eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
ســفرۀ شــام را باز کردم. چشــمش به نارنج های قاچ شــده افتاد و گفت: «میل ندارم. از بس که صحنه های دردآور دید م اشــتهام کور شــده! مردم بی خانمان از ترس هجوم مسلحین، خونه زندگیشونو رها کردن و سر به بیابون ها گذاشتن. چقدر پرتغــال و نارنــج زیــر درختــا ریخته و خراب شــده. حتّــی حیوون های خونگی هم آب و غذا ندارن. دست و پاشون قطع شده یا از گرسنگی مردن.» گفتم: «ضعیف شدی، اگه از غذا بیفتی، نمی تونی ادامه بدی !» گفت: «یه کم سوپ درست کن فردا ببرم سرکار.» منخ وش خیالف کر کردمح سیند لشس وپخ واستها ست کها زا ینغ ذان می خورد، برای همین گفتم: «حالا این غذا رو بخور، فردا هم برات ســوپ درســت می کنم!» جواب داد: «ســوپ رو فردا درســت کن. محافظم ســرماخورده، تب و لرز شدیدی داره. با هم می خوریم.» این را گفت و روی کاناپه دراز کشید، تا من سری به آشپزخانه زدم و برگشتم، همان جا خوابش برد. از ساعت دوی نیمه شب، برق رفت و فن کوییل خاموش شــد و هوا ســرد. دلم نیامد، بیدارش کنم. رویش دو تا پتوی ضخیم انداختم و کنار کاناپه نشستم و برای سلامتی اش دعای توسل خواندم. نزدیک صبح پلکم سنگین شد و خوابم برد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313