اصطلاحات طنز جبهه😁
آب شنگولی🙊
نوشیدنی خوش طعم. کمپوت سیب و گلابی و گیلاس و آلبالو، نوشابه، ساندیس، مایعات خنک و مطبوعی که در هوای گرم، وقتی از آسمان گویی آتش می بارد،
حال بچه ها را حسابی جا می آورد،😌 شنگولشان می کند. خصوصاً در گیر و دار عملیات و آن راهپیمایی های بعضاً هفت هشت ساعته برای عملیات
#طنزجبهه
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ڪلیپتصویرےشهدایے 📹
🔴 او نفس داعش را بریده بود، سردار #شهیدحسینهمدانی
#روایتیڪوتاهازشرحرشادت
#مدافعحرمسردارهمدانی
🌕 دارای دو نشان فتح از دست مقام معظم رهبری حفظه الله
#یادشهداباصلوات
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#امام_زمانعج
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
✨جستجوگران نور✨
تفحــــــص شہــــــــدا
توی خاک عراق،پشت پاسگاه عراقیها بودیم،از خستگی و تشنگی دیگر توانی نداشتیم 🤕که ناگهان....
پیکر شهیدی را دیدیم،
داشتم پیکررا روی چفیه میگذاشتم که فریاد سعید کریمی مرا به خود آورد:😮😮
«بلند شو فرار کن عراقیها دارند ما را محاصره میکنند»
خواستم شهید را بگذارم و سبکبال فرار کنم اما دلم نیامد.
پیکر شهید را در آغوش گرفتم و به سرعت دویدم،شهید در آغوشم ترس را از دلم برده بود،دیوانهوار به میان میدان مین زدم تا راه ۴ساعته را زودتر برسم،،،،⁉️
سیمهای تله والمری بود که به پایم گیر میکرد و کلاهک والمری به سوی دیگری پرتاب میشد؛اما هیچکدام منفجر نمیشد‼️
به خودم که آمدم دیدم سمت دیگر جاده،عراقیها درازکش منتظرند که مینها منفجر شود.
خطر از بیخ گوشم گذشته بود،شهید را روی زمین گذاشتم و منتظر بقیه بچهها شدم
سعید و مجید و ....همه رسیدند.
💚یک ذکر مصیبت و اشک بود که آراممان کرد💚
تازه فهمیدم که اصلا احساس تشنگی و خستگی ندارم.
از آن روز به بعد راه رفتن با شهید در میدان مین برایم بسیار آسان شد😌😌
📚کتاب تفحص خاطراتی از محمد احمدیان
✒️★᭄ꦿ@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
صل علۍ المصطفۍ📿
#میلاد_رسول_خدا'ص'🎊
@parastohae_ashegh313
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_دوازدهم
_رامیـݧ پشتش چیزے قایم کرده بود...
اومد طرف مـݧ و بالبخند سلام کرده یہ دستہ گل وگرفت سمت مـݧ
_با تعجب بہ بچہ ها نگاه کردم زیر زیرکے نگاهموݧ میکردݧ و میخندیدݧ
جواب سلامشو دادم وگفتم:بابت❓❓❓
چند قدم رفت عقب و گفت بابت امروز ک قراره چهره ے منو بکشید
اما...
_دیگہ اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید ایـݧ گل ها رو هم بگیرید اگہ قبول نکنید ناراحت میشم
_گل هارو ازش گرفتم
یہ دستہ گل قرمز بزرگ
گل و گذاشتم رو صندلے و کاغذو تختہ شاسے و برداشتم
رامیـݧ کلےذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد
_خندم گرفتہ بود
بچہ ها ازموݧ دور شدن و هر کس ب کارے مشغول بود فقط مـ ݧو رامیـݧ موندیم
ب صندلے روبروم ک ۵-۶متر با صندلے مـݧ فاصلہ داشت اشاره کردم وازش خواستم اونجا بشینہ و در سکوت شروع کردم ب کشیدݧ
رامیـݧ شروع کرد بہ حرف زدن اسماء خانم میدونید گل رز قرمز نشانہ ے علاقست❓❓
_با سر حرفشو تایید کردم
وقتے بہ یہ نفر میدے ینے بهش علاقہ دارے
بہ روے خودم نیوردم و خودمو زدم ب اوݧ راه
مـݧ دانشجوے عکاسے هستم
و ۲۳سالمہ وقتے مینا گفت یکے از دوستاش استعداد فوق العاده اے تو طراحے داره مشتاق شدم ک ببینمتوݧ شما خیلے میتونید ب مـݧ کمک کنید
_حرفشو قطع کردم و گفتم:
ببخشید میشہ حرف نزنید شما نباید تکوݧ بخورید وگرنہ من نمیتونم بکشم.
