eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
روز پزشک را به همه مدافعان سلامت کشورم در این شرایط حساس کرونایی تبریک عرض میکنم ان شاالله که در پناه امام زمان همیشه سالم و سلامت و خداوند نگهدار شما باشد 🌹🌹🌹 بیاد پزشکان شهید ، و شهدای سلامت @parastohae_ashegh313
🖤 شاه عباس با شك و ترديد به مقام شامخ «حر» قبر آن شهيد كربلا را زيارت كرد و براي اطمينان خاطر و يقين قلبي، دستور نبش را داد و در كمال تعجب، جسد آن بزرگوار را با لباس خون آلود و آثار جراحاتي بر بدنش، بدون هيچ تغييري مشاهده كرد. سلطان جاي ضربت شمشير و دستمالي كه به دست شريف امام حسين (ع) بر روي آن بسته شده بود را ديد. دستور داد تا دستمال را براي تبرك بردارند و دستمال ديگري جاي آن ببندند. با برداشتن دستمال اول، خون تازه اي از زخم جاري شد و دستمال جديد جلوي خونريزي را نگرفت. تا جايي كه حاضرين مجبور شدند، دستمال اول را دوباره بر زخم بسته و پيكر مطهر شهيد را به خاك بسپارند. @parastohae_ashegh313
در عملیات مرصاد وقتی منافقین تا نزدیکے تنگه چارزبر پیش آمده بودند در جلسه فرمانده گردان ها گفت:دشمن به سه چهار کیلومتری ما رسیده است . فقط ما هستیم و خدای ما ...💚 اگر امروز لحظه ای تعلل ڪنیم پا روی خون ده ها هزار شهید گذاشته ایم . ما باید ثابت کنیم که فرزندان عاشورائیم✌️ عباس زمانی،فرمانده گردان حضرت علی اصغر گـفت : حاجی ! ما برای هر نیرو حتی به اندازه یڪ خشاب فشنگ نداریم . گفتم : تو بی سلاح تری یا شش ماهه امام حسین (ع) ؟ برو گلویت را مثل حضرت علی اصغر مقابل تیرها بگذار و با چنگ و دندان بجنگ . اگر دستتان خالی است بروید روی بلندی چارزبر و با سنگ بزنیدشان🌿 پس از جلسه منطقه را با دوربین نگاه کردم . تا چشم کار می کرد ماشین و نفربر منافقین پشت سر هم در طول جاده قرار داشت😰 همان جا پاهای مصنوعی ام را در آوردم و گفتم : خدایا تو را به این پاهای بریده آبروی امام و جمهوری اسلامی را حفظ کن 🥀 در این اثناء علی اڪبری پور گفت : حاج میرزا وقتی از جبهہ ماووت عقب نشینی ڪردیم ، یک کامیون🚚 مهمات سبڪ را به عقب بردم. ولی هیچ بنه ای آن را تحویل نگرفت. حتی به همدان هم بردم . اما آن جا هم قبول نڪردند 😕 تا این ڪه آوردم اینجا . پرسیدم : حالا ڪجاست ؟ گفت : در همین نزدیکے ڪنار تپه ای خالی ڪردم🙃 یقین داشتم آمدن این مهمات مصداق وعده الهی است ڪه : " یا ایّها الذین آمنو اِن تنصرو الله ینصرڪم و یثبت اقدامڪم " همه را بین نیرو ها تقسیم ڪردیم و با منافقین درگیر شدیم . 🔶 روایـت -> سردار حاج میرزا محمد سلگی ( شهید میرزا محمد سلگی با این که هر دو پایش در سال ۱۳۶۶ قطع شده بود ، اما پس از درمان ، باز هم به جبهه رفت و تا آخر ماند ) @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨ اول صبح به سمت حرمت رو کردم دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب سر صبحی شده و باز دلم تنگ تو است السلام ای سبب سینه تنگم ارباب @parastohae_ashegh313
می‌گفت: من‌‌دوست‌دارم ❤️🍃 وقتی‌شهادت‌بیاد‌دنبالم‌‌ڪه شهادتم‌بیشتر‌از‌موندنم‌برا‌بقیه اثر‌داشته‌باشه..🙁 اونجا‌بود‌ڪه‌فهمیدم بعضی‌ها‌هستند تو‌مرگ‌وزندگیشون.. دنبال‌ِعاقبت‌به‌خیری‌بقیه‌هستند..!🙂 حتی‌وقتی‌دیگه ..!🙃 @parastohae_ashegh313
بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃 سلام علیکم کانال شهدای گمنام از خواهران بزرگواری که میتونند در جمع آوری مطالب شهدایی و فعالیت کانال همکاری کنند خادم افتخاری می پذیرد عزیزانی که تمایل به همکاری و خدمت به عرصه ایثار و شهادت دارند به آیدی زیر اطلاع دهند 💚 @shahid_khoshnam
🖤 نتوانستم ببوسمش. فقط كاسه‌‌ي آب را پشت سرش خالي كردم. نگاهم هنوز دنبالش بود. ديدم شانه‌هايش مي‌لرزد. پايم جلو نمي‌رفت. نوه‌ام را فرستادم. پرسيد:« دايي! چرا داري گريه مي‌كني؟ ». در حالي كه دستهايش را ‌ديدم كه اشكهايش را پاك مي‌كرد، شنيدم كه مي‌گفت:« دايي جان! گريه‌ي عشق به امام حسينه. ». همان حرف برايم كافي بود تا مطمئن شوم آخرين باري است كه پسرم را بدرقه مي‌كنم. ✍منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص430 @parastohae_ashegh313
