eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱شاید مرا بخری نوکرت شوم🌱 صدا زد رفتم توی اتاق پاچه شلوار کردی اش را زد بالا ران پایش را نشانم داد و پرسید: به نظرت چرا این طور شده؟! 🤔 رانش کبود بود گفتم: با موتور 🛵 جایی نخوردی؟ گفت : نه ، اگه جایی خورده بودم باید شلوارم هم پاره میشد 😢 نگران شدم. دو سه ساعتی گذشت یکدفعه توی ذهنم جرقه خورد . یادم آمد موقع مداحی با یک دستش میکروفون 🎤 و برگهٔ شعر را می گرفت ؛ با آن یکی دستش میزد روی پا گفتم : وقتی از خود بیخود میشی ، نمیفهمی داری چه بلایی سر خودت میاری😔 روح و روانش با امام حسین بود💔 اسم ، هیئت با دل و جانش بازی می کرد🕊 چشمانش برق میزد وقتی میدانست امشب هیئت داریم ، مشعوف می شد 🥀 همه جا هم نمی رفت ؛ مخصوصاً هیئت هایی که به سبک‌های لس آنجلسی سینه می زدند . می‌رفتیم پاساژ مهستان ، کتاب های شعر آئینی پیدا می کرد 📚 آن وسط حواسش به همه جا بود . می رفتیم طبقه دوم سمت چپ انتهای سالن ، مغازه بزرگ دو دهنه ای بود که تابلو و وسائل تزئینی مذهبی خوشگل می فروخت. برای بچه های خواهرش و پسر عمویش کادو می خرید🙃 سبک هایی را که به ذهنش می رسید ، می نوشت. گاهی اوقات شعر هـم می گفت برای مراسمی که میخواست بخواند سه چهار ساعت توی خودش خلوت می کرد. به بهانه شعر پیدا کردن میرفت گوشه اتاق می نشست💔🕊 از روی لهوف برای خودش روضه می خواند. می گفت که تا وقتی خودم درک نکنم ، چطور اشاعه بدهم 👌🌱 مقید بود مداح باید همیشه توی جیبش شعر داشته باشد که اگر فرصتی پیش آمد ، بتواند مجلس را گرم کند👌 🕊 📖 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۹۶ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
4_6026367959906126966.mp3
11.76M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎵روایت دوّم: حرکت کاروان به سمتِ کوفه... ✧════•❁🌹❁•════✧ ✅ دومین روز و @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ 🌷شادی_روح_شهدا_ ْ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حماسی از شجاعت و شهادت که برای حفاظت از ناموس زنان ایرانی در حریم امن کعبه به شهادت رسید. 🌹در ۹ مرداد سال ۶۶ در حدود ۲۰۳ بانوی ایرانی از طریق گلوله های جنگی مزدوران آمریکایی آل سعود، چماق های میخ دار آنان و... مظلومانه به کاروان عاشورا پیوستند. @parastohae_ashegh313
🥀 شهید خلیل بارانی زاده ای امت حزب الله همیشه در صحنه و غیور ایران اسلامی✌️ علم مبارزه بر دوش گیرید و راه امام حسین(ع) 🕊 را برگزینید تا از شفاعت آن حضرت برخوردار گردید. در این برهه از زمان لحظه ای درنگ یا خدای ناخواسته غفلت جایز نیست 🍃 @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مجید_زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه اوقات فراغتش راباکتاب سپری میکرد.اطلاعات عمومی بالایی داشت؛ مخصوصاً از لحاظ تسلیحات نظامی، مثلاً خصوصیات یک هواپیمای میگ یا تانک را می گفت. در بحث های فنی هم خصوصیات موتور، ماشین و موتور را می دانست. ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مجید زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
کنار استخر، دست وپا زدن شنای کرال و قورباغه رو یادم داد بعد ولم کرد وسط چهار متری و گفت حالا بیا بیرون. دست و پا زدم. باور نمی کردم به این زودی شــنا یاد بگیرم. وقت برگشــتن پول تاکســی نداشــتم. راه خانه دور بود. از شوق یادگیری شنا تا خونه دویدم.» مهدی هم از کلاس کشتی تعریف می کرد. حسین هم که خودش در نوجوانی و جوانی، کشــتی گیر قابلی بود. تشــویقش می کرد. کم کم کانون بســیج الگویی فراگیر در سطح کشور شد و زمینۀ ارتباط حسین را با فرماند هان نیروی مقاومت بسیج بیشتر کرد. *** از ســر کوچــه تــا خانــۀ پــدرم در چالــۀ قــام دیــن، چراغانی شــده بــود. مردهای فامیل ریســه ها را به شــکل زیگزاک با لامپ های ســبز و قرمز و زرد می بســتند و زن هــا، کوچــه را آب و جــارو