بلہ بلہ چشم.معذرت میخوام
نیم ساعت بعد کارم تموم شد
رامیـݧ هم تو ایـݧ مدت چیزے نگفت
ب نقاشے یہ نگاهے کردم خیلے خوب شده بود
از جاش بلند شد و اومد سمتم تختہ شاسے و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد
بعد تو چشام نگاه کرد و گفت:ایـݧ منم الا❓❓
_با تعجب گفتم بله شبیهتوݧ نشده❓❓
خوب نشده❓❓
خندید و گفت:
ینے قیافہ ے مـݧ انقد خوبه❓
واے عالیہ کارت اسماء
مینا الکے ازت تعریف نمیکرد
تشکر کردم و گفتم محمدے هستم
خندید و گفت ݧ هموݧ اسما خوبہ
انقد سروصدا کرد ک بچہ ها دورموݧ جم شدݧ و کلے سر و صدا کردݧ و از نقاشے تعریف میکرد....ݧ
_و در گوش هم یہ چیزایے میگفتـݧ
کلے ذوق کردم و از همشوݧ تشکر کردم
هوا کم کم داشت تاریک میشد
وسایلمو از روے صندلے برداشتم واز همہ خدافظے کردم
_مخصوصا گلهارو بر نداشتم
تو اوݧ شلوغے دیگہ رامیـݧ و ندیدم مینا هم نبود ک ازش خدافظے کنم
منتظر تاکسے بودم ک یہ ماشیـݧ مدل بالا ک اسمشم نمیدونستم جلوم نگہ داشت
توجهے نکردم
ولے دستبردار نبود
با صداے مینا ک داخل ماشیـݧ بود ب خودم اومد
اسماء بیا بالا
_إ شمایید مینا جوݧ ببخشید فکر کردم مزاحمہ
پیداتوݧ نکردم خدافظے کنم ازتوݧ
ایرادے نداره بیا بالا رامیـݧ میرسونتت
ممنوݧ با تاکسے میرم زحمت نمیدم ب شما
بیا بالا چرا تارف میکنے مسیراموݧ یکیہ
اخہ....
رامیـݧ حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدے
_سوار ماشیـݧ شدم
وسطاے راه مینا ب بهانہ ے خرید پیاده شد کلے تو دلم بهش بدو بیراه گفتم کہ مـݧ و تنها گذاشتہ
ا_سترس گرفتہ بودم .یاد حرفهاے امروز رامیـݧ هم کہ میوفتادم استرسم بیشتر میشد
رامیـݧ برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشیـݧ
در برابرش مقاومت کردم و هموݧ پشت نشستم
نزدیک خونہ بودیم ترجیح دادم سر خیابوݧ پیاده شم ک داداشم اردلاݧ نبینتم
ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم ک صدام کرد
اسماء❓❓❓
صبور باشيد😉داستان ادامه دارد.....😊
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگرےشهدایے 📹
رواے
#حاجحسینڪاجے🎙
🌹 شهید زرتشتی عاشق #امیرالمومنین علیه السلام بیائید هر ڪس در حد توان مبلغ #نهجالبلاغه و #سیرهشهدا باشیم...
