•••🌿♥️🌿•••
آدم مثل چاله می ماند دیگر ..
محمدحسین بیل اول را که ریخت
هواخواهش شدم . از اون چیزهای
ظاهری یادنگرفتم . الان هم ، لباس
پوشیدنم مثل سابق است . او تیپ
خودش رو میزد منم هم تیپ خودم
وقتی شیش جیب میپوشید دل و
روحم رو میبرد . لاتی بود ولی
یقه آخوندی اش تو کَتَم نمیـرفت
با آن موتور جنگی اش! انگار جنگ
تحمیلی است . من حتی ائمه رو
هم درست نمیشناختم . دفعه ی اولی
که پامو گذاشتم هیئت شان ، یکی
یکی من رو چپاندند تنگ بغلشان و
ماچ بارانم کردند وحسابی تحویلم
گرفتند . منو بالای مجلس نشاندند
وکلی تحویلم گرفتن ..
ازمحمدحسین چیزهای باطنی یاد
گرفتم ، حالی ام شد شهدا زنده اند
با آنها میشود حرف زد ودرد ودل
کرد .احترام به خانواده و هیئتی
ها رو ازش یادگرفتم . همیشه
میگفت سرت رو بنداز پایین و
کارت رو بکن ..
#عمارحلب
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
@parastohae_ashegh313
بعد از 99 روز! آرزویش بود بیسر باشد مثل اربابش. پیشانیاش یک تکه یخ بود.
دست کشیدم توی موهایش. همان موهایی که تازه کاشته بود. همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی میکرد، میخندید و می گفت: «نکش! میدونی که بابت هر تار اینها پونصدهزار تومن پول دادم؟! » یک سال هم نشد. امیرحسین را گذاشتم روی سینه اش.😭
تازه هشت ماهش شده بود.
🥀 یک بار از مراسم تشییع پیکر یکی از رفقایش برگشته بود. گفت که بچۀ سه ماهه اش را گذاشتند روی تابوت، ولی تو این کار را نکن. بگذارش روی سینه ام.
وقتی گذاشتمش، چنگ انداخت توی ریش های بلند بابایش.
ــــــــــــــــــــــــ
#بریده_ای_از_کتاب....
#عمارحلب
#محمدحسین_محمدخانی 🥀
★᭄ꦿ↬ @parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•◈◈•✾••┈┈•