شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
📖#تیکه_کتاب
#خاطرات_سردار_میرزامحمد_سلگی1️⃣
✍حجاب اسلامی و زن آلمانی
نزدیک چهار ماه بود که در بیمارستان بودم وخیلی دلتنگ خانواده.دلم میخواست به ایران برگردم،پاهایم را یک پرستار آلمانی قوی هیکل و بلند قد،با دست ماساژ می داد،اسمش اُلی بود واز وقتی نخواستم آن زن پرستارماساژم بدهد،کارم بااین قلچماق افتاده بود.هرچندروز یک بارعضلاتم میان پنجه های قوی اُلی ورز داده میشد.
روزی بسته ای ارسالی از ایران را آورد که داخل آن یک عکس بود.عکس عیالم که با چادر و مقنعه کنار پنج فرزندم ایستاده بود.همان وقتی که اُلی این عکس را داد،تیم معالج به سرپرستی پروفسور اون زین گر،دکترفوستین و دو سه خانم جوان برای بررسی وضعیت نهایی من وارد اتاق شدند.
عادت نداشتم هنگام ورود زن ها یا پرستاران آلمانی سرم را بالا بگیرم.پروفسور دست زیر چانه امبردوگفت:(ژنرال،شما ایرانی هاسربلند هستید.شمازیربارظلم نرفته اید.مقابل آمریکا ایستاده اید.پس سرتان را بالا بگیرید.)
یکی از زنان عکس خانواده ام را گرفت وبا انگشت به همسرم حجابش اشاره کرد وگفت:(اینها چیه این خانم پوشیده؟گرمش نمیشه؟)
آلمانی را دست وپاشکسته میفهمیدم؛اما در جواب دادن حسابی لنگ میزدم ودنبال کلمه می گشتم تا جمله را سرهم کنم،میخواستم از فلسفه ی حجاب بگویم؛اما قادر نبودم.
یک پرتقال بزرگ وخوش رنگ کنار دستم بود.با انگشت یک تکه ازآن را کندم و داخل آن فوت کردم.اوبه آلمانی گفته بود:(اکس وار)؛یعنی با این لباس،خانم ها گرمشان میشود ومن بعداز فوت کردن گفتم:( اکس کاپوت)؛یعنی اگر این پوشش روی میوه نباشد،خیلی زود خراب میشود.
زن آلمانی که با این مثال،خیلی خوب منظورم را فهمید،کف دستانش را به هم مالیدواز شادی ونشاط یک جیغ کوچولوکشید وبا شصتش اشاره کرد که(اوکی،اوکی)
راوی:میرزا محمد سلگی
نگارنده:حمیدحسام
منبع:کتاب آب هرگز نمی میرد،صفحه۳۲۷
#حجاب
#شهید_زنده
#جانباز
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می ترسم از اون دلای سرد و نا امید
می ترسم از اون خیابونای بی شهید
لعنت بر تمام دشمنان داخلی و خارجی که نتوانستند رشادت های شهدا را از بین ببرند و اکنون نام آن ها را پاک میکنند .
#مداحی_حاج_امیر_عباسی
╔═•♡🎶♡•════•♡🎵♡•═╗
@parastohae_ashegh313
╚═•♡🎵♡•════•♡🎶♡•═╝
•••🌱
"حر بن ریاحۍ « اولینڪسی بود ڪه
آب را به روے امام بست و اوݪین ڪسی
شد ڪه خونش را براے امام داد
"عمر بن سعد « اوݪین ڪسی بود ڪه
به امام نامه نوشت و دعوتش ڪرد و اولین
ڪسی شد ڪه تیر را به سمت امام پرتاب ڪرد
★وقتی حاݪ خوبۍ دارے یادت نرود
★عاقبت به خیری ات را بطلبۍ...
[ #حاجاسماعیݪدولابی ]
#یادتباشد✨
°• @parastohae_ashegh313
❥دِلْـــــدٰادِه❥:
°•|🌿🌹
#پنجشنبههای_دلتنگی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#پدرانه
◽️این روزها . . .
من شدهام پنجشنبه ؛
و تــو شدهای فاتحه
هر طور که شده باید بخوانمت . . .
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
YEJNET.IR - Hosein Tavakoli - Paye Piade (128).mp3
4.38M
🔳 #نوآهنگ احساسی #اربعین
🌴پای پیاده ....
🌴کیست مرا یاری کند.
🎤 #حسین_توکلی
👌فوق زیبا
┄┅═✧❁❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁❁✧═┅┄
مـردی ڪہ سرش
هوای پـرواز گرفت
سردار بہ جبهه رفت و
" بی سر " برگشـت ...
قبل از شهادتـش
بارها به من گفته بود :
من ڪہ شهیـد شدم ،
مرا باید از روی پا بشناسید
من دوست دارم مثلِ
امام حسین (؏) شهیـد شوم .
