هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
#سفره_خانه_شهدا
این بار در شهر مقدس قم میزبان عموم عاشقان شهداست
در جستجوی گذشته ایم تا آینده ای روشن ترسیم نماییم
بی صبرانه منتظر انتقادات و پیشنهادات شما خوبان هستیم
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
منتظر اخبار تکمیلی باشید
مکانی دنج برای واگویه های شهدایی
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شهیدعباسدانشگر #راستی_دردهایم_کو ؟ 134 در منطقه که حسین را دیدم یک دل سیر بغلش کردم. خوابِ دو سا
#شهیدعباسدانشگر
#راستی_دردهایم_کو ؟ 135
آموزشهای تیراندازی که به خاطر درگیریها موقتا تعطیل شده بود، دوباره راه افتاده. نیروهای نبل و الزهراء و نیروهای عراقی با اشتیاق، نکات تیراندازی را گوش میدهند، عمل میکنند و یاد میگیرند. امروز رحیم هم با ما همراه شده. با بچههای عراقی روی ارتفاع، تمرین تیراندازی میکنیم. توپخانه سوریها کنارمان مستقر شده و خانطومان را میزند؛ چون احتمال میرود که دشمن بخواهد خانطومان را بگیرد.
نمیدانم چه شد که یکی از قبضههای توپ منفجر شد. انفجار آنقدر شدید بود که توجه همه را جلب کرد. قبضههای توپ توی یک مزرعه قرار داشتند و علفها و باقیماندهی کشت، تا ارتفاع نیمتر، زمین را پوشانده بود. آتش افتاد به جان علفهای خشک. از دور میدیدیم که کسانی دارند روی علفها خاک میریزند تا آتش را خاموش کنند.
به رحیم گفتم، بروم کمکشان؟ رو تُرُش کرد که لازم نکرده، خطرناک است! تا این را گفت، دوباره صدای انفجار مهیبی پیچید توی دشت و آنها که مشغول خاموش کردن آتش بودند، پا به فرار گذاشتند. باز به رحیم گفتم بروم پایین؟ رحیم گفت آنها فرار کردند، تو میخواهی بروی؟! گفتم آتش دارد پیشروی میکند، میرسد به مهمات و باز انفجار رخ میدهد؛ باید مهمات را از جلوی آتش بردارم. رحیم گفت اگر رفتی و یک قبضه توپ دیگر منفجر شد چه؟ آخر تو با این بدن لاغرت میخواهی بروی صندوق مهمات جابجا کنی؟ لازم نکرده!
به جبر نگهم داشت. حرفهایش هنوز تمام نشده بود که انفجار سوم هم رخ داد. رحیم نگاهم کرد که بفرما! کار خدا بود که آتش اندکاندک خاموش شد.
از میدان تیر که برمیگردیم، نگران سیبلهایی هستم که در منطقه بلاس ماندهاند؛ برای سیبلها از #بیت_المال هزینه شده. به رحیم میگویم کارمان که تمام شد، سیبلها را ببریم، اینجا از بین میروند. رحیم نگاهم کرد که یعنی حالا وسط این درگیریها آوردن سیبلها چه صیغهای است! من اما میخواستم آنچه را که تحویل گرفتهام، درست تحویل بدهم؛ #بیت_المال مسلمین، زیان را برنمیتابد...
ادامه دارد
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
─┅─🍃🌺🍃─┅─
@parastohae_ashegh313
{🧡🖇🌼}
🔸جمعه بود که خدمت آقای بهشتی رسیدیم.
یکی از دوستان گفت یکی از مقامات خارجی به تهران آمده و از شما تقاضای ملاقات دارد.
🌼آقای بهشتی گفتند : من برای روزهای جمعه برنامه دارم!باید به امورات خانواده بپردازم.
به بچه ها دیکته بگم و در درس هایشان کمک کنم.
در کارهای منزل هم کنار خانمم باشم.
#شهید_بهشتی | #خانواده | #جمعه
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
شهید مصطفی ردانی پور:
💢 در همه گرفتاریهاتون توسل داشته باشید به خود آقا(حضرت ولیعصر عجلالله )، همه گرهها به دست ایشون باز میشه..
🌹شهدا با توسل به این ابرقدرت، با دست خالی جلوی یه دنیا ایستادگی کردند.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
🌼سلامتی و تعجیل در فرج اقا #امام_زمان عجلالله صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
📙مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی
کتاب شهدا
#جمعه ؛ التماس دعای فرج🤲🏻
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
D1737918T14742631(Web).mp3
12.55M
#کتاب_صوتی 🎧
📙خاک_سبز
(سپاسازحیاتطیبهےنوجواننجیبوزیبا)
فصل ❷
اللهمعجللولیکالفرج
┄┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄┄
فصل 1 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/33032
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبتهای #شهید_سید_مرتضی_آوینی که مصداق این روزهای #جهادگران سیستان بلوچستان است.
#شهید_آوینی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🔘 «در برابر مشكلات به خداوند توكلّ مى كرد و صبر مى كرد تا حوادث سير طبيعى خود را طى كرده و گشايش وضع فرا رسد و مشكلات حل گردد. توصيه شهيد اين بود كه در راه حق و عدالت و انجام اعمال صالح گام برداريد و بر بى ارزشى مال و مناصب دنيا تأكيد داشت.
