#قسمت205
فتح المبين
جمعي از دوستان شهيد
شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها حركت مي كرد، پشت سرشان علي موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند. هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طي شش كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم.
علــي موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طــرف رفتند. اما اثري از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم! با اين حال، آرامش عجيبي بين بچه ها موج مي زد.
🌹🌹🌹🌹
به طوري كه تقريباً همه بچه ها نيم ساعتي به خواب رفتند. ابراهيــم بعدهــا در مصاحبه با مجله پيــام انقاب شــماره فروردين 1631 مي گويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف مي رفتيم چيزي جز دشت نمي ديديم.
لذا در همانجا به سجده رفتيم و دقايقي در اين حالت بوديم. خدا را به حق حضرت زهرا(س)وائمه معصومين قسم مي داديم.
@parastohae_ashegh313
#قسمت205
و منتظر آمدن حسین نشد. اسباب واثاثیه مان را بار ماشین کرد و از برهوت چالۀ قام دین، نجاتمان داد. حسین از کرمانشاه آمد و جاخورد. یک طبقۀ مستقل و کامل در اختیارمان بود. وهب با یاسر، پسر حاج آقا همبازی شــده بــود و مــن همدمــی مؤمــن و مهربــان مثــل خانــم حاج آقا پیدا کــرده بودم. عمــه هــم کــه بیشــتر پیــش مــا بود تا خانــۀ خودش، دعاگوی حاج آقا ســماوات و خانمش بود. حســین که این وضعیت را دید، و خاطرش کمی آســوده شــد، کمتر از قبل به خانه می آمد. تا پایان زمستان سال 16 به جبهه های استان کرمانشاه می رفت و می آمد. بعدها شنیدیم، در این فاصله برای هدایت عملیات مسلم بن عقیل در سومار در کنار حاج همت بوده و با هم کار می کردند. ایام نوروز رسید مثل سال های گذشته کنارمان نبود. تیپ 23 انصارالحسین؟ع؟ را در اسلام آباد غرب تأسیس و راه اندازی کرده بود و حسابی سرش گرم بود. نیمۀ دوم فروردین با حاج آقا سماوات از اسلام آباد آمدند و بعد از یک توقف کوتــاه بــه ملایــر رفتنــد، پیــش امام جمعــۀ ملایر حضرت آیــت الله حاج آقا رضا فاضلیان.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313