✍ به نقل از : همسر شهید
#سردار_بی_سـر
#شهید_یونس_زنگی_آبادی
#فرمانده_تیپ_امام_حسین
#لشڪر41ثـارالله_ڪرمان
#شهادت_ڪربلای5_شلمچه
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم1⃣
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
سلام😊
دوست دارید نمازتون موثر واقع بشه؟؟
دوست دارید از نمازتون لذت ببرید؟
با راهکار های استاد پناهیان همراه ما باشید
✅چگونه یک نماز خوب بخوانیم؛
#مقدمه:
✅نمازمحورهمه ی عبادت هاست
✅اگرنمازمان رادرست کنیم دیگربه چیزی نیاز نداریم,
خودنماز بقیه را درست می کند..
☝خیلی ها فکر می کنن وقتی گفته میشه نمازخوب
یعنی از اول تا آخر اشک بریزی ازاول تا آخردرنماز ازخوف خدابترسی...😳
☝خیلی ها فکر می کنن نماز خوب یعنی نمازی که در اون انسان مستقیما داره باخدا صحبت میکنه
,خدارو می بینه,سلام به خدا واولیا میده وجوابشون رو می شنوه..
وای که چه قدر عبادت پر آب و رنگ و رونقی!!
🔴🔴🔴
🔸🔹نه خیر...
نماز اصلا همچین حرفایی نداره!!!
😒 پس نماز خوب چیه؟
🌺دوست من حالا اگه میخوای بدونی نماز خوب چجور نمازیه این بحث رو با دقت دنبال کن✌😉
انشالله که خدا به هممون توفیق نماز خوب خوندن رو عنایت بفرماید. 🌺
🌺🕊ادامه دارد...
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
♥
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣴⣶⣤⣤⡆
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠈⢉⣽⡿⠋
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⣤⠀⢀⣤⣴⣾⠟⠉⢀⡄
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣶⣶⣾⣿⣿⡿⠛⠉⠀⠀⠀⣼⡇
⠀⢀⡦⠀⢠⣶⡄⠀⠀⣿⠏⠁⠉⠉⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣿⠁
⠀⣾⠁⠀⢿⣿⠇⠀⢠⡿⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢠⣿⠀⣠
⢸⣿⠀⠀⠀⠀⠀⣠⣾⠃⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠸⣿⣿⡏
⢸⣿⣷⣶⣶⣶⣿⡿⠃⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠙⠋
⠀⠙⠿⠿⠿⠛⠉⠀⠀⠀⣀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣰⣿⣿⣿⡷⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠈⠛⠉⠉⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢰⣿⣿⣿⠇
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠈⠉⠁⠁
ز من مپرس کیَم ،
یا کجا دیارِ من است
ز شهرِ عشقم و دیوانگی
شعارِ من است...
منم ستارهٔ شام و
تویی سپیدهٔ صبح ،
همیشه سویِ رهت ،
چشم انتظار من است.
صبـحتون شهـدایـی✨♥️
╔════ ೋღೋ
@parastohae_ashegh313
ೋღೋ ════╝
#کلامی_از_شهید
معنی ایمان را باید در سختیها دریافت
و من مفهوم زندگی را در دفاع از اسلام فهمیدم.
#شهید_سردار_اسماعیل_دقایقی
#سخن_دلنشین👌
╔════ ೋღೋ
@parastohae_ashegh313
ೋღೋ ════╝
خاکریز خاطرات ۸۲
✍ راهکار جالبِ شهیدآوینی برای ابرازِ عشق به همسر
#متن_خاطره
جعبه ی شیرینی رو گرفتم جلوش ، یکی برداشت و گفت: میتونم یکی دیگه هم بردارم؟ گفتم: البته سید جون! این چه حرفیه؟
... برداشت ، ولی هیچکدوم رو نخورد.کار همیشگیاش بود. هر جا که غذای خوشمزه ، شیرینی یا شکلات تعارفش میکردند، بر میداشت اما نمیخورد. میگفت: می برم با خانوم و بچههام میخورم؛ شما هم اینکار رو انجام بدین، اینکه آدم شیرینیهای زندگیاش رو با زن بچه اش تقسیم کنه ، خیلی توی زندگی اش تاثیر میذاره ...
📌خاطره ای از زندگی هنرمند شهید سید مرتضی آوینی
📚منبع: کتاب دانشجویی «شهید آوینی» ، صفحه 21
#همسرانه #خانواده #عشق #ازدواج #بی_تفاوت_نبودن #عاشقانه #ایده_شهدایی #شهیدآوینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
چقدر خوبه به نیابت از شهید پاتو برداری تا برسی به سالار شهیدان
میخوایم یه کاری کنیم اربعین همه با شهدا برن پیش ارباب.
یکی از اعضای محترم کانال
برای پیاده روی اربعین دست به کار شدن...
برای ساخت این تصاویر و پیکسل برای کوله پشتی زائران حسینی ، نیازمند مهربانی شما هستند.
لطفا در صورت توان مالی به این آیدی سری بزنید.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Eivaaa
💕 تشکر از همیاری همیشگی شما...