🏷راوی برادر شهید
"#شهید_احمد_كاووسى_نودر"
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
عمرے نگران، خیره بہ خورشید ظهور
اے ڪاش بہ زودے برسد عید ظهور
هر هفتہ جمعه ها دلم پَر زد و رفت
تا مسجد جمڪران بہ امید ظهور
#شبتون_مهدوی
#امام_زمان #جمعه
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
318-taha-ar-parhizgar.mp3
927.4K
318-taha-ta-1.mp3
5.67M
#صوت_تفسیر #صفحه_318 سوره مبارکه #طه
بخش اول
#سوره_20
#جزء_16
مفسر: استاد قرائتی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
318-taha-ta-2.mp3
3.7M
#صوت_تفسیر #صفحه_318 سوره مبارکه #طه
بخش دوم
#سوره_20
#جزء_16
مفسر: استاد قرائتی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزای آخر شعبان به رسم وفا ای امام رضایی ها برای همدیگر دعا و یکدیگر رو اگر کینه ای داریم حلال کنیم
بگذریم تا از ما بگذرند
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
برگی از دفتر خاطرات
قرار بود شام براشون فلافل یوگا بگیریم ( یکی از فلافلی های معروف خرمشهر که فلافل رو پُرسی و نون جدا و قرص فلافل جدا که باید خودت ساندویچ کنی، میفروشه و یک پُرسش برا دو نفره )
اخ که بعد بله برون شلمچه فلافل یوگا یه چیز دیگه است و یه حال دیگه ای داره ( اول خدا و معنویت بعد هم موقعیت ۶۴😉😉)
خلاصه فلافل ها رسید اما موقع پخش بین زائران یه دفعه مسئول کاروان گفت خواهرا جا ندارن برا پخش و ساندویچ کردن فلافل ها
هیچی دیگه به ناچار ما ماندیم و ۱۳۰ فلافل گه باید با دستان مبارک ساندویچ میکردیم و میدادیم خواهرا میل نمایند
ان شب تا پاسی از نیمه شب فلافل با طعم دست حاج اقا دادیم خواهرای زائر خوردن
منتظر بودیم تلفات بدیم اما.. ظاهرا دست حاج اقا شفا بود و صبح اول صبح همه سالم تر از قبل سوار اتوبوس ها شدن درحالیکه مشتری فلافل شده بودن و بازم دلشون فلافل میخواست 😜😜😜
این عکس ها ، گوشه ای از حماسه ساخت فلافل در اردوگاهه( سایر مستندات ان شاالله بزودی)
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
〖• زیــــآرتنامہ شهـــداء °.〗
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
سرلشکر
#شهید_حبیب_الله_افتخاریان
❲ 🌺 شـادےروحشهـــداصلــوات"❳
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
@parastohae_ashegh313
✴️ ماملت رسول الله با این افتخار که رهبری چنین به حق داریم و با عقیده ای از اسلام و نشانی از پاسداران انقلاب و با این همه شهدا لیاقت در حکومت جهانی مهدی عجل الله بودن را پیدا کردیم ....
🔸۱۹ اسفند شهادت سردار شهید حاج حبیب الله افتخاریان (ابوعمار) فرمانده سپاه مریوان موسس و بنیانگذار تیپ نیرو مخصوص ۵۸ مالک اشتر (مازندران) گرامی باد
🌹سالروز شهادت ؛ دانشجوی پزشکی
#شهید_حاج_حبیب_الله_افتخاریان
شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
┅┅➺✱🍃🌼🍃✱➺┅┅
@parastohae_ashegh313
🌹شهیدان جهانآرا، هاشمی و علمالهدی چهرههای ملّی هستند
#رهبر_معظم_انقلاب:
🏽 در دفاع مقدّس ــ که این هشت سال یک امتحان بزرگ ملّت ایران بود ــ خوزستان نقش سنگر مقدّم را ایفا کرد... سرداران شجاع، اُمرای باارزش ارتش، شهید جهانآرا، شهید علی هاشمی، شهید سیّدحسین علمالهدیٰ، هر کدام یک جور، با انواع و اقسام فعّالیّتها، با مقاومتشان، با ایستادگیشان در آنجا، جزو چهرههای ملّی شدند.
🔖بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار دستاندرکاران دومین کنگره ۲۴هزار #شهید استان خوزستان. ۱۴۰۲/۱۲/۵
#امام_خامنهای
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شهیدعباسدانشگر #راستی_دردهایم_کو ؟ 135 آموزشهای تیراندازی که به خاطر درگیریها موقتا تعطیل ش
#شهیدعباسدانشگر
#راستی_دردهایم_کو ؟ 136
منطقه هنوز ناآرام است. رحیم هم آرام و قرار ندارد. من بیشتر پشت خط با بیسیم کارها را دنبال میکنم. تکفیریها گاه و بیگاه با خمپارهها و موشکها از ما پذیرایی میکنند.
