eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨همیشه می‌گفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شهید شوم ✨و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم ✨"‌قائدنا خامنه‌ای‌" 🌷و از طرفی می‌گفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید، ✨و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچه‌ها صورت من را ببینند. 🌷همان شد که حسن می‌خواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره شهید شدند که از صورتش چیزی باقی نمانده بود. 🌷 شش روز بعد از اعزام شهید شد‌، پنجم رمضان سال 94، در این مدت دو مرتبه تماس گرفت، ✨دفعه اول سلام و احوالپرسی کرد، ✨اما مرتبه دوم، خانه خواهرش افطاری بودیم، بدجور دلم هوایش را کرده بود و منتظر تماسش بودم، مدام تلفنم را نگاه می کردم، نگرانی، ترس، اضطراب، نمی دانم چه حسی همه وجودم را گرفته بود، یک مرتبه تماس گرفته بود من متوجه نشده بودم، ✨دفعه دوم که تماس گرفت، خیلی خوشحال بود، فقط می گفت : خانم برایم دعا کن، دعا کن به آرزویم برسم، و دو روز بعد به آرزوی چندین و چند ساله اش، به "شهادت" رسید. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ✨از دور سلامم به تو ای غریب مادر ای پیکرصدپاره شده زخمی خنجر ✨جانم به فدای تو و یاران شهیدت لبیک حسین بن علی کشته ی بی سر ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 خدای فضای مجازی، همان خدای همیشگی است. شوخی با #نامحرم و #بیحجابی چه مشکلات و چه خیانت ها و چه جدایی هایی رو که به وجود نیاورده... #حجاب _ حق الناس #مراقب_باشیم #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨به همراه شهید علی امرایی و شهید حمیدی خمپاره به خودروشان اصابت می‌کند و هر سه آسمانی می‌شوند. ✨ جای مزارش را در خواب دیده بود و قبل از رفتن به من گفته بود،✨ و در وصیت‌نامه هم ذکر کرده بودند،✨ اول قرار بود حرم حضرت عبدالعظیم دفن شوند ✨اما بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه 26 شد، ✨دقیقا همان جایی که خودش می‌خواست. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨ جای مزارش را در خواب دیده بود و قبل از رفتن به من گفته بود،✨ و در وصیت‌نامه هم ذکر کرده بودند، ✨بدون اینکه من بگویم مزارشان قطعه 26 شد، ✨دقیقا همان جایی که خودش می‌خواست. #یاد_شهدا_باصلوات #شبیه_شھـــــدا_رفتار_ڪنیم ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
‌شــ‌هيد ايستـاده🌹 ميانِ مرز دو دنيـا ڪ‌ه اگر خواستـۍ راهۍ ات ڪند! پس بسم الله! شهدا زنده اند, مي شنوند, مي بينند و جواب ميدهند....🌹 @parastohae_ashegh313
📃 🍃 ای کسی که در مجلس اهل بیت علیهم السلام خدمت می کنی! اگر این خدمت به خدمت انقلاب اسلامی منتهی نشود مسیر را اشتباه رفته ای !!!🍃 @parastohae_ashegh313
فرازی از 📝 شهید شما برادران و خواهرانم : فرزندانتان را به عشق مهدي عج آشنا سازيد و آنان را براي جهاد در راه آن حضرت هميشه آماده نگهداريد. @parastohae_ashegh313
براےتو هرڪس ڪه از ، گذشٺ شَوَد سرگذشٺ سـَرِ من سرِ تو بہ تو عمرم سراسر گذشٺ ... @parastohae_ashegh313
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ✨روز به روز کارهایش زیاد می‌شد. من بودم و مهلای پنج ساله و علی چند ماهه. حدود یک سالی به رفتنش مانده بود. 🌟هیچ کاری برای من نمی‌کرد. اخلاقش دقیقا 180 درجه تغییر کرده بود. دنبال کارهای بانک و خرید نمی‌رفت. در نگهداری بچه‌ها کمک‌حالم نبود. یک گوشی دستش بود و مدام حرف می‌زد. هماهنگی‌های اعزام، آموزش نیرو و کارهای ریز و درشت. گاهی نگرانی‌ها و خستگی‌هایم را که می‌دید، می‌گفت: 🌿«فاطمه دیگر نمی‌توانم، کمکت کنم. باید خودت همه کارها را انجام بدهی. یاد بگیری و به نبود من عادت کنی.» 