@parastohae_ashegh313
🔸یک روز قبل از رفتنش مثل همیشه غروب به خانه ما آمد و کمکم زمزمه رفتنش را به سوریه شنیدم، وقتی گفت که فردا عازم است حرفی از نرفتنش نزدم چون راهی را رفت که نمیشد گفت نرو! فردا صبح که برای خداحافظی آخر آمد، خودم از زیر قرآن او را رد کردم، رفت و دیگرنیامد.
🔸بیشترین زمانی که احساس دلتنگی به اوج خود میرسد غروبهاست، چون هر غروب الیاس به سراغ من میآمد و همدیگر را میدیدیم و به من میگفت: اگر کاری دارم بگویم تا انجام دهد، اگر هم نمیآمد حتماً زنگ میزد و جویای حالم میشد
🔸 اما بعد از شهادتش غروبها چشمم به در خانه خشک میشود شاید الیاسم بیاید و من یکبار دیگر روی ماهش را ببینم...
✍ به روایت مادربزرگوارشهید
#شهیدجاویدالاثر_الیاس_چگینی🌷
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم1⃣ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام😊 دوست دارید نمازتون موثر واقع بشه؟؟ دوست دارید از نمازتو
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم2⃣
یه بحث منحصر به فرد!
🔸🔹🔸🔹🔸✅
☀استاد پناهیان
✨چگونه یک نمازخوب بخوانیم؟!✨
میخوایم با نماز خوب آشنا بشیم😊
استاد پناهیان:
✅چگونه یک نماز مصداق آیه ی إنَّ الصَلاةَ تَنها عَنِ الفَحشاء وَالمُنكَر رو پیدا میکنه؟؟؟؟!!!
🌻یک روایت:
💠به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند:آقاجان اون جوانی که پشت سر شما نماز میخونه، چشم چرانی هم می کنه! و بعضی گناه های ازاین قبیل هم دارده!
نصیحتش کنید حالا که پشت سر شما نماز میخونه اون عیبش رو هم کنار بذاره!
❗❗❗
رسول اکرم جواب دادند:گفتید که پشت سر من نماز می خواند؟
گفتند :بله
آقا فرمودند: نماز درستش می کنه.
نیازی نیست،
رهاش کنید،
نمازش اونو اصلاح می کنه و این عیبش رو هم کنار می ذاره....
🌹🌺🌹💥🌺💥
🌺دوست بزرگوار به این روایت توجه کن.
چندبار بخونش!
ببین که نماز چقدر میتونه مشکل گشا باشه....
💠👆💠
ما با نماز میتونیم مانع بسیاری از گناهانمون بشیم.
فعلا تا اینجارو داشته باشید تا بعد...☺
🕊ادامه دارد...
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#تیکهـ_ڪتابــ 📖
#خاطرات_سردار_میرزامحمد_سلگی 2⃣
✍با دو پای بریده
....خمپاره ی سوم حتی فرصت خوابیدن کف جاده را به ما نداد.خمپاره آن چنان بیخ گوشم فرودآمدکه هیچ چیز نفهمیدم.
کسی بالای سرم بودوتکانم میداد.اول فکر کردم در جوار شهدا ودر ملکوت خدا هستم.غبارها که کنار رفت،خود را روی خاک دیدم.داشتم باناله حضرت اباالفضل را صدا میکردم.یکی میگفت:(حاج میرزا،منم عباس)
اشعه ی خورشید روی چشمانم نمی گذاشت صاحب صدا را ببینم.عباس مالمیر،معاون گردان حضرت اباالفضل، با تویوتا خودش رااز مقر گردان تا محل انفجار رسانده بود.شدت انفجار تمام حافظه ام را به هم ریخته بودوهیچ چیزاز گذشته را به یاد نداشتم.حتی نمیدیدم که پاهایم قطع شده.بیش از هرچیز زخم ترکش،وسط سینه ام را می سوزاند تا بالاخره از درد،از هوش رفتم.
چشمم باز شد،دور و برم چند پرستاردیدم.یکی از آنهالباس زیر پارچه ای آورد که با کمک او و بقیه بپوشم،ملحفه را کنار زدند،دیدم پا ندارم.
رو به روی اتاق فرمانده ی لشکر،حاج علی شادمانی،ایستاده بودو داشت گریه میکرد.هرچه فکر کردم کجا بودم و چه اتفاقی افتاده،چیزی به یاد نیاوردم.بیمارستان در بانه بود،امکاناتی برای درمان نداشت.چند مسکن و سرم تزریق کردند.چشمانم کمی سو گرفت.هنوز دانه های اشک را روی صورت فرمانده لشکر می دیدم که دست توی موهایم می کشیدودلداری ام میداد....
راوی:میرزامحمدسلگی
نویسنده:حمید حسام
منبع:کتاب آب هرگز نمیمیرد،صفحه۳۱۲
#جانباز
#شهید_زنده
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