مدافع_حرم
#شهید_مهدی_طهماسبی
#راز_پلاک_سوخته
💠یک روز مهدی بابت بازدید و سرکشی از یک موقعیت به خط فرستاده شد. چیزی نگذشته بود که بیسیم زدند و گفتند یک ماشین مهمات مورد اصابت موشک تاو قرار گرفته است و دو نفر از رزمندگان نجبا و یک ایرانی هم به شهادت رسیدند.
💠شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی فرزند معنوی امام روحالله در نیمه خرداد پر حادثه در انتظار فرج ماند تا آنکه آسمانی شد و آنچنان در آتش عشق اباعبدالله سوخت که یک پلاک سوخته تنها یادگاری است که خانوادهاش از او دارند.
💠مادری که نتوانست صورت پسرش را ببیند و با پیکرش وداع کند، فرزندی که در آرزوی آغوش پدرش ماند و پدری که در تشییع جنازه پسر حتی لباس مشکی نپوشید و میگفت من با خدا معامله کردهام.
💠پیکر سوخته شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی سند زنده ای است برای اهل دنیا که اگر میخواهی خود را به امام زمان برسانی باید در راه ولایت خون دل بخوری و بسوزی تا زمینه ساز ظهور امام مهدی (عج) شوی.
🕊 #تاریخ_شهادت : 95/03/16 🕊
#بیادش_صلوات🌹🍃
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
#زندگی_مشترک💍💍💍
#شهید_یوسف_کلاهدوز
خانه ما و آنها روبروی هم بود😎
یك روز ناهار آنجا می خوردیم و یك روز اینجا.😋
آن روز نوبت خانه ما بود.🍲
ناهار بود یا شام؛ یادم نیست؛ دیدم خانمش تنها آمده؛🤫 همیشه با هم می آمدند.
خانمش به نظر كمی دمق🤭 بود. پرسیدم: « چی شده ؟ »
چیزی نگفت: فهمیدیم كه حتماً با یوسف حرفش شده است.🍃
بعد دیدم در می زنند. در را باز كردم.
یوسف بود.😍
روی یك كاغذ بزرگ نوشته بود. « من پشیمانم »🤦🏻♂ و گرفته بود جلوی سینه اش .
همه تا او را دیدند زدند زیر خنده.😅
خانمش هم خندید😍 و جو خانه عوض شد .
این راحتی اش در اقرار به خطا برایم خیلی جالب بود✨👌🌷
@parastohae_ashegh313
#قرار_عاشقی
اومد بهم گفت: " میشه ساعت 4 صبح⏰ بیدارم کنی تا داروهام💊رو بخورم؟ "
ساعت 4 صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...
بیست الی بیست و پنج دقیقه🕤گذشت، اما نیومد ...
نگرانش شدم😥؛ رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه😭 می کنه!
بهش گفتم: " مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی!😣
می خواستی نماز شب📿 بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام💊 رو بخورم؟؟! "
برگشت و گفت: " خدا شاهده من مریضم😔
چشمای من👁 مریضه
دلم 💔مریضه.
من شونزده سالمه!
چشام مریضه! چون توی این شانزده سال امام زمان✨✨ عج رو ندیده ...
دلم مریضه! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم ...🥀
گوشام مریضه! هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم ... "🌱
@parastohae_ashegh313
بـسـم الـلـہ الـرحـمـن الـرحـیـم
❤️ #از_مـڪتـب_اهـلبـیـت_بـیـامـوزیـم ❤️
جلسه دوم : ایثار و از خود گذشتگی
قال امـیـرالـمـومـنـیـن علیه السلام :
✨الايثار أحسن الاحسان و أعلي مراتب الايمان✨
ايثار بهترين نيكوكاريها و والاترين مرتبه هاي ايمان است .
از خودگذشتگی جزو بهترین و
بالاترین مراتب ایمان شمرده شده
است
ایثار مصادیق مختلفی دارد :
گاهی با جان ، گاهی با مال
گاهی با وقت ، گاهی با آبرو
و گاهی با عمل است
به هر حال میتوان میزان #ایثار
رو علامت مراتب #ایمان بر شمرد.