#شهیدڪریمڪاویانے
#امام_زمانعج
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبڪبرے
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
به مـــــــــادر قول☝️ داده بود برمیگرده🦋
چشـــم مــــادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد؛ لبخند تلخی زد و گفت: بچه ام سرش می رفت؛ ولی قولش نمی رفت!🥀
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ★
🌷قـــرارشبهای جمعه مون تلاوت زیارت عاشورا هدیه به ارواح مطهر تمام شهداست
یــادت نره رفیــــق🌱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم💔
#شب_جمعه_مادری_دست_به_پهلو_به_حرم_می_آید🥀
ــــــــــــــــــــــــــ
اهـــــــل دلا.........❤️ #عیدتون_مبارڪ🦋
#التماس_دعای_فرج 🦋
#نماز_شبت_رو_به_نیت_ظهور_بخون 🕊
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات 🦋
#سه_صلوات_هدیه_به_قلـــب_نازنـــین_عزیــــز_زهـــرا_یادت_نره 🍃
#وضو_قبل_خواب_فراموش_نشه 🌱
#لبیک_یا_خامنه_ای #حجاب #امام_زمان
#میلاد_پیامبر_اکرم_مبارک🍃🦋🍃🦋
ـــــــــــــ
شبتون امام حسینـــــے🍃💚🌷
یا علی🦋🕊
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿⃟💕჻ᭂ࿐✰
🌸 عجب صدق وصفا دارد محمد
🎉 به دل مهر خدا دارد محمد
🌸 بُود سرحلقه ی خوبان عالم
🎉 ز بس مهرو وفا دارد محمد
🌸 خوشا برحال تو ای عبدصالح
🎉 تورا لطف وعطا دارد محمد
🌸 بُود محبوب خلّاق دوعالم
🎉 بسی کان سخا دارد محمد
🌸 برای بنده گان حضرت حقّ
🎉 به لب ذکر ودعا دارد محمد
🌸 نچونکه رحمتٌ للعالمین است
🎉 یقین باب رجا دارد محمد
🌸 بیا ای رهرو شاه ولایت
🎉 بحق بزم ولا دارد محمد
🌸 مشوغافل درعالم چون طبیبی
🎉 به هردردی دوا دارد محمد
🌸 به بیماران سرگردان بگوئید
🎉 عجب دارالشفاء دارد محمد
💚 ولادت با سعادت #حضرتمحمدمصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت #امامصادق علیه السلام به محضر مبارک آقا #امامزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و عموم مسلمانان جهان تبریک و تهنیت باد 💚
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╔═•♡🌸♡•════•♡💚♡•═╗
@parastohae_ashegh313
╚═•♡💚♡•════•♡🌸♡•═╝
••✾•◈💠◈•✾••
#مڪتبسردارسلیمانے
💠 چنــدمــاه قبــل از شهادت سردار سلیمانی در جلسهای که من کنارش بودم، وقتی حرف از #شهیدزینالدین شد، چنان بلندبلند گریه میکرد که صدای هقهق گریهاش توی سالن جلسه پیچید!
من همیشه پیش خودم میگفتم این کسی که #اسطورهمحورمقاومت است، چقدر زنانه گریه میکند؟!
🥀 بچهها! حاجقاسم در فراق شهــدا خیــلی زنــانــه گـــریــه مــیکـرد. رفقا اگر حاجقاسم، حاجقاسم شد، صدای شهدا در گوشش گم نشد!
وقتی میگویم شهدا، یعنی صدای خدا و اهلبیت؛ چون شهدا دروازه وصل ما به خدا هستند....
حاجقاسم چه ذکری میگفت که در محور مقاومت آتش، گلستان میشد. دست به خاکستر میزد، طلا میشد. دختر بیحجاب جذبش میشد.چه مهره ماری داشت؟ حاجقاسم استاد داشت، راهنما داشت. اگر استاد و راهنما نداشت اینهمه شاهکار نمیکرد؛ استادهایی که به ملکوت وصل بودند.
♥️ شهدا، استادان حاجقاسم بودند. حاجقاسم از ظرفیت شهدا استفاده کرد و شاهکار کرد.
#سرداردلها
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
⏪ راوے: #سردارڪاجے
#ارواحمطهرشهداامامراحلقرینالطافالهےباذکرنورانیومتبركصلوات✨
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
#قسمت111
شروع جنگ
تقي مسگرها
شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نمازمغرب شد. هنوز زياد دور نشــده بودم كه يك گلوله خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شــد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد. وارد اتاق شديم. چيزي كه مي ديديم باورمان نمي شد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد! محمد بروجردي با شــنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي توسل را خوانديم.
🌺🌺🌺🌺
فردا جنازه قاسم را به سمت تهران راهي كرديم.روز بعد رفتيم مقر فرماندهي. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات باشيد. بعد يك مدرسه را كه تقريباً پر از مهمات بود به ما تحويل دادند. يك روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج كردند. ابراهيم به شوخي مي گفت: بچه ها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگه خمپاره بياد، هيچي از ما نمي مونه! وقتي انبار مهمات تخليه شد، به سمت خط مقدم درگيري رفتيم. سنگرها در غرب سرپل ذهاب تشكيل شده بود. چنــد تن از فرماندهان دوره ديده نظير اصغر وصالي و علي قرباني مســئول نيروهاي رزمنده شده بودند. آن ها در منطقه پاوه گروه چريكي به نام دســتمال ســرخ ها داشتند. حالا با همان نيروها به سرپل آمده بودند.
