ساعت ۳ شب من بلند شدم رفتم بیرون دیدم پتو رو انداخته رو دوش خودش داره نماز میخونه
(وقتی میگم ساعت ۳ صبح یعنی خدا شاهده
اینقدر هوا سرده نمیتونی از پتو بیایی بیرون!!)
گفتم: بابک با اینکارا شهید نمیشی پسر ...حرفی نزد منم رفتم خوابیدم.
صبح نیم ساعت زودتر از من رفت خط و همون روز شهید شد
شهید بابک نوری هریس🕊🌹
@parastohae_ashegh313
⏰ #بوقتعاشقی
چیزی به اذان نمونده،#نماز_اول_وقت بسم الله.
#شهیدرجایی🌹
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#بخش9
بهنام گريه مي کرد و نمازش را ادامه مي داد. هنوز ناله ي پدر و مادران داغدار را مي شنید. نماز تمام شد. مردم هجوم آوردند تا شهدا را در گورهاي کنده شده بگذارند. پیرزن قدخمیده فرياد کشید: «نه، وقتي دخترم به دنیا آمد، خودم قنداق پیچش کردم. حالا هم مي خواهم خودم در قبر بگذارمش». مردم، گريه کنان کنار رفتند. پیرزن به کمك زن هاي ديگر، دختر شــهیدش را در قبر گذاشت. بهنام ايستاده بود. پیرزن رو به شهیدش گفت: «دخترم! من از تو راضي ام. فقط يك چیز از تو مي خواهم. مي خواهم که من هم زودتر پیش تو بیايم. تو که بي وفا نبودي. ديروز شــوهرت شهید شد، امروز تو. دعاکن من هم شهید شوم!» بهنام طاقت نیاورد و ســر برگرداند. خیلي از شهدا، ناشناس به خاك سپرده مي شــدند. عراقي هــا مرتب توپ و خمپــاره مي زدند. هر لحظــه احتمال خطر مي رفت. يك خمپاره کنار يك عده که شهیدي را دفن مي کردند، منفجر شد و چند نفر را شهید و زخمي کرد. نسیم گرم و سوزاني مي آمد و ناله هاي جگرسوز پدر و مادر شــهدا را به دور دســت مي برد. ده ها نفر در میان شهدايي که هنوز دفن نشــده بودند، مي گشتند و دنبال گمشده شان بودند. بهنام يك زن را ديد کــه موهايــش را مي کند و بر صورت چنگ مي کشــد و خودش را به قبر فرزند شهیدش مي کوبد. مردي را ديد که پسر بچه ي هشت ساله ي شهیدش را براي دفن آورده و ناله مي کند. ناگهان بهنام چهره ي آشــنايي را ديد. يك پســر هم سن و سال خودش که ســاکت و حیران، بالا سر چند قبر نشســته بود، به دور دست ها خیره بود و به انفجار خمپاره ها اهمیتي نمي داد. بهنام جلو رفت و هاشــم را شــناخت.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت208
فتح المبين
جمعي از دوستان شهيد
بين راه به ابراهيم گفتم: دقت كردي كه ما از پشت به توپخانه دشمن حمله كرديم! با تعجب گفت: نه! چطور مگه؟! ادامه دادم: دشــمن از قســمت جلو با نيروي زيادي منتظر ما بود. ولي خدا خواست كه ما از راه ديگري آمديم كه به پشت مقر توپخانه رسيديم.
🌹🌹🌹🌹
به همين خاطر توانســتيم اين همه اسير و غنيمت بگيريم. از طرفي دشمن تا ساعت دو بامداد آماده باش كامل بود. بعد از آن مشغول استراحت شده بودند كه ما به آن ها حمله كرديم! دوباره اســراي عراقي را جمع كرديم.
به همــراه گروهي از بچه ها به عقب فرســتاديم. بعد به همــراه بقيه نيروها براي آخرين مرحله كار به ســمت جلو حركت كرديم.
@parastohae_ashegh313
24.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🎊ولادت امام
محمدباقر (ع) مبارک باد💫💐
السلام ای دلیل کرمنا 🌷
ای به عالم امام آمنا🌷
🎙•| #حْـآجْمَــهٓـــدےرَســٓـولـےْ
@parastohae_ashegh313
🌷#شـهـــیـــدانـه💞
به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید!
میخواهم همچون ده ها شهید دیگر
گمنام باقی بمانم...
اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید:
✧✫مـــشــتـــی خـاک بـــه پـــیـشـــگـاه خــداونـــد✫✧
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به ارواح طیبه شهدا. و
🌷شهید علی قاریان پور
@parastohae_ashegh313
♥️͜͡😇
•
•
"بِحُبِڪیاأخےحتےوانَتَبَـ؏ـيد"
دوسټٺداࢪمبرادرمحتےاگࢪدورے...(:
@parastohae_ashegh313