eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#ویژه_ها شماره سوم 👤 دو خاطره ی ناب و زیبا از سردار شهید یوسف سجودی 🌺یکی برای خانومها 👨یکی برای آق
شماره سوم سلام دو تا خاطره زیبا از زندگیِ سردار شهید یوسف سجودی می‌نویسم ، یکی‌اش مخصوصِ خانومهاست و یکی‌اش مخصوصِ آقایون... . : همسر شهید میگه: زندگی‌مون با کمک‌خرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی می‌گذشت. یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم. بهش گفتم که چیزی نداریم. اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده. حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم... وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره... داشت گوشه‌هایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، می‌خورد... بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب... . : از همسر این شهید یاد بگیرین و چیزی رو نخواین که می‌دونین همسرتون توانِ مهیا کردنش رو نداره ، لطفاً با پایین آوردنِ سطح توقعاتتون کاری کنین که مردتون شرمنده نشه ، تا زندگیتون آرامش داشته باشه... . ___________________________ : یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟ هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم... مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره. یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آب‌پزش می‌کردم. کلی خجالت کشیدم. اما یوسف می‌خندید و می‌گفت: فدای سرت خانوم! ‌. : همسرتون با عشق براتون غذا می پزه و توی خونه زحمت می‌کشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید به روش بیارین. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج می‌کنه... . 📚 منبع خاطرات: مجموعه طلایه داران جبهه حق 7 ( کتاب شهید یوسف سجودی) فرمانده تیپ سوم لشکر 17علی بن ابیطالب علیه السلام ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌺 🌹 🍀احترام به دیگران 🍀 پدرم درباره تربیت بچه ها نظریات تربیتی خاصی داشت. ایشان معتقد بود از دور نگاهتان را به بچه ها داشته باشید وبر رفتارشان مراقبت بکنید ولی تلاش کنید احساس فرزند این باشد این کاری را که میکند خودش انتخاب کرده است. وخودش آن را انجام میدهد .هیچ گاه پیش نیامد ما به عنوان فرزندان ایشان با مسئله ای برخورد کنیم که با این استدلال که چون من دارم می گویم باید این کار را بکنید مارا مخالف میلمان وادار به انجام دادن کاری کند. هیچ وقت ما راتحقیر نکرد در حضور دیگران وحتی در غیر حضور دیگران ونه حتی تنهایی به ما اهانت نکرد. در نهایت اگر خیلی از ما ناراحت میشد محکمتر با ما صحبت میکرد اما باز این امر به گونه ای نبود که در ما شکستگی شخصیت ایجاد کند واز این جهت همیشه مطمئن بودیم حریم ما محفوظ است واز طرف ایشان مخدوش نخواهد شد. ایشان هیچ وقت ما را استهزا نکرد وبا دیگران مقایسه نکرد که مثلاً‌ببینید پسر فلانی چطور است. درباره نماز با اینکه حساسیت زیادی ازخود نشان میداد اما هیچ وقت احساس تکلفی از ایشان در رابطه با نمازمان احساس نمیکردیم و من یاد ندارم که مثلاً با لحن خاصی بگوید فلانی پاشو وقت نماز است، یا چرا بلند نمیشوی نمازت را بخوانی. ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