@parastohae_ashegh313
*⚘﷽⚘
💟 چند خواهش دارم :
یڪی اینڪه : ⭐️ نماز اول وقت
ڪه گشایش از مشڪلات است
دوم : ⭐️ صبر و تحمل
سوم : ⭐️ به یاد امام زمان باشیم
💌 فرازی از وصیتنامه ...
🌷 #شهید_مهدی_ثامنی_راد
#امام_زمانعج
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
@parastohae_ashegh313
✴️ #دربهشتمنتظرتانهستم.
📜 برگی از وصیتنامه روحانی شهید #فاطمیون "حجت الاسلام #شهیدسید_محمدمهدی_هاشمی_نژاد"
🛑 در زمانی ڪه گروه های تڪفیری از سراسر دنیا ڪمر به قتل شیعیان بستهاند، سزاوار نیست من به عنوان ڪسی ڪه ملبس به لباس سربازی امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف ) هستم، نسبت به این فاجعه بزرگ بیتفاوت باشم.
#امام_زمانعج
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
╔════ ೋღ🌺ೋ ════╗
@parastohae_ashegh313
╚════ ೋღ🌺ೋ ════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
گنبد خضراتو برم💚
میلاد پیامبر اکرمبر همه مسلمینمبارک باشد.
#میلاد_پیامبر_اکرم'ص'🎊
#میلاد_امام_جعفر_صادق(ع)
#استوری📲
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رایحهشهادت
🕌 شهید مدافع حرمی که بعد از شهادتش لباسهایش بوی خاصی گرفته است...🌱
⏪ راوی مادر محترم شهید
#شهیدمجیدقربانخانی
هدیه صلوات ✨
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
#پاسدارِوَصیتِحاجقاسم
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
@parastohae_ashegh313
┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
تمام هفته گناهو غروب جمعه دعا،
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است...🤍
#امام_زمان
@parastohae_ashegh313
صلوات فراموش نشه🙏💞💐
.امشب تمام عاشقان رادست بسر کن
يک امشبي با من بمان بامن سحر کن
بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
کج کن کلاه دستي بزن مطرب خبر کن
گلهاي شمعداني همه شکل تو هستند
رنگين کمان را بر سر زلف تو بستند
تا طاق ابروي بت من تا به تا شد
دُردي کشان پيمانه هاشان را شکستند
يک چکه ماه افتاده بر ياد تو و وقت سحر
اين خانه لبريز تو شد شيرين بيان حلواي تر..
تو مير عشقي عاشقان بسيار داري
پيغمبري با جان عاشق کار داري...
.
💐 ولادت پیامبر مهربانی😍
#صلی_الله_علیک_یا_رسول_الله
#اللهم_صل_على_محمد_وال_محمد_وعجل_فرجهم
#پیامبر_مهربانیها
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه
‼️ آقای خامنه ای راننده شه!
✴️ خاطره جالب
و طنز رهبر انقلاب از زمان جنگ....
💢عکس باز شود....
