eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
✨♥️ گفتم : عباس ، چطوري ميتوانم دوريت را تحمـل كـنم؟ تـو چطـور ميتواني!؟ هنوز اشكهاي درشتاش روي گونه هايش خود نمـايي مـيكـرد كـه گفت : تو عشق دوم مني ، من مـيخواهمـت بعـد از خـدا. نمـيخـواهم آنقدر بخواهمت كه برايم مثل بت شوي. گفت : كسي كه عشق خدايي خودش را پيدا كرده باشد ، بايد از همة اينها دل بكند. 🌱 شهيد عباس بابايی @parastohae_ashegh313
🌺🌺🌺 دیده بوسی، صلوات، ذکر حدیث و تلاوت قرآن و سرانجام بسته های کوچکی که تدارکات فرستاده بود، فضای جبهه را عیدی می کرد. نامه بچه های کوچک از کیلومترها آن طرف تر و از شهرهای مختلف آمده بود و کودکان و نوجوانان خوش سلیقه، کارت های تبریک نقاشی شده، مقداری شکلات و آجیل، یک خودکار، یک دفترچه سفید و نامه ای در این بسته ها گذاشته بودند و برای ما فرستاده بودند. یکی از این بسته ها به من رسید. با شور و شوق فراوان، کیسه را باز کردم. در صفحه نخست دفترچه نوشته بود: «سلام ای برادر عزیز رزمنده که با رشادت و از خودگذشتگی خود، میهن عزیز ما را از چنگال شیطان های خون خوار جهانی، مانند صدام در آورده اید و با صدامیان مبارزه و ستیز می کنید. 🌺🌺🌺 ادامه دارد..... •┈┈••✾•🌜🌝🌛•✾••┈┈• @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•🌜🌝🌛•✾••┈┈•
💚 ‏یـا لبـاسشـون خونیـہ🕊 یـاخیـسـہ🌊 یـا خـاکیــہ..🍂 الانم‌کـہ بـوےمـواد ضـدعفونی میـده❤️ 🌷 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#سیره‌شهدا #شهید_حاج_ستار_ابراهیمی در گرماگرم عملیات کربلای چهار، در ساحل ام الرصاص مجروح افتاده بودم. از شدت آتش دشمن، هیچ قایق خودی نمی توانست بیاید این طرف رود. ناگهان دیدم قایقی از راه رسید و چند نفر لباس خاک یو پیشانی بند بسته از آن پیاده شدند. شناختمش. ستار ابراهیمی بود. تا مرا دید و آمد چیزی بگوید، بی سیم چی اش گفت: حاجی جان! جنازه برادرتان صمد همین جاست. اگر اجازه بدهید با همین قایق برش گردانیم. حاج ستار در حالی که بند کلاهش را در دستش گره می زد، گفت: نه. دوباره بی سیم چی من و منی کرد که حاجی گفت: هر وقت جنازه همه را برگرداندید، جنازه صمد را هم برگردانید. والسلام. دیگر هم در این موضوع چیزی نمی خواهم بشنوم! ❥|• @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ واى بر تو، گويا به قضاى لازم و قدر حتمى گمان مى برى! اگر چنين باشد ديگر ثواب و عقاب باطل شود و وعد و وعيد ساقط گردد. خداوند بندگانش را امر كرده با اختيار و نهى كرده تا بترسند. آنان را به آسان مكلف ساخته و به دشوار مكلّف نساخته. در برابر عمل اندك، پاداشهاى بسيار داده است. نبايد مغلوبش پندارند و نافرمانيش كنند و نبايد از روى اكراه اطاعتش نمايند. او پيامبران را به بازيچه نفرستاد و، بعبث، كتابهاى آسمانى را نازل ننمود و آسمان و زمين را و آنچه ميان آنهاست به باطل نيافريده. «اين گمان كسانى است كه كافر شده اند و واى بر كسانى كه كافر شده اند از آتش.» 📚 📝 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
بین الحرمین ساعاتی قبل اے عالم و آدم همه قربان تو عباس اے فوق شهیداݩ ، شرف و شأن تو عباس پیوسته دلم یاد تو و یاد حسیݩ‌ است میلاد تو همچوݩ‌ شب میلاد حسیݩ‌ است ✨❣ ✨❣️ @parastohae_ashegh313
