل‌بیت(ع) ارتباط دارند، اهل‌بیت(ع)، را دعوت می‌کنند. من در شب حمله یعنی فردا شب به می‌رسم و جنازه‌ام ۸ سال و ۵ ماه و ۲۵ روز در منطقه می‌ماند، بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی(ره) در بین شما نیست، این اسراری است که ائمه(ع) به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم دلداری بدهید، به آنها روحیه بدهید و بگویید که (عج) پشتوانه این انقلاب است. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم، بگویید که ما را فراموش نکنند.» بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول(ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است! 📚 منبع : کتاب خاطرات ماندگار صفحه ۱۹۲ تا ۱۹۵ @parastohae_ashegh313
جواب داد: «گفتم بهش، قبول نمی کنه. می خواد بره پیش زن و بَچَش.» از شــنیدن این پاســخ لحظه ای خوشــحال شــدم، خوشــحالی ای که بلافاصله تبدیل شد به خجالتی عمیق. اولش با خودم فکر کردم بالاخره بعد از این همه جدایی، فرصتی پیش می آید تا باز هم همه دور یک سفره، کنار هم بنشینیم اما خوشحالی ام طولی نکشید. صدای بسته شدن در که آمد و ابوحاتم رفت، مثل اینکه تمام خاطرات امروز از جلوی چشمم گذشته باشد، دیدم که چقدر ابوحاتم به ما خدمت کرده بود، نگاهی به ظرف غذا انداختم، برای لحظه ای تلخی خجالت تمام وجودم را فرا گرفت. دور ســفره کــه نشســتیم انــگار حســین هــم غصــه ای تــوی ســینه اش داشــت و علی رغم آنکه ســعی می کرد تا خودش را خوشــحال جلوه بدهد اما دســتش به غذا نمی رفت. چند لقمه ای از سر بی میلی خورد و کنار کشید. برای اینکه کمکش کرده باشم و نگذارم بچه ها از غصه اش خبردار شوند، سر صحبت را با او باز کردم و پرسیدم: «چرا این قدر پیر شدی؟!» حســین آدم تــوداری بــود امــا تــوی همیــن چنــد ســاعت به نظرم آمــد که خیلی ساکت تر و رازآلودتر از گذشته شده است آن قدر که حتی به سؤالی همین قدر ســاده هم پاســخ درســت و درمانی نداد. هیچ انگار نمی خواســت ســفرۀ دلش را بــاز کنــد. چشــمان خســته و خــواب زده اش را مالیــد و بــه شــوخی گفــت: «از دوری شما.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
خودم را آماده کرده بودم تا از ســؤالم گفت و گوی مفصلی با حســین بســازم اما پاســخ او تمام برنامه ریزی هایم را به هم زد، انتظار چنین جواب کوتاه و ســرهم شده ای را نداشتم. دیگر دل ودماغ ادامۀ بحث برایم باقی نمانده بود، از طرفی هم اگر ادامه نمی دادم واقعاً فضا خیلی سنگین می شد. اما هرچه سعی کردم حرفی بزنم، نتوانســتم. توی دلم از حســین گلایه داشــتم که چرا فکر بچه ها را نمی کند؟ چرا همه اش توی خودش اســت؟ توی همین فکرها بودم که ســارا با کاسه ای انار وارد اتاق شد، کاسه را جلوی حسین گذاشت و گفت: «بفرمایید، چون خیلی انار دوست دارید، چندتایی مخصوص شما از ایران آوردیم.» بوی مفرّحی به مشامم رسید، دقیق که شدم بوی گلاب بود، گلابی که دخترها روی انــار ریختــه بودنــد تــا حــال پدر را جا بیاورد، شــکر خــدا توی این اوضاع نابسامان و قاراش میش هم حس دخترانگی شان را به خوبی حفظ کرده بودند و یادشان مانده بود که ظاهر کارهایی هم که می کنند باید شیک و دلربا باشد! این حرکاتشان که حکایت از ریزه کاری های زنانه بود، خیلی برایم مهم و نشاط برانگیز بود چون گاهی که آن سر نترسشان را می دیدم، نگران می شدم نکند روحیۀ پسرانه پیدا کرده باشند .🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
را انتخاب کرده ای که قید زمان و مکانی در کار نباشد ... تا دلهــا را هر کجا ک که باشند گِرد خود جمـع کنی...❤️ 🌷🌷 @parastohae_ashegh313
40.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به از مادر محترم داداش مجید، مجید من وقتی به دنیا اومد چهارکیلو بوده اما اون استخوان ها چهار کیلو نبود... 😭😔 ─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─ 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25549