❤️ دوست شهیدت کیه...؟؟؟ ❤️ تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی؟؟؟ از اون رفیق فاریکا؟؟ از اونا که همیشه با همن؟؟ خیلی حال میده امتحان کردی؟؟ هرچی ازش بخوای بهت میده!! آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه، میخوای باهاش رفیق شی؟؟؟!!! گام اول: انتخاب شهید به آلبوم شهدا نگاه کن، به عکسشون، به لبخندشون ببین کدوم رو بیشتر دوست داری با کدوم یکی بیشتر راحتی؟! گام دوم: عهد بستن با دوست شهیدت یه جایی بنویس: با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه روی برنمیگردانم. گام سوم: شناخت شهید تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن. عکس، فیلم،صوت،کتاب و وصیت نامه و ... گام چهارم: هدیه ثواب اعمال خود به شهید از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی، « فقط یه جمله بگو: خدایا ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم‌ » طبق روایات نه تنها از ثواب چیزی کم نمیشه بلکه با برکت تر هم میشه! بچه ها ! شهید اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه! تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدید! گام پنجم: درگیر کردن خود با شهید سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بذار !!! در طول روز باهاش درد و دل کن، باهاش حرف بزن. آرزوهاتو بهش بگو... گام ششم: عدم گناه در حضور رفیق⛔️ روح شهید تا گام پنجم از شما راضیه ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟؟ حجابمون، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت،دروغ، نمازامون و ... گام هفتم: اولین پاسخ شهید کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه!! خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ... گام هشتم: حفظ و تقویت رابطه تا شهادت ( مرگ ) گام های سختی رو انجام دادید، درسته؟ اما مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده... راستی!!! ؟؟ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 مدت كوتاهی بود كه شهید كلهر به علت جراحت و ناراحتیهای جسمی در بیمارستان «نجمیه» تهران بستری بود. او بر اثر این جراحتها، یك كلیه‌اش را از دست داده بود. عصب یكی از دستهایش قطع شده و تركشی در یكی از پاهایش فرو نشسته بود. پهلوان و علمدار میدان ما، در بیمارستان بود و ما عطر وجودش را در جبهه‌ها حس نمیكردیم. با این كه در بیشتر عملیاتها همراه‌مان بود؛ اما نبودش در این مدت كوتاه، جایش را برای ما خیلی خالی كرده بود. روزی از روزها، در هنگامه آتش و دود و تركش خمپاره، چشمان ناباورمان، صحنه‌ای را دید كه از شادی و غرور، غرق اشك شد… دلاوری، آرام و با صلابت روی صندلی چرخدار نشسته بود و با لبخندی شیرین و مطمئن به ما نزدیك میشد. او كسی نبود جز «یدالله كلهر». همان یاور همیشگی جبهه و همان همرزم صمیمی و فداكار ما! دور او حلقه زدیم و رویش را بوسیدیم. دیدار او در آن شرایط، جان تازه‌ای در ما دمید… میگفتند پس از اصابت تركش و بستری شدن در بیمارستان، آن قدر اصرار كرده تا فرماندهان بالاتر، راضی شدند او با صندلی چرخدار، در جبهه حاضر شود و به خدمات خودش- حتی به این شكل- ادامه دهد. حضورش یادآور روز عاشورا و ابوالفضل العباس(علیه السلام) بود. همان علمداری كه با دستان بریده و گلوی عطشناك، یك تنه بر دشمن میتازید. همان كه دست از یاری برادرش برنداشت؛ تا نفس داشت و تا قطره خونی در رگهای پاكش بود، میجنگید و … ✨✨✨✨ کتاب آشنا با موج، ص48 @parastohae_ashegh313
✨🍃✨🍃 دعای هفتم صحیفه که رهبر انقلاب، خواندن آن را توصیه کردند... @parastohae_ashegh313