می کردنــد. از دم در طبقــۀ پاییــن تا طبقات بالا و حتّی پشــت بام، فرش انداخته بودیم. تا میزبان میهمانان حســین باشــیم که از حج تمتع برمی گشت. حســین دو بــار در ســال های جنــگ، بیــن رفتــن به حج واجــب و جهاد در راه خــدا، جبهــه و جهــاد را انتخــاب کــرد. پــس از عملیــات برون مــرزی در داخل کردستان عراق، _ پس از جنگ_ یک باره هوای حج به سرش زد و با دوست و همرزمش سعید قهاری، توی یک کاروان مردمی و عمومی ثبت نام کردند. آن سال ها، فرماندهان سپاه، بیشتر در قالب کاروان های سپاه عازم حج می شدند، حســین همیشــه تعریف می کرد که بنای تأســیس لشــکر 72 محمد رســول الله توســط دوســتان شــهیدش، حاج احمــد متوســلیان، حاج محمــود شــهبازی و حاج محمد ابراهیــم همــت در حــج ســال06 در کنــار حرم پیامبر؟ص؟ گذاشــته شــد. او به عنوان نفر چهارم تأســیس این لشــکر بود که از بقیه جدا افتاده بود. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
به هر بهانه یادشان می کرد و حتم داشتم که در ایام حج به ویژه در جوار مرقد رسول خدا بیشتر از همیشه، به یاد آن سه نفر خواهد بود. حالا داشت می آمد و با نگ صلوات و بوی اسپند کوچه و سراسر محل را پر کرده بود. بچه های سپاه همدان، سپاه کرمانشاه و لشکر انصارالحسین، خودشان دنبال رتق و فتق امور میزبانی بودند. قرار بود کاروانی از آنان به اسقبال حسین و سعید قهــاری در میــدان شــهر برونــد. وهــب بــا پســر عمــه اش _ امیر _ هم بــرای آوردن حسین به فرودگاه رفتند. دم غــروب بــود کــه وهــب از تهــران زنگ زد و گفت: «ترمینال حج، خالی شــده امّا از بابا، خبری نیست.» همۀ حاجیان آمدند و عمه پرسید: «یعنی بچه ام، کجاست؟» گفتــم: «عمه جــان، نگــران نبــاش، شــاید اومــده، رد شــده و وهــب ندید تــش.» و همین طــور هــم بــود. امّــا حســین اگــر در فــرودگاه به چشــم وهب و امیــر نیامده، ورودی شهر، هم که صدها نفر منتظرش بودند، همچنان چشم انتظار و پرسان ماندند. و پچ پچ ها که بالا گرفت، سر و کلۀ تراشیدۀ حسین، تک و تنها، میان کوچه پیدا شد. بی هیچ همراهی. ماشــین ها و اتوبوس های مســتقبلین بعد از او بوق زنان رســیدند. همه هاج وواج مانده بودیم که ماجرا چیســت. حســین از کجا آمد که نه در فرودگاه و نه در میدان شهر، باوجود هماهنگی و تماس قبلی هیچ کس او را ندیده بود. ماجرا از این قرار بود که حسین به سعید قهاری پیشنهاد داده بود که بیا یک سواری شــخصی کرایــه کنیــم و بی ســروصدا برویــم و مــردم را معطّــل خودمــان نکنیم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
اونقدر سینه میزد بهش گفتم: حمید، کم‌تر سینه بزن یا حداقل آروم‌تر سینه بزن لازم نیست این‌همه خودت را اذیت کنی. گفت: فرزانه‌ این سینه به‌ خاطر همین سینه زدن هیچ‌وقت نمی‌سوزه. چه این دنیا چه اون دنیا.... بارها این جمله را در مورد سینه‌زدن‌هایش تکرار کرد. بعدها من متوجه راز این حرف حمید شدم! که ترکش همه بدنش را سوزانده بود، جز سینه‌اش را.. همسر محبت همه جوره سودِ @parastohae_ashegh3130
🖋هرکس به طریقی به نیزه می‌زند! ✖ یکی ناطق را ✖ یکی راه حق را ✖ یکی فاطمه (سلام‌الله) را... ➕ ولی در نهایت، همه ادامه دهنده راه یزید‌ هستند!!! ═✧❁🦋 یازهرا🦋 ❁✧┄ @parastohae_ashegh313
🥀 کلام شهیــد تیغ قلم برندہ‌تر از سلاح است و تا پشتوانه فرهنگی نباشد ، حتی مبارزہ مسلحانه اثری ندارد ❌✨ 🕊 @parastohae_ashegh313
| کربلایی شو! : «کربلا به رفتن نیست؛ به شدن است که اگر به رفتن بود، "شِمر" هم کربلایی بود». 🖇 @parastohae_ashegh313
‍ 🌹: 🔰ما افتخار می‌کنیم که شهید مغفوری که امروز قبرش شهر ماست برای استان کرمان است. ✨شهیدی که هیچ شبی شبش قطع نشد. 🔰 ما افتخار می‌کنیم به شهید مغفوری، او آنقدر در حفظ حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش برای انتقال او به بیمارستان از ماشین سپاه استفاده نکرد. @parastohae_ashegh313