✅ ایثار بیشتر = ایمان بالاتر
👈راه حل افزایش روحیه ایثار = خود فراموشی
👈راه حل خود فراموشی= دیگران و زیر دستان را دیدن
💠 در سـیـره شـهـدا 💠
1⃣ یکی از برادرهام شهید شده بود.
قبرش اهواز بود . برادر دومیم توی
اسلام آباد بود . وقتی با خانواده ام
از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت
اسلام آباد.
نزدیکی های غروب رسیدیم به لشکر .
باران تندی هم می آمد . من رفتم دم
چادر فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو .
آقا مهدی توی چادرش بود . بهش که
گفتم . گفت : قدمتون روی چشم. فقط
باید بیاین توی همین چادرجای دیگه ای
نداریم .
صبح که داشتیم راه می افتادیم مادرم
بهم گفت : برو آقا مهدی رو پیدا کن
ازش تشکر کنم . توی لشکر این ور و
اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم.
یکی بهم گفت : آقا مهدی حالش خوب
نیست ، خوابیده. گفتم :چرا ؟گفت :دیشب
توی چادر جا نبود . تا بخوابد یه جای
دیگه پیدا کنه ، زیر بارون موند ، سرما
خورد .
📚 یادگاران ، جلد سه ، کتاب شهید مهدی باکری ، ص 78
2⃣ با هم مرخصی گرفتیم . در اتوبوس
صندلی خالی نبود . از پیرانشهر تا تهران
را در بوفه نشستیم . بوفه اتوبوسهای
آن موقع باریک بود و تنگ و خسته کننده.
از تهران تا سمنان را بلیط گرفتیم . فکر
کردم دویست و پنجاه کیلومتر باقی مانده
را روی صندلی مینشستیم . بعد از چندین
ساعت روی بوفه نشستن ، حدود هشتصد
نهصد کیلومتر وقتی سوار اتوبوس شدیم
و روی صندلی نشستیم ، هنوز لذت نشستن
روی صندلی راحت و نرم اتوبوس کامل
نشده بود که علی در حالی که به خانمی
با بچهای در بغلش اشاره کرد و گفت
صمد جان ! پاشو جامون رو باید بدیم
به این خانم .
خودش هم بلند شد و اصرار آن خانم
برای این که ما سر جایمان بنشینیم ،
فایدهای نداشت . اصرار علی بیشتر بود.
با این که به خودش هم سخت گذشته بود
اما بیش از این به فکر راحتی دیگران بود.
شهید علی احمدی
📚 منبع فرهنگنامه شهدای سمنان ، ج1 ، ص202
@parastohae_ashegh313
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅┅✿❀🌙❀✿┅┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅┅✿❀🌙❀✿┅┅┄
#دعوت_به_محفل_عاشقان_💌
#نماز_شب
🔻امام روح الله خمینی(ره) تقید خاصی به نماز شب داشته اند.
🔹مرحوم حاج آقا مصطفی یک روز نقل کردند که امام فرموده است:
🔻اگر به مطالبی رسیده ام از سحر خیزی من بوده است و به شاگردانشان میفرمودند که نماز شب و سحرخیزی را از دست ندهند.
📚(برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره)،ج 3،ص 129)
@parastohae_ashegh313
#حسیــݩجاݩ♥️
این قصه از حوالے دریا
شروع شد
با تار و پود چادر زهرا شروع شد
خورشید سر زد
و سفرما به ڪربلا
بایڪ سلام صبح بهمولا شروع شد
#صبحتون_حسینی🌱
@parastohae_ashegh313 🍃
⏰🍃
🍃
| #امداد_الھے |
همراه نيروهاے عراقےمشغولجسٺوجو
بوديم.🔦 فرمانده اين نيروها دستور
دادهبود در ظرفے ڪہ ايرانےها آب🚰
مےخورند، حق آب خوردن ندارند.❌
همڪلام شدن با ايرانےها خشم😡اين
افسر را در پے داشت.
