#پارت16
🌷جمعی ازدوستان شهید🌷
از دیگر کارهائی که در مجموعه ورزش باستانی انجام می شد این بودکه بچه ها به صورت گروهی به زورخانه های دیگر می رفتند وآنجا ورزش می کردند. یک شبِ ماه رمضان مابه زورخانه ای در کرج رفتیم.
آن شب رافراموش نمی کنم. ابراهیم شعر می خواند. دعا می خواند و ورزش می کرد. مدتی طولانی بود که ابراهیم در کنار گود مشغول شنای زورخانه ای بود . چند سری بچه های داخل گود عوض شدند، اما ابراهیم همچنان مشغول شنا بود. اصلا به کسی توجه نمی کرد.
پیرمردی دربالای سکو نشسته بود وبه ورزش بچه ها نگاه می کرد.
پیش من آمد. ابراهیم را نشان داد و باناراحتی گفت:آقا، این جوان کیه؟! با تعجب گفتم:چطور مگه!؟ گفت: من که وارد شدم، ایشون داشت شنا می رفت. من با تسبیح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبیح رفته یعنی هفتصدتا شنا! تورو ندا بیارش بالا الان حالش به هم میخوره. وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا خستگی نمی کرد. انگار نه انگار که چهار ساعته شنا رفته!
🌷🌷🌷
@parastohae_ashegh313