#قسمت28
شهید و مسجد:
شهید ناصر قاسمی همیشه جزو اولین افرادی بودند که در همه مراسم در مسجد حاضر میشدند. اعلامیه های امام و تبلیغات را ناصردوستانش بیشتر در مساجد بحث و بررسی میکردند. ناصر همیشه روحانیون را که برای سخنرانی میآمدند همراهی میکرد و میگفت ما باید پای منابر روحانیون که کلام خدا، پیامبر (ﷺ) و معصومین (علیهمالسلام ) را به آگاهی مردم میرسانند بنشینیم و از بیانات آنها استفاده صحیح کنیم تا خود را تصفیه کنیم و در جهان آخرت شرمنده معصومین (علیهمالسلام ) نباشیم
🌻🌻🌻
خود ر ا ازخود بینی رها کنید:
یکی از دوستان به فکر خواسته ها و منافع خویش بود و در جلسات سعی میکرد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند. کارهای او تا جایی پیش رفت که ناصر ارتباطش را با او قطع کرد، میگفت: خودبینی مانع درک دیگران است و همین صفت منفی سرچشمه بسیاری از لغزشهاست و به تدریج تیرگیها و زشتیها سراسر وجودش را فرا می گیرد، «به فرموده امام علی (علیهالسلام ) « هرکس از خود راضی باشد عیب ها بر او چیره می شود».
@parastohae_ashegh313
#قسمت28
یک باره آن رســمیت و خشــکی از چهرۀ حســین محو شــد، فکر کنم خیلی به خــودش فشــار آورده بــود تــا بــا گرفتــن آن حالــت جدیــت، ما را مجبــور کند که برگردیــم تهــران امــا حــالا کــه جدیــت مــا را بیش از خودش می دید و احســاس می کرد شگردش برای مجاب کردن ما کارگر نبوده، دیگر حوصلۀ این را نداشت که با آن ژست ادامه دهد. کمی مکث کرد، انگار که دنبال چاره ای نو بگردد بــا لحــن مهربــان همیشــگی اش، خیلــی پدرانه طوری که من هم احســاس کردم فرزند دلبند او هستم گفت: «باشه بمونید؛ اما لااقل چند روزی رو برید بیروت، اوضاع که آروم تر شد، برگردید!»تغییر یک باره و پایین آمدن ناگهانی او از موضع جدیت و از همه مهم تر لحن پدرانــه اش کــه گویــی ته مایــه ای از خواهــش هــم داشــت، همه مــان را نرم کرد. وقتی یک مرد با همۀ ابهتش در مقابل خانواده می شکند و خواهشی دارد که لبریز اســت از مهر و عاطفه، ناخودآگاه هر انســانی را تســلیم خودش می کند و حســین در آن لحظات کاملاً این گونه بود. اینکه گفته بود، مســلحین اعلام کرده اند تا دوشــنبه دمشــق را می گیرند و اینکه یک پرواز اختصاصی ایرانی ها را فردا به تهران برمی گرداند، واقعیت داشــت و برای محک زدن و امتحان ما نبود.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313