eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
3.4هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اخرین جمله به خواهر قبل شهادت: چادرت را بپوش🥀 بینهایت از غیبت کردن متنفر بودن و بقول همکاران و دوستانشون در موقع صحبتها توی جمع همکاران و دوستان هر جایی صحبت غیبت میشد سریع حرف رو عوض میکردن...🥀 🌹 🍂🥀🍂 @parastohae_ashegh313
🌼🌱 گر من به غم عشق تو نسپارم دل دل را چه کنم بهر چه میدارم دل ! ❤️ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعدی تویی اگر..! : 👈میانبر رسیدن به خدا است ڪـــار خاصی لازم نیست بڪنیم! ڪافی است ڪارهای روزمره‌مان را به خاطر انجام دهیم اگر تو این ڪار زرنگــ باشی شڪ نڪن بعدی تویی..! 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 هدیه به روح مطهر شهیدان 🍃سلام رفقاصبحتون وعاقبتتون بخیـر🍃 ـــــــــــــــــــــــ🦋🕊ــــــــــــ🦋🕊ــــــــ 🕊🥀 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 . ▪️دردُ دِل با حضرت زهرا سلام الله علیها 🥀 . "ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود حیدر داشت میسوخت😭" 🎙مهدی_رسولی 🥀 🕊 🥀 🇮🇷 @parastohae_ashegh313
گمنامي مصطفي هرندي همه ســاكت بودند. براي جمع جوان ما غريبه مي نمود. انگار مي خواســت چيزي بگويد، اما! لحظاتي بعد ســكوتش را شكســت و گفت: آقا ابراهيــم ممنونم. زحمت كشيدي، اما پسرم! پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره هميشــه خندان ابراهيم رفت. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود. چشــمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب پســرم را در خواب ديدم. . 💓💓💓💓 به من گفت: در مدتي كــه ما گمنام و بي نشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا به ما سر مي زد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست! پسرم گفت: «شهداي گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه هستند!» پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهيم نگاه كردم. دانه هاي درشــت اشــك از گوشــه چشمانش غلط مي خورد و پايين مي آمد. مي توانســتم فكرش را بخوانم. گمشــده اش را پيدا كرده بود. «گمنامي!» 💓💓💓 بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شــهدا بسيار تغيير كرد. مي گفت: ديگر شــك ندارم، شــهداي جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خدا واميرالمؤمنين كم ندارند. مقام آن ها پيش خدا خيلي بالاست. بارها شنيدم كه مي گفت: اگر كسي آرزو داشته كه همراه امام حسين دركربلا باشد، وقت امتحان فرا رسيده. 💓@PARASTOHAE_ASHEGH313💓
کی گفته که شهید فقط .mp3
8.6M
🕊 🕊یعنی پای دین خدا مردونه ایستادن 🕊 🕊 یعنی برای دفع فتنه آبرو دادن 🎤حاج محتبی_رمضانی ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی امام_رضایی بود....💚 انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت “امام رضا خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم.” همیشه  باب الجواد را برای ورود انتخاب می کرد. گاهی ساعت ها می نشست همانجا و چشم می دوخت به گنبد و با حضرت حرف می زد. می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده. مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پا وارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه ان را امضا می کرد… 💚  کتاب شهدا و اهل بیت  ناصر کاوه برشی از زندگی شهید مدافع حرم محمد پورهنگ @parastohae_ashegh313
گوشی رو با خوشحالی ول کردم رو تخت بدو بدو افتادم روی پای مامانم مامان.... اسما مامانجون اروممم چرا اینطوری میکنیی دوباره چیشده ماماننننم علیی 15روز دیگه میاددد ععع خب خداروشکررر سلامتی و تندرستی باشه مامان من از فردا میرم لباسای جدید میخرم پوشش رو شیک و مرتب میکنم بعد میرم شکلات و نقل میخرم بسته بندی میکنم براای عروسی یخورده کارای عروسی رو انجام میدم که کارامون جلو بیوفته علی که برمیگرده بتونیم عروسی بگیریم مامانم گفت اره مامانجون کارتو انجام بدم دیگه پاشو شدم اماده شدم رفتم تو کار خرید شکلات و نقل دیدم واییییییی چقدر شکلات های خوشگل و خوشمزه ایی شکلاتارو خریدم نقل های رنگی رو دیدم که چقدر دارن بهم چشمک میزننن اوخی چقدر نازین شما🦋🦋 شکلاتا رو خریدمم رفتیم مغازه پوشاکی لباسای جدید خریدم رنگ مشکی خیلی قشنگ با چادر عربی خیلی خوشگل و روسری خوشرنگ ابی اسمونی خیلی ناز خریدم و بعد شلوار مشکی و کفش مشکی و کیف ابی خریدم کارام دیگه تقریبا داشت تموم میشد و خسته شده بودم حسابی 😒🤯 که گوشیم زنگ خورد......
