eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از یک ســال از خانۀ مســتجری مشــت قنبر، اسباب کشــی کردیم و به خانۀ نوســاز خودمــان رفتیــم، گچ هــا، هنــوز خیــس بودنــد و همه جا بــوی نم می داد. تا این خانه، خانه شــود خیلی راه بود. به معمار مؤمن و خد اشناســی به اســم حاج مهــدی بدهــکار بودیــم. حســین از بدهــکار بودن بیــزار بود. تنها راهی که به فکرم رسید فروش جهیزیه ام بود. یک جهیزیۀ خوب شامل یک تخته فرش دستباف کاشان، سرویس طلا و ظروف کامل دست نخورده را فروختیم و پول حاج مهدی را دادیم. پشتکار و پاک دستی حسین، یکی از سهامداران اتوبوس های مسافر بری را بر آن کرد که از او بخواهد رانندۀ اتوبوس های مســیر تهران _ همدان شــود و این پیشنهاد همان چیزی بود که حسین می خواست. حسین قبلاً گفته بود «رابط ما برای آوردن اسلحه، شخص مطمئنی نیست و گروه به این رسیده که یکی باید در پوشش راننده، این مأموریت رو به عهده بگیره.» یک روز حسین آمد، ولی با پیشانی بخیه شده و چشم های سرخ و خون مرده و پلک های کبود با نگرانی پرسیدم: «چه بلایی سرت اومده؟!» تعریــف کــرد: «بــا چنــد نفــر به تهران اعلامیه می بردیــم. مأموران برای تفتیش وارد اتوبوس شــدن و ما دعوای الکی راه انداختیم و دوســتانم دعوا رو جدی گرفتن؛ چشم وچالم رو سیاه کردند ولی مأموران خام شدن و رفتن.» دفعــۀ دیگــر بــه خانــه آمــد از حالاتــش می فهمیدم که اتفاقی افتاده، امّا ســعی می کرد همه چیز را حتّی به من نگوید و سروته ماجرا را با شوخی به هم بدوزد. گفتم: «حسین تو چشمات می خونم که اتفاقی افتاده.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
گفت: «به خیر گذشت. جریمه شدم. یه جریمۀ حسابی که خیلی بهم چسبید.» پرسیدم: «چی چسبید جریمه؟! مگه جریمه هم خوشحالی داره؟!» گفت: «آره.» و توضیــح داد کــه بــا اتوبــوس از آرامــگاه بوعلی خارج می شــدم که پلیس آمد و گفت بزن کنار. مسافرهای تهران را پیاده کرده بودم و من بودم و اتوبوس و یک گونی اسلحهکــه در جعبــۀ بغــل بــود. اگــر پلیس می گرفت، بالای چوبۀ دار بودم. منتظر بودم کــه بگویــد در صنــدوق بغــل را بــاز کــن. کنــار صندلی بغل ایســتاد و مدارک را خواست و قبض جریمه را نوشت یک جریمۀ خیلی سنگین. خودم را خونسرد نشــان دادم و گفتم چه خطایی از بنده ســر زده جناب ســروان؟! گفت انگار خیلــی عجلــه داری بــا اتوبــوس تــوی شــهر، چــراغ قرمز رو رد کــردی، خلاف از این بالاتر؟ قبض جریمه را گرفتم و خیلی خوشحال به راه افتادم. این بهترین جریمه ای بود که آن زمان شده بودم. حســین چند ماه بعد رانندگی اتوبوس را کنار گذاشــت. کار او صبح تا شــب، فعالیت برای براندازی حکومت شاه بود. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
عشاق الحسین محب الحسین.حاج محمدرضا طاهری.mp3
9.86M
اگه گرفتاری بگو یا جواد الائمه(ع)😢 🎙حاج محمدرضا طاهری @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ ‍🕊" 📲 🔰ان‌شاالله مؤثر باشیم در تحقق این مسیر پر پیچ و خم و دستیابی به کمال و دستیابی به همه اون ارزش‌هایی که بخاطر اون آفریده شدیم؛ ان شاالله @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یاد دریادلان خط شکن، گرامی باد. 🌹۱۷۵ جوان پاک ،در لباس غواصی،در دفاع از میهن اسلامی توسط آواکس های آمریکایی در عملیات کربلای ۴ لو می روند وبا دست و پای بسته به دیدار خداوند می شتابند..💔 🌷هدیه به محضر شهدا«صلوات» ┄┅┅❅🌹❁🕊❅┅┅┄ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۵۴ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313