#زندگیبهسبڪشهـــدا
#شهیدابراهیمهادے🥀
دیده بود که در جبهه، چند جوان روستایی
ساده دل هستند که نماز نمی خوانند.
ابراهیم برایشان خرج کرد، با آنها رفیق شد و... مدتی بعد به آنها گفت: چرا نمی آیید برا نماز؟
می دونید چقدر نماز اول وقت اهمیت داره؟
گفتند راستش رو بخواهی نماز بلد نيستيم.
ابراهیم با کمک یکی از دوستان، برای آنها آموزش نماز را شروع کرد. وقت گذاشت تا نمازخوان شدند.
امر به معروف های ابراهیم اینگونه ساده و دقیق بود.
✨... الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ✨
🍃آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهای) الهی (مومنان
حقیقی اند) و بشارت بده به (اینچنین)
مومنان! ( توبه، ١١٢)
📚کتاب خدای خوب ابراهیم
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝
••🍁🍁🍁°°
#زندگےبهسبڪشهـــدا
حسن یک قاچاقچی بود و البته مسلط به منطقه.
حسین تصمیمش را گرفته بود می خواست به هر قیمتی شده جذبش کند.
شب رفتیم در خانه اش.
هم ترسیده بود و هم تعجب کرده بود.
حسین گفت: میخواهیم کمکی به ما کنید. کمک به لشکر اسلام.
حسن گفت: من یک قاچاقچی هستم؛ دشمن شما!
حسین گفت به خودت دروغ نبند و اسلحه کلاش خود را از دوشش برداشت و به حسن داد و گفت فردا بیا مقرر سپاه.
گفت من خودم اسلحه دارم.
حسین گفت: می دانم این هدیهای باشد از طرف من.
فردا عصر که شد و و حسن را کلاش به دوش در سپاه هویزه دیدم. از تعجب خشکم زد.
به حسین گفت: دام بدی برای من پهن کردی کردی. تسلیم! من اسیرت شدم.
🌹حسین گفت: تو اسیر نیستی آزاده ای. من اگر آزادگی را از نگاهت نخوانده بودم، هرگز سراغت نمی آمدم.
حسین معجزه کرده بود. حسن طوری دلبسته حسین شده بود که حتی یک روز هم نمیتوانست نبیندش.
🌹بعد از شهادت حسین، یک سال نشده، در عملیات آزاد سازی بستان به حسین پیوست.
"شهید سیدحسین علم الهدی"
@parastohae_ashegh313