eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
خاکریز خاطرات قسمت سوم ✍️ این توصیه ی شهید کاظمی به شهید همت را ، همه ی نیروهای انقلابی باید بخوانند : مأموریتم که تموم شد ، رفتم با حاج همت درباره‌ی برگشتم صحبت کردم. شهید همت بهم گفت: یه خاطره برات بگم؟ گفتم بگو؟ حاجی ‌گفت: وقتی‌توی پاوه مأموریتم تموم شد ، به شهید ناصر کاظمی گفتم: مأموریتم تموم شده و می خوام برم. ناصر پرسید: بریده ای؟ از سوالش تعجب کردم وگفتم: منظورت رو نمی فهمم، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده... ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت مأموریت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا تسویه حساب کن و برو ، اگر هم نبریدی بمان و کار کن، اینجا کار زیاده و بهت احتیاج داریم... منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم... 🌷خاطره ای از سردار شهید محمد ابراهیم همت 📚سالنامه یاران ناب ۱۳۹۳ ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
. خاکریز خاطرات قسمت پانزدهم ✍ کاش همه‌ی نمایندگان مجلس اینگونه بودند توی انتخابات مجلس شورای اسلامی رأی آوردیم با حاج آقا راه افتادیم بریم افتتاحیه نزدیک ساختمان مجلس که رسیدیم ، مرحوم ابوترابی گفت: نگهدار... ایشون با یه حالت خاصی به درب ورودی مجلس نگاه کرد و گفت: این در رو ببین! اگه ما به وظیفه خودمون در قبال مردم عمل نکنیم ، این در برای ما دروازه جهنم خواهد شد... ‌ 📌 خاطره ای از سیدالأسرا مرحوم سید علی اکبر ابوترابی 📚 منبع: کتاب "به لطافت باران" نوشته بیژن کیانی ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات قسمت بیست و یکم ✍️ جامعه‌ی امروزِ ما تشنه‌ی چنین افرادی است : تویِ ساختمانِ سپاه چند برادرِ پاسدار دیدم. حاج علی هم داشت براشون حرف می‌زد. می‌گفت: بچه‌ها! وظیفۀ ما فقط جبهه رفتن نیست، وظیفۀ اصلیِ ما امر به معروف و نهی از منکر کردنه. وقتی میایم مرخصی نباید بنشینیم تویِ خونه و وضعِ شهر اینجوری باشه؛ بیاید بریم توی شهر و امر به معروف کنیم... از اون روز به بعد بچه ها وقتی که می‌یومدند مرخصی ، در سطحِ شهر امر به معروف و نهی از منکر می کردند... 🌷خاطره‌ای از زندگی سردار شهید علی قوچانی 📚منبع: کتاب سیره‌ی دریادلان 2 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات 31 ✍️ چرا شهید زین‌الدین حاضر نشد عکس دخترش را ببیند؟ : نزدیکِ عملیات بود. می‌دونستم مهدی زین‌الدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبش‌زده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه...گفتم: بده ببینم عکسش رو گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا؟!!! گفت: الان وقتِ عملیاته ، می‌ترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات... 🌷 خاطره‌ای از زندگی سردار شهید مهدی‌ زین‌الدین 📚منبع: یادگاران۱۰ «کتاب شهید زین‌الدین» صفحه ۶۵ ╔══════••••••••••○○❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات ۳۲ ✍️ مردی که گمنام بود و گمنام رفت و گمنام موند : هر وقت از جبهه برمی‌گشت ، به حفرِ چاه مشغول می‌شد.دستمزدش رو هم می‌داد به همسرش تا در غیابش راحت باشه... بعد از شهادتش افراد زیادی به خونه‌مون اومده و با گریه می‌گفتند که حسین شبها می‌رفته خونه‌شون ، مشکلاتشون رو حل می‌کرده و بـا رسیـدگی به خـانواده‌های نیازمند ، باعثِ شادیِ قلبشون می‌شده... 🌷خاطره‌ای از طلبهٔ شهیدحسین سرمستی 📚منبع: کتاب بر خوشه‌ی خاطرات ، صفحه 25 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات ۵۱ ✍ نامه‌ی سراسر عشقِ شهید ، به دختر بچه هایش سلام دوستان! داشتم خاطرات شهدا رو می خواندم که چشم خورد به نامه ی یک شهید... ظاهرا این شهیدِ عزیز نامه رو خطاب به فاطمه کوچولوی نازنینش نوشته ؛ و از حرفاش معلومه که زهراش هم هنوز به دنیا نیومده یا شاید خیلی کوچولو بوده بهتره به جای توضیح ، خودتون حرفای شهید که چند جمله بیشتر نیست، رو بخونین: « دخترم! فاطمه جان!من صدای بابا بابا گفتن تو روشنیدم. آرزو داشتم صدای بابا بابا گفتن زهرا رو هم می شنیدم، اما نشد. وعده ی دیدار مادر بهشت. ان شاءالله اینجا شمارو می بینم و صدای گرمتون رومی شنوم...» 📌خاطره ای از زندگی سردار شهید حسین چیتگر 📚منبع: سالنامه فانوس ۱۳۹۰ ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات ۷۶ ✍ خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خواهد بود سیده بنت الهدی بسیار فداکار بود و با تمامِ توانِ خود برای برافراشتنِ پرچمِ حق و اسلام می‌کوشید. همواره به زنان می‌گفت: اسلام غریب است و دلسوز کم دارد... با همه‌ی وجود در راه این هدف جلو رفت، تا به شهادت رسید. بعد از اینکه صدام ایشون رو به شهادت رسوند ، یه عده بهش گفتند: چرا خواهرِ صدر رو به قتل رسوندی؟ صدام در پاسخ گفت: من قضیه‌ی حسین(ع) در کربلا رو تکرار نمی‌کنم ، زینب(س) بعد از برادرش زنده ماند، و یزید و آل امیه را رسوا کرد 📌خاطره‌ای از زندگی شهیده سیّده بنت‌الهدی صدر 📚منبع: نشریه شاهد یاران ، شماره 18 @Parastohae_ashegh313