#نوروز_در_جبهه
#حمید_داوودی_آبادی
🌺🌺🌺
این جانب جواد مهرعلیان، خواستار پیروزی و سلامت تو و دیگر رزمندگان می باشم و پیام من برای شما عزیزان و دلاوران این کشور و ملت، این است که با رشادت هر چه بیشتر با صدامیان بجنگید و آنان را از خاک میهن ما بیرون کنید و ایمان خود را ازدست ندهید.
باشد که ما نیز بتوانیم در پشت جبهه و در مدارس، با ابرقدرت ها و شیاطین آنها بجنگیم.
خواهشمندم اگر پیامی برای ما دارید، به این نشانی بفرستید: اصفهان، خیابان آتشگان، مدرسه حسین محمدی، ناحیه 1، کلاس سوم. متشکرم»
🌺🌺🌺
پایان.....
•┈┈••✾•🌜🌝🌛•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🌜🌝🌛•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
امام علی عليه السلام :
خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ
تَكُونُ فِى صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِى
صَـدْرِهِ حَتَّـى تَخْـرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى
صَوَاحِبِهَا فِى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ .
حكمت را هر كجا كه باشد فراگير ،
گاهى حكمت در سينه منافق است
بى تابى كند تا بيرون آمده و با
همدمانش در سينه مؤمن آرام گيرد.
#نهجالبـلاغـہ📚
#حڪمٺ_هفتـاد_نهـم📝
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
#کلام_بزرگان_درمورد_شهدا
#شهادت_درکلام_شهید_آوینی🏷
🕊 بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا میزنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما #کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد #یک افق است که آن را به #تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار … به تعداد شهدایمان🥀
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
اصطلاحات جبهه
زوروی دسته
نیرویی که دور از چشم دیگران و بچه های دسته ظروف غذا را می شوید، ظروف آب را آب می کند و سنگر و چادر را نظافت می کند ؛ به نحوی که هیچ وقت هیچ کس نمی داند که این کارها به وسیله چه کسی انجام شده است. کنایه از اینکه مثل زورو سر بزنگاه حاضر می شود، کارش را می کند و بعد دوباره غیبش می زند.
@parastohae_ashegh313
🌷🍃❤️
شهید«علیرضا ملازاده» در فرازے از
وصیتنامہ خود نوشتہ اسٺ:
من اکنون فریاد برمیآورم کہ👌
«خواهرم حجابت را، حجابت را حفظ
کن.💕😇
خواهرم نگـذار پوشش را از تو بگیرند،
نگذار به اسم آزادی زن با تو و دیگر
خواهرانم همانند «شیئ» رفتار کنند».
#چـادرانـہ💚
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#سیرهشهدا
#شهید_مصطفی_چمران
با هم می رفتیم اردوگاه های لبنان را می گشتیم،هر بچه ای را در خاک و خل می دید که گریه میکند،از ماشین پیاده میشد و می رفت طرف بچه.بلندش میکرد بغلش میکرد،سر و صورت و اشک هایش را پاک می کرد و می بوسیدش حتی گاهی با ما هم حرف نمیزد.
اشک های آنان را می دید اشک خودش هم در می آمد.اوایل فکر میکردم بچه را می شناسد.
گفت:«نه نمی شناسمش».گفت:«همین که می دانم شیعه است کافی ست.چون می دانم هزار و سیصد و چند سال است که ظلم را بر دوش می کشد».
❥|• @parastohae_ashegh313