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 🏷 🕊 زندگی زیباست اما از آن زیبا تر است، سلامت تن زیباست اما  عشق تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند🥀 ₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪ @parastohae_ashegh313 ₪◤~~~~☆🌷☆~~~~◥₪ 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🤪 🤓 خرمشهر بودیم ! آشپز و کمک آشپز 👨‍🍳 تازه وارد بودند و با شوخی بچه ها نا آشنا 😐 آشپز سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها 🍽 رو چید جلوی بچه ها رفت نون بیاره که علیرضا بلند شد 🧔🏻 و گفت ( بچه ها ! یادتون نره ! ) 👍🏻😎 آشپز اومد 👨‍🍳 و تند تند دوتا نون 🍞 گذاشت جلوی هر نفر و رفت🚶‍♂ بچه ها تند ، نون ها رو گذاشتند زیر پیراهنشون🤦‍♂ کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد ، تعجب کرد😳 تند تند برای هر نفر دوتا کوکو 🥔🥚 گذاشت و رفت 👣 بچه ها با سرعت کوکوها رو گذاشتند لای نون هایی که زیر پیراهنشون بود 🤦‍♂ آشپز و کمک آشپز اومدن بالا سر بچه ها 😡 زل زدند به سفره 👀 بچه ها هم شروع کردند به گفتن شعار همیشگی ( ما گشنمونه یا لله ! ) 🥄 که حاجی داخل سنگر شد و گفت چخبره ؟ 🤷‍♂ آشپز دوید 🚶‍♂روبروی حاجی و گفت حاجی اینا دیگه کیند 😡 کجا بودند! دیوونه اند یا موجی ؟!! فرمانده با خنده پرسید چی شده ؟ 😁 آشپز گفت تو چشم بهم زدنی مثل آفریقائی های گشنه هرچی بود بلعیدند !!😂😂😂 آشپز داشت بلبل زبونی میکرد که بچه ها نون ها و کوکو ها رو یواشکی گذاشتند تو سفره حاجی گفت این بیچاره ها که هنوز غذاشونو نخوردند 😳🤷‍♂ آشپز نگاه سفره کرد ، کمی چشماشو باز و بسته کرد 😳🙄 با تعجب سرش رو تکونی داد 🤭 و گفت جلل الخالق !؟ اینها دیوونه اند یا اجنه؟! 😱 و بعد رفت تو آشپز خونه.... هنوز نرفته بود که صدای خنده بچه ها سنگرو لرزوند 🤣😂🤣😂🤣😂 @parastohae_ashegh313
دم دمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد ، زد رو ترمز و رفت طرف اونا پرسید: «کجا می رین؟» مرد کُرد گفت: «کرمانشاه» رانندگی بلدی؟ متعجب گفت: «بله بلدم!» علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.» مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا ، توی سرمای زمستان! باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم. لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟» اون هم مثل من می لرزید ، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت: «آره می شناسمش ، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن . تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر اینهاس! ❥|• @parastohae_ashegh313
اصطلاحات جبهه ذوالفقار قایقهای دو موتوره.... نوع پیشرفته قایق موتوریهایی که در جنگ مورد استفاده قرار گرفت – قایق های عاشورا – و از حیث عقب بودن موتورهایشان، «ری جندر» خوانده می شوند در اصطلاح نظامی انگلیسی. اینکه در نگاه به این قایق از پشت سر، دو موتور آن مثل دو شمشیر تیز به نظر می آید وجه تسمیه ای بوده است تا در کنار عشق و ارادت بچه ها به اهل بیت خصوصاً صاحب ذوالفقار، این نوع قایقها را ذوالفقار بنامد @parastohae_ashegh313