🍃هر زمان وقت گیر می‌آوردم و تنها می‌شدم، گریه می‌کردم. نه من خواب و خوراک داشتم؛ نه حسن. مضطرب بود. 🍃از خواب می‌پرید؛ اما روزهای آخر روحیه‌اش خوب شده بود. انگار باور داشت که به این دنیا تعلق ندارد و چند صباحی مهمان ماست. 🌟ما را سپرده بود به خدا. ✨من نگران حسن و حسن نگران من؛ 🌟اما به روی خودش نمی‌آورد. 🌿خستگی از سر و رویش می‌بارید؛ اما لبخند از لبانش نمی‌افتاد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 🌿دو ماه به شهادتش مانده بود که گفت: 🌟«فاطمه، خیلی خسته شدی. دوست دارم به یک سفر برویم. چند روزی آب و هوا عوض کنیم. 🌟اول فکر کردم چهار نفری می‌رویم. تعجب کردم، چون همیشه جمع‌های خانوادگی را دوست داشت. پرسیدم: «چهار نفری برویم؟» ✨پاسخ داد: «مادر و خواهرت را هم دعوت کن. بهتر است تنها نباشیم.» ✨تماس گرفتم، مادرم و خواهرم همگی آماده شدیم. به بابلسر رفتیم. تا آن روز، این شهر را ندیده بودم. جای قشنگی بود. من که درگیر دو تا بچه‌ها بودم؛ به همین خاطر کارهای متفرقه را حسن انجام می‌داد. ✨ با توجه به اینکه تمام وقت گوشی دستش بود؛ اما برای من و خانواده‌ام کم نگذاشت. ✨شب می‌نشست، برنامه‌ فردا غذایی، تفریحی و سیاحتی را می‌نوشت. ✨صبح زود، وقتی از خواب بیدار می‌شدیم، همه چیز آماده بود. ✨نان تازه، چای، تخم مرغ آب پز و نیمرو. پدرم ‌گفت: «حسن آقا! چرا هم نیمرو درست کردی هم آب پز؟» ✨حسن پاسخ داد: «بابا، می‌خواهم هر کس هرچه دوست دارد، بخورد.» ✨برای ما دوچرخه کرایه کرد. مسابقه می‌دادیم. ✨مدام ویراژ می‌داد و از کنار ما رد می‌شد. به قدری خوش گذشت که تمام کمبودهای این چند مدت، جبران شد. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهدای گمنام(زندگی به سبک شهدا) 🌷 🍃 🍃 🌷 🍃 🍃 🌷 ؛ وصیتنامه 🌿بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌟یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک رضیه مرضیه، فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنتی 🌟بوی شهادت می‌کند مستم، از ازل مرا، بر مویت بستم/بی‌قرارم من ای حسین (ع) جانم ✨آری! این است وعده الهی، بازگشت همه به سوی اوست. خدای من در این لحظه که من تمام حرف‌هایم را به روی کاغذ می‌آورم. تنها فقط خودت می‌دانی که چه شور و غوغایی برای رسیدن به تو در دلم موج می‌زند. 🌟دیگر هیچ‌چیز در این دنیا مرا آرام نمی‌کند جز رسیدن به سوی تو و خشنودی تو. ✨تازه معنی فزت و رب الکعبه را که از زبان مولا و امام اول خود جاری شده را درک می‌کنم. در این دنیای ناچیز که دشمن زبون، شمشیر را برعلیه شیعیان از رو بسته، دیگر آرام و قرار ندارم. خدای من! تو از دل بنده‌هایت آگاه و باخبری، چگونه می‌توانم ساک نشسته و زندگی‌ام را ادامه دهم. در حالی که جگر مولایم امام زمان (عج) خون است. آیا می‌توانم چشمانم را به روی این همه جنایت‌ها که بر محبین اهل‌بیت (ع) می‌آورند ببندم. خدای من! دوستانم یک به یک می‌روند من راست، راست برای خود می‌گردم آرامش و قرار ندارم. خدای من! دیگران شاید فکر کنند من شهادت را برای بهشت می‌خواهم، ولی نه! ای معبود من! در این لحظه، مکان و زمان از تو می‌خواهم اگر جان بی‌ارزش مرا قبول نمودی و بعد از پاک نمودت من خواستی مرا در بهشت خود جای‌دهی، از تو خواهش و تمنا دارم به جای بهشت که شاید آرزوی همه باشد به من نوکری، غلامی آقا سیدالشهدا (ع) را بدهی. چرا که تنها چیزی که مرا آرامم می‌کند، نوکری و خادمی و خدمتگزاری به سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین (ع) می‌باشد... بسیار تیغ دیدم که یکی را دوتا کند نازم به تیغ عشق، دوتا را یکی کند. ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─