#خاڪریز_خاطرات
#شهید_علی_چیت_سازیان🥀
لباسهای خیس به تنشان سنگینی میكرد...
ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیها بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود.
حالا گونیهایی هم كه عراقیا پلهوار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر...
بچه ها از كت و كول هم بالا میرفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند.
انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سُر نبود بسیجیها پا روش میذاشتند، میپریدند اونور آب و بعد داخل غار...
اما گونی هر از گاهی تكان میخورد شاید اون شب هیچ بسیجیای نفهمید كه #علی_آقا پله شده بود برای بقیه...
یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود»
╔════ ೋღೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღೋ ════╝