eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺 @parastohae_ashegh313 🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺
🌾آقا مرتضی روحیات خاصی داشت که قابل تعریف کردن نیست🚫 هرکس با می‌نشست و بلند می‌شد خلق و خوی ایشان را می‌گرفت. زود با طرف مقابل جور می‌شد👥 اخلاقیاتش طوری بود که خیلی زود با همه صمیمی می‌شد💞 و همه هم او را دوست داشتند. 🌾شاید برخی فکر کنند که این تعلق خاطری به خانواده نداشتند❌ولی آقا مرتضی خیلی بود. خصوصاً روی دختر کوچک‌ترمان خیلی حساس بود👌 روزهای آخر که به آموزشی قبل از اعزام می‌رفت، قرار بود با هم به بازار برویم و برای بچه‌ها لباس‌های زمستانی☃ بخریم. منتها قسمت نشد⭕️ و روز که رفت، ما فردایش خودمان رفتیم و خریدهای‌مان را کردیم و عکسش📸 را برای آقا مرتضی فرستادیم. 🌾همسرم برای اینکه دلـ❤️ ملیکا را به دست بیاورد، به او پیام داد📲 « لباست خیلی خوشگله، ‌خوشگله😍...» ملیکا و حنانه برای پدرشان حرف زدند و صدای‌شان را با تلگرام برایش ارسال کردند. هم جواب‌شان را ضبط کرد و برای‌شان فرستاد. 🌾همسر من هم مثل هر پدری برای بچه‌ها و زندگی‌اش می‌تیپد💗 اما هدف🎯 و راهی داشت که به خاطر آن از همه تعلقاتش . 🌷 🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺 @parastohae_ashegh313 🌺🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺🌺
برخورد جالبِ حاج احمد متوسلیان #متن_خاطره : حقوقش رو‌گرفت و از سپاه مریوان اومد بیرون. دید یه زن بچه به بغل، کنار خیابون نشسته و داره ‌گریه میکنه.رفت جلو و پرسید: چرا ناراحتی خواهرم؟ زن‌گفت: شوهر بی غیرتم من و بچۀ کوچیکم رو رها کرده و رفته تفنگچی‌کومله شده ، بخدا خیلی وقته یه شکم سیر غذا نخوردیم.حاج احمد بغضش گرفت. دست ‌کرد توی جیبش و همۀ حقوقش رو دو دستی گرفت سمت زن و گفت: بخدا من شرمنده‌ام! این پولِ ناقابل رو بگیرید، هدیه ی مختصریه، فعلا امور خودتون رو با این بگذرونید، آدرس‌تون رو هم بدین به برادر دستواره ؛ از این به بعد خودش مواد خوراکی میاره درِ خونه بهتون تحویل میده... 🌷خاطره ای از زندگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 📚منبع : کتاب آذرخش مهاجر ، صفحه ۱۰۱ #ایثار #گذشت #متوسلیان ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات قسمت ۲۵ ✍ با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید : چند دقیقه بیشتر به اعزام نمونده بود که متوجه شدم نیست. رفتم دنبالش و دیدم داره با یکی از بچه‌ها عکس می اندازه ... پرسیدم : این پسره کی بود که داشتی باهاش عکس می انداختی ، اونم الان که اتوبوس ها دارن میرن؟ گفت: یه چیزی گفتم ، فکر کردم شاید ناراحت شده باشه ، رفتم باهاش عکس انداختم تا از دلش در بیارم ... 📚منبع: کتاب آخرین امتحان ، صفحه 24 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات 34 ✍️ گذشت در اوجِ نیاز ... بخوانید و لذت ببرید از این همه مردانگی : نشسته بودم و تماشایش می‌کردم لبهاش بدجوری از تشنگی تَرَک خورده بود . هر کسی از آب ، یه سهم داشت. سهمِ آبِ خودش رو گرفت و اومد توی سایه نشست. یهو دید یه اسیر عراقی داره نگاهش می‌کنه. بلند شد و سهمِ آبِ خودش رو داد به اسیر عراقی... 📚منبع: مجموعه روزگاران ، جلد 9 (کتاب غواصان لشکر14) ، صفحه 94 ╔══════•••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○•••••••••══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
خاکریز خاطرات ۸۷ ✍ حرکات عجیب و بی‌نظیر شهید کلاهدوز در قبال همسایگان خود #متن_خاطره ما طبقۀ پای
خاکریز خاطرات ۸۸ ✍ کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟ چند تا بسیجی داخلِ جیپ بودند. یهو دشمن شیمیایی زد و بسیجی ها باید ماسک می‌زدند. اما یک ماسک کم بود. به همین خاطر هیچکس راضی نمیشد ماسک بزنه. تا اینکه یک نفر از اونا، بقیه رو قانع کرد. لحظاتی بعد در حالیکه اون بنده‌ی خدا شدیداً سرفه می کرد ، دوستاش بهش نگاه می‌کردند و از زیر ماسک اشک می‌ریختند. 📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═✧❁🎼❁✧═┅┄
✳️ ماجرای جالب تصادف خودروی ‌✔ ❇️ راننده حاجی بیان می‌کرد در مسیر فرودگاه امام خمینی(ره) بودیم. پرایدی منحرف شد و با ما تصادف کرد. پراید صددرصد مقصر بود. بعد از برخورد از سمند پیاده شدم و از حاجی خواستم اجازه دهد که به پلیس زنگ بزنیم؛ اما حاجی به‌شدت با من برخورد کرد و با جذبه گفت مقصر ما هستیم! ❇️راننده می‌گوید: پراید مقصر است، اما سردار اصرار می‌کند که مقصر مائیم و باید خسارت راننده پراید را پرداخت کنیم. راننده پراید که خودش هم متحیر شده بود، خوشحال از این اتفاق و مهربانی، خسارت را گرفت و رفت. ❇️به حاج قاسم گفتم چرا گفتی من مقصرم؟ مقصر راننده پراید بود و شما دارید به من ظلم می‌کنید! ✅شهید سلیمانی جواب داد: «عزیز من! ما الان کجا می‌رویم؟ به سوریه می‌رویم. به دل آتش. اما این راننده پراید نان‌آور خانواده است و با همین ماشین رزق خانواده‌اش را تأمین می‌کند.» ✅ما مبلغ خسارت را به او پرداخت کردیم و او را کردیم و برای ما است و راه است. تازه اگرما در سوریه کشته شویم معلوم نیست در زمره قرار بگیریم. باید کنیم و به خاطر . ╔══════••••••••••○○✿💚╗ @parastohae_ashegh313 ╚💚✿○○••••••••••══════╝