روزے همين افسر بہ من التماس مےڪرد
ڪہ تو را بہ خدا اين سربندرو امانت بہ
من بده. 🙏😢
من همسرم بيماره،🤒 بـہ عنوان تبرڪ
ببرم. براتون برمےگردونم.
روے سربند نوشتہ شده بود «يا فاطمه
الزهرا(س)»داخل يڪ نايلون گذاشتم و
تحويلش دادم.❤️
اول بوسيد و بہ چشماش ماليد.
بعد از چند روز برگرداند. باز هم بوسيد
و به سينه و سرش ڪشيد و تحويلمون
داد.😇
از آن بہ بعد سفره غذاے🍵عراقےها با
مايڪے شد😍سر سفره دعا مےڪرديم،
دعا را هم اين افسر عراقے مےخواند:
«اللهم الرزقنا توفيق الشهاده فے سبيلڪ»
🍃 @parastohae_ashegh313
⏰🍃
🌸
🍃🍃
🌸
#چـادرانـہ
هیس!🤫
وقتی میشنوی میگن اُمُل!🍂
وقتی میشنوی میگن کلاغ سیاه🥀
وقتی میشنوی میگن چادر نشین🌱
#سکوت نشانه وقار و آرامش توست...🌟
چادُر یا جادُر !؟
به نظر میرسد تلفظ اصلی و صحیح چادر، جا دُر💎 بوده است.
#جا_دُر_یعنی: جای در و گوهر💖
@parastohae_ashegh313
#فــــرازےازوصیتنـــــامہ
#شهید_ابوالقاسم_بوذری_کردوی
🕊ای دوستان: سخنان امام را آویزه گوشتان کنید و در تمام موارد از آنها استفاده نمائید امر به معروف نهی از منکر با آن شرایطی که دارد را فراموش نکنید و اگر این اصل در جامعه ما بمیرد باید فاتحه اسلام و انقلاب را بخوانیم.🌷
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
✍💌📜
#نامه_ای_پر_رمز✨🌸
#متن_نامهای از طرف يكی از اسرای جنگ تحميلی که در زندان های عراق به امام راحل😍 نوشته شد :
🍃خدمت سرور گرام و عزیزم روحی جان سلام عرض میكنم.
انشاءالله🤲 كه در پناه ایزد منان و در پناه امام زمان در سلامتی كامل به سر ببرید.
اگر از احوال این حقیر جویا باشید بحمدالله سلامتی برقرار و تنها غم و اندوه جانگداز ما دوری از شما عزیز است.😔
كه خداوند تبارك را به مقربانش قسم میدهم🙏 كه هر چه زودتر نعمت دستبوسی شما را نصیب ما بكند.💖
به هر حال، روحی جان! روحم برایت در حال پرواز🕊 است.
حدود دو سال است كه هیچ خبری از شما ندارم😭 و شما خوب میدانید كه احتیاج به پند و اندرزهای شما دارم✨ و شما ما را از این نعمت بیبهره نفرمایید.
امیدوارم در نامههایتان از «میهن»🇮🇷 بنویسید كه چه كار میكند و با كی رابطه برقرار كرده و زمینها را چه میكارد و كارش با «حسین خركچی»😄 به كجا رسید.
شنیدم یه بار حسابی داغونش كردی👌
به هر حال منتظر دعاهای خیر شما هستیم و امیدوارم كه ما را در دعاهای🤲 شب جمعه و شب چهارشنبه در جمكران و محافل فراموش نكنید.
از قول اینجانب به «عمو حسین وزیری» و «اكبر مجلسی» و «حسینعلی» و «مشهدی احمد» و برادر بسیار عزیزم «سیدعلی»😍 و خانواده و «اكبر آقا» و خانواده " شنیدم كه چند وقت پیش به گردشی به خارج رفته بود، چه سوغاتی آورده؟"😉 سلام خیلی خیلی برسانید.
و حتما منتظر جواب نامههای شما هستیم.
از راه دور صورتت را غرق بوسه میكنم😍😘
27/7/64 فرزند كوچك شما- علی
@parastohae_ashegh313