#پارت50
یدالله
🌸سید ابوالفضل کاظمی🌸
ابراهیم دریکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن هارا روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم وسلام کردم. بعد گفتم:آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربراست نه شما!
نگاهی به من کرد وگفت:کار عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن می شم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم:اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، توورزشکاری و...خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید وگفت:ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.
🌷🌷🌷
╔═•♡🌸♡•════•♡❣♡•═╗
@parastohae_ashegh313
╚═•♡❣♡•════•♡🌸♡•═╝