🌸🌸🌸🌸
🌸❤️❤️❤️
🌸❤️
🌸❤️
#امدادهای_غیبی
#جای_خمپاره
جبهه ی دوقلوی کردستان بودیم؛
آن روز دشمن در خط مقدم حرکات زیادی داشت.
فاصله ی ما و آن ها حدود 100 متر بود.
من دوشیکاچی گردان بودم.
در سنگر کمین با دشمن می جنگیدم.
وقتی آتش نبرد به اوج خود رسید، هیچ کس در فکر زنده ماندن نبود.
چنان حجم آتش بالا بود که شاید باور نکنید ولی با چشمان خودمان برخورد گلوله ها به همدیگر را می دیدیم.
بعد از فروکش کردن آتش ناگهان تشنه ام شد.
رفتم در سنگر استراحت آب نوشیدم.
وقتی برگشتم، دیدم نه سنگری هست؛ نه دوشیکایی ... و جای ...
خمپاره درست به وسط سنگر اصابت کرد.
همه از تعجب خشکشان زد.
بچه ها برایم گریستند و فرمانده به من گفت: « این ها همه از امدادهای غیبی هستند. »
✍جمشید زکی نژاد - بهمئی
@parastohae_ashegh313