بنگرکه شهدا باچه سختی هایی نماز اول وقت رافراموش نمیکردند نمازاول وقت بخوانیم شاید مشمول رحمت حضرت حق قرارگیریم . 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @parastohae_ashegh313
جزییات هولناک و تکان دهنده از شهادت فجیع حمید پور نوروز در لاهیجان... جنایتکاران که دو دختر ۱۷ ساله و یک معلم ۳۵ ساله و یک پسر جوان پس از آنکه درب منزل شهید را با کوکتل مولوتوف آتش زدند به زور در حالی که همسر شهید پشت در مراجعت کرده(یازهرا(س)) وارد منزل شده و ابتدا با سلاح سرد ۴۲ نفری حمله کردند و چون شهید سابقه حضور در سوریه و گردان های رزمی را داشته ۱۵ دقیقه ای با فنون رزمی مقاومت کرده که با کشیدن چادر همسر شهید تمرکز شهید را بهم ریخته و دخترکان و پسران نزدیک به ۱۸۰ ضربه چاقو و قمه و شمشیر به شهید وارد و مظلومانه جلوی چشم همسر و دخترش که داخل خانه توسط خود شهید حبس شده تا مورد آزار قرار نگیرد کشته شده و تنش را به کوچه کشیده و با موتور روی تنش میروند(صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین) و با صرف مشروب باقیمانده را روی تنش ریختند... از گذاشتن عکس و فیلم به دلیل رعایت حال همسر و دختر و احساسات عمومی معذوریم...😭😭😭 روضه ی کوچه و قتلگاه یکسر شد... لعنت اولین تا آخرین مخلوق خدا بر این شیاطین که روی داعش را سفیدکردن الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَـ الْفَرَج @parastohae_ashegh313
....💞 تک تک اعضای خانواده اش را به من سپرد،خانواده ی خودش که تمام شد،شروع کرد به سفارش اعضای خانواده ی من، از من خواست حواسم به همه باشد😞 منتظر بودم بین همه ی این حرفها سفارشی هم برای خودم داشته باشد ولی چیزی نگفت😒 همه را که به من سپرد،از روی صندلی بلند شد،با همان چشم های اشک بار به مرتضی گفتم تو که خیلی بامعرفت بودی.!! همه رو به من سپردی،پس من چــــی؟؟!!😭😭 لبخند آرامی زد☺️ و گفت :نگـــران نباش خــــودم هــ💞ـــواتو دارم...... ــــــــــــــــ @parastohae_ashegh313
1_1633172574.mp3
3.16M
@parastohae_ashegh313 پایان فعالیت گروه با روایتگری شهـــدا🥀 حال دلتون شهدایی🕊 نگاهشون بدرقه ی زندگیتون 🌷 ممنون که همراهمون بودین🦋 شبتون و عاقبتتون بخیــــــــر 🍃 یا علی🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«پیام من فقط این است که در زمان غیبت اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید.» ♥️ شهدایی @parastohae_ashegh313
سلام خدمت همراهان گرامی متاسفانه ایتا مشکلی در ارسال مطالب پیش آمده مشکل برطرف شود در خدمت شما بزرگواران خواهم بود با تشکر
گمنامي مصطفي هرندي ابراهيم مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انساني است. براي همين هر جا مي رفت از شهدا مي گفت. . از رزمنده ها و بچه هاي جنگ تعريــف مي كرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغيير مي كرد و معنوي تر مي شد. در همان مقر اندرزگو معمولاً دو ســه ساعت اول شب را مي خوابيد و بعد بيرون مي رفت! موقع اذان برمي گشت و براي نماز صبح بچه ها را صدا مي زد. با خودم گفتم: ابراهيم مدتي است كه شب ها اينجا نمي ماند!؟ يك شــب به دنبال ابراهيم رفتم 💓💓💓💓 . ديدم براي خواب به آشــپزخانه مقر سپاه رفت. فردا از پيرمردي كه داخل آشپزخانه كار مي كرد ُپرس وجوكردم. فهميدم كه بچه هاي آشپزخانه همگي اهل نمازشب هستند. ابراهيم براي همين به آنجا مي رفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب مي خواند همه مي فهمند اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم من را ياد حديث امام علي به نوف بكالي مي انداخت كه فرمودند: «شيعه من كساني هستند كه عابدان در شب و شيران در روز باشند! @parastohae_ashegh313
سَلامٌ عَلَی آلِ یس سلام پدر مهربانم شما نـقطه‌ی پایانِ اضـطرابِ یه عالمی آقایِ غایـب از نظرِ نشـسته بَـر دل ..♥️!' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❝ -'أَينَ‌صٰاحِبَنٰا ؟! ' -'أللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِکَ‌الفـَرَج..🤲🏼' @parastohae_ashegh313
فقط براي خدا يکي از دوستان شهيد رفته بودم ديدن دوستم. او در عملياتي در منطقه غرب مجروح شد. پاي او شــديداً آســيب ديده بود. به محض اينكه مرا ديد خوشــحال شد و خيلي از من تشكر كرد. اما علت تشكر كردن او را نمي فهميدم! دوســتم گفت: ســيد جون، خيلــي زحمت كشــيدي، اگه تــو مرا عقب نمي آوردي حتماً اسير مي شدم! گفتم: معلوم هست چي مي گي!؟ من زودتر از بقيه با خودرو مهمات آمدم عقب و به مرخصي رفتم. .🧡🧡🧡🧡 دوستم با تعجب گفت: نه بابا، خودت بودي، كمكم كردي و زخم پاي مرا هم بستي! اما من هر چه مي گفتم: اين كار را نكرده ام بي فايده بود. مدتي گذشت. دوباره به حرف هاي دوستم فكر كردم. يكدفعه چيزي به ذهنم رسيد. . رفتم سراغ ابراهيم! او هم در اين عمليات حضور داشت و به مرخصي آمد. با ابراهيم به خانه دوستم رفتيم. به او گفتم: كسي را كه بايد از او تشكر كني، آقا ابراهيم است نه من! چون من اصاً آدمي نبودم که بتوانم کسي را هشت کيلومترآن هم در کوه با خودم عقب بياورم. @parastohae_ashegh313
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 تا بر سر ما دست ولایت باشد تا در دل ما شور شهادت باشد تا روح خدا امام امت باشد تا سید ما امین و حجت باشد مامفتخریم امیر و رهبر داریم ما مفتخریم نائب حیدر داریم 💐 اللهم احفظ لنا سیدنا و نور عیننا و قلبنا الذی بین جنبینا قائدنا امامنا الخامنه ای💐 🌴 @parastohae_ashegh313