آتش، بیامان از آسمان میبارید. با تکفیریها 400 متر بیشتر فاصله نداشتیم. جمعی از نیروهای اهل نبل و الزهراء بیشتر توی دشت پیشروی کرده بودند و تا دویستمتری به دشمن نزدیک شده بودند. تیربار تکفیریها که روشن شد، یکی از نیروهایم شهید شد و یکی مجروح.
آن که مجروح شد را برگرداندند اما شهیدمان ماند توی دشت. آرام و قرارم رفت. پشت بیسیم گفتم آتش بریزید و مرا پوشش بدهید تا بروم و پیکر شهید را برگردانم. میدانستم که تیربارچیهای دشمن در کمیناند اما دلم رضا نمیداد که پیکر شهیدمان، بیپناه بماند. هرچه بیشتر اصرار میکردم فرمانده فوج با رفتنم بیشتر مخالفت میکرد. میگفت بیتابی نکن! آتش دشمن شدید است و اگر بروی خودت هم شهید میشوی. من میگفتم نمیخواهم پیکر شهیدمان بیفتد دست تکفیریها... به جبر، توی مقر نگهم داشتند. یاد آن پیکر در دشت افتاده، بغض میشد و میرفت تا راه گلویم را بگیرد...
چند ساعت بعد که توی مقر بودم، صدای یک انفجار مهیب، گوشهایم را آزرد. به سرعت رفتم به سمت محل انفجار. ماشین مهمات را در انتهای کوچهای بنبست، با موشک تاو زده بودند. هر لحظه امکان دارد موشک دوم را به ماشین دیگری که در تیررسشان بود، بزنند. دوربینهای پیشرفتهای داشتند و منطقه را خوب دیدهبانی میکردند. کسی از بچهها انگار دلش را نداشت که برود و ماشین دوم را از تیررس دشمن دور کند.
تا پیشقدم شدم و پا جلو گذاشتم، یکی از نیروها پرید سمت ماشین و آن را برد به محلی امنتر.
توی ماشین اول، چهار نفر از نیروها، در آتش خشم دشمن میسوختند. سریع دستبکار خاموش کردن آتش شدم تا پیکرها بیش از این نسوزند. نیروها را سروسامان میدادم که آتش زودتر خاموش شود. آتش که خاموش شد، صورتهای سوخته نیروها هم آشکار شد. انسانها همراه آن ماشین به کلی سوخته بودند. دودهها آینه ماشین را کدر کرده بودند. چشم تیز کردم اما نمیتوانستم تشخیص بدهم که کدام نیروها هستند.
حس عجیبی داشتم. صحنهای که در برابرم بود، مرا به حیرت وامیداشت. نظیر آن را هرگز ندیده بودم. چهار انسان که اجزای پیکرشان، کاملا سوخته بود. حیران بودم اما هول نه؛ با خودم فکر میکردم که این نیروها در آن لحظات آخر چه احساسی را تجربه کردهاند. سوختن، این استعاریترین و تمثیلیترین نوع جان دادن، حالا در برابر چشمهایم بود. به نظرم آمد که جان دادنِ شکوهمندی است. ذوقِ سوختن... خواستنی است. بچهها که آمدند تا پیکرها را ببرند، گوشهای ایستادم به تماشا. صحنهها شعر میشد در دفتر ذهنم:
چو ذوق سوختن دیدی، دگر نشکیبی از آتش
اگر آب حیات آید، تو را ز آتش نیانگیزد...
لابد این نیروها هم در انتهای آن کوچهی بنبست، ذوق سوختن را چشیده بودند. دیگر چرا هراس از آتش، وقتی آتش، آبِ حیات میشود؟ و راستی که این کوچهها هم دیگر بنبست نیستند... دارم به این صحنه شگفت نگاه میکنم که حمودی میگوید یکی از این شهدا، ایرانی بود. گوش تیز کرده بودم که حرفهایش را با یکی از نیروها بشنوم. نمیدانم چرا دلم برای امیر شور میزد؛ نکند این پیکر... چندباری توی بیسیم صدایش کردم اما جوابم را نداد. پنج دقیقهای که گذشت، صدایش را پشت بیسیم شنیدم و خیالم راحت شد.
حمودی، نشانی میدهد از آن شهید ایرانی. حسین هم خودش را میرساند. نشانههای حمودی و پلاک سوختهاش را که بررسی میکنند، شهیدمان شناسایی میشود. آن شعلهها انگار به جان من هم سرایت کرده بود. فهمیدیم که آن شهید ایرانی، #مهدی_طهماسبی بوده است.
یادم آمد که دیروز، نماز مغرب و عشاء را دوتایی، با هم به جماعت خوانده بودیم. دو سه روز بیشتر از آمدنش به خط نمیگذشت. چه خوشاقبال بود که قربانیاش پذیرفته شد. مگر نه این که خدا قربانی هابیل را سوزاند و این نشانه پذیرفته شدن قربانی بود؟ ما از نسل هابیلیم... در خزانهی خدا هنوز هم آتش هست...
ادامه دارد
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
─┅─🍃🌺🍃─┅─
@parastohae_ashegh313