#لبیکیاخامنهاے
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبرے
─┅═ೋ❅🌻❅ೋ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ೋ❅🌻❅ೋ═┅─
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_سیزدهم
_اسماء❓❓❓❓
بلہ❓❓❓❓
گل هارو جا گذاشتے برات آوردمشوݧ
اے واے آره خیلے ممنوݧ لطف کردید
چہ لطفے ایـݧ گل ها رو براے تو آورده بودم لطفا ب حرفاے امروزم فکر کـݧ
کدوم حرفا❓
_گل رزو عشق علاقہ و ایـݧ داستانا دیگہ
چیزے نگفتم گل و برداشتم و خدافظے کردم
میخواستم گل هارو بندازم سطل آشغال ولے سر خیابوݧ وایساده بود تا برسم خونہ
از طرفے خونہ هم نمیتونستم ببرمشوݧ
رفتم داخل خونہ شانس آوردم هیچ کسے خونہ نبود ماماݧ برام یاداشت گذاشتہ بود
_ما رفتیم خونہ مامان بزرگ
گلدوݧ و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق
گلدوݧ و گذاشتم رو میز،داشتم شاخہ هارو از هم جدا میکردم بزارم داخل گلدوݧ ک یہ کارت پستال کوچیک آویزونش بود
روش با خط خوشے نوشتہ بود
_"دل دادم و دل بستم و،دلدار نفهمید
رسوای جهان گشتم و،آن یار نفهمید"
تقدیم بہ خانم هنرمند
دوستدارت رامیـݧ
ناخدا گاه لبخندے رو لبام نشست با سلیقہ ے خاصے گلهارو چیدم تو گلدوݧ و هر ازچند گاهے بوشوݧ میکردن احساس خاصے داشتم ک نمیدونستم چیہ
_و همش ب اتفاقات امروز فکر میکردم
از اوݧ ب بعد آخر هفتہ ها کہ میرفتیم بیروݧ اکثرا رامیـݧ هم بود طبق معمول مـݧ و میرسوند خونہ
_یواش یواش رابطم با رامیـݧ صمیمے تر شد تا حدے کہ وقتے شمارشو داد قبول کردم وازم خواست کہ اگہ کارے چیزے داشتم حتما بهش زنگ بزنم.
_اونجا بود کہ رابطہ مـݧ و رامیـݧ جدے شد و کم کم بهش علاقہ پیدا کردم
و رفت و آمداموݧ بیشتر شد من شده بود سوژه ے عکاسے هاے رامیـݧ در مقابل ازم میخواست ک چهرشو در حالت هاے مختلف بکشم
اوایلش رابطموݧ در حد یک دوستے ساده بود
اما بعد از چند ماه رامیـݧ از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولے وقتے اصرارهاشو دیدم باعث شد بہ ایـݧ موضوع فکر کنم
_اوݧ زماݧ چادرے نبودم اما بہ یہ سرے چیزا معتقد بودم مثلا نمازمو میخوندم و تو روابط بیـݧ محرم و نامحرم خیلے دقت میکردم
_رامیـݧ هم ب تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت
تو ایـݧ مدت خیلے کمتر درس میخوندم
دیگہ عادت کرده بودن با رامیـݧ همش برم بیروݧ
_حتے چند بارم تصمیم گرفتم کہ رشتم و عوض کنم وازریاضے برم عکاسے اما هردفعہ یہ مشکلے پیش میومد
رامیـݧ خیلے هوامو داشت و همیشہ ازم میخواست ک درسامو خوب بخونم همیشہ برام گل میخرید وقتے ناراحت بودم یہ کارایے میکرد کہ فراموش کنم چہ اتفاقے افتاده
_دوتاموݧ هم پرشرو شور بودیم کلے مسخره بازے در میوردیم و کاراے بچہ گانہ میکردیم
گاهے اوقات دوستام ب رابطموݧ حسادت میکردݧ
بعضے وقتا بہ ایـݧ همہ خوب بودݧ رامیـݧ شک میکردم
_اوݧ نسبت ب مـݧ تعهدے نداشت مـݧ هم چیزے رو در اختیارش نذاشتہ بودم کہ بخواد بخاطر اوݧ خوب باشہ اوݧ زماݧ فکر میکردم بهم علاقہ داره
یہ سال گذشت
خوب هم گذشت اما...
_اونقدر گذشت و گذشت ک رسید ب ب مهر
مـݧ سال آخر بودم و داشتم خودمو واسہ کنکور آماده میکردم
_اواخر مهر بود ک رامیـݧ یہ بار دیگہ قضیہ ازدواج و مطرح کرد
اما ایندفہ دیگہ جدے بود
وازم خواست کہ هر چہ زودتر با خانوادم صحبت کنم
_تو موقعیتے نبودن کہ بخوام ایـݧ پیشنهادو تو خوانوادم مطرح کنم
اما مـݧ رامیـݧ دوست داشتم
ازش فرصت خواستم کہ تو یہ فرصت مناسب ب خوانوادم بگم
اونم قبول کرد چند ماه ب همیـݧ منوال گذشت
رامیـݧ دوباره ازم خواست کہ ب خوانوادم بگم
ومـݧ هر دفعہ یہ بهونہ میوردم
برام سخت بود
_میترسیدم ب خوانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو ایـݧ مدت خیلے وابستہ ے رامیـݧ شده بودم و همیشہ ترس از دست دادنشوداشتم....
داستان ادامه داره😜 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@parastohae_ashegh313
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