#زیارتنامه_شهدا🕊
✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨
🌷شادی_روح_شهدا_#صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷رفیق شهیدم 🌷
تا حالا فک کردین چرا من ؟!
چرا شهید ابراهیم هادی؟!
این کلیپ رو حتما ببینید ب جوابتون میرسید
@parastohae_ashegh313
⊰•🔥•⊱
💔شهیدیکهشاهدترورکودکوهمسرباردارشبود
حجت الاسلام بطحایی به اتفاق خانوادهاش برای زیارت حرم مطهر #امامین_عسکریین در سامرا بودند که با حمله تروریستهای داعش در جاده برگشت از سامرا به کمین نیروهای داعش افتادند، #شهید_بطحایی، اولین و تنها خانواده ایرانی هستند که پیکرشان به دست داعشیهای جلاد در شهر بلده عراق به شهادت رسیدند، تروریستهای داعش ابتدا فرزند خردسال و همسرش را در مقابل دیدگان ایشان شهید کردند و سپس خودش را هم به شهادت رساندند.🥀
#شهید_سیدرضا_بطحایی
#پنجشنبههایشهدایی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین 📗کتاب ستارگان حرم کریمه #
🍃🌸🍃
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین
#قسمت- بیست و پنجم
واردمهمان خانه که شدیم گفت((هرکی هرچی دوست داره سفارش بده.)) تا غذا آماده شود وضو گرفتیم و نماز خواندیم.بعدنماز نشستیم سرمیز، منتظربودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده ، مهمان دار غذاها را آورد. یک کاسه سوپ گذاشت جلوی آقا مهدی ، فکرکردم پیش غذاست. گفتم حتماً خورشتی ، چلوکبابی چیزی سفارش داده ، نان خشکِ روی میز را برداشت ، ترید کرد توی سوپ، شروع کرد به خوردن.
#قسمت- بیست و ششم
تانکرِ آبِ گردان دیگری را بازکرده وآورده بودند. اعتراض که شد، گفته بودند(( تک زدیم، فرمانده گردان دستور داده.)) باب شده بود توی لشکر . آقا مهدی تا فهمیدجوش آورد. دستور داد همه نیروها جمع شدند توی حسینیه ، سخنرانی کردو گفت((این کار اشکال شرعی داره، دزدیه ، یعنی چه تک زدیم؟)) بساط تک زدن را همان جا جمع کرد. برای فرمانده گردان هم ۴۸ ساعت بازداشت نوشت.
✍🏻نویسنده کتاب #مهدی_قربانی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
#قسمت117
. تا مامان برای شســتن ظرف های شــام ســر حوض برود و برگردد، هرچه می توانســتیم از آســمان ســتاره می چیدیــم و همان طــور کــه چشــممان بــه آســمان بود، یکی شــیطنت می کرد و لحