____
سال آخر دبیرستان بود👨
شب با مهمان غریبه ای رفت خانه 🏡
شام بهش داد 🍔 و حسابی پذیرایی کرد
می گفت : ازشهرستان آمده ، فامیلی تهران
نداره😊
فردا صبح اداره ی ثبت کار داره ، می ره
دلش نمی آمد کسی گوشه ی خیابان بخوابد🙃
━━━━━━━━•♡♡♡
سرباز که بود 👮 ، دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمی خورد
نماز نخوانده هم نمی خوابید 😴
می خواست یادش نرود که دو ماه پیش یک شب نمازش قضا شده بود
📚 یادگاران ، جلد چهار ، کتاب حسن باقری ، ص 5
#سالروز_شهادتت_مبارڪ
#شهید_حسنباقری
@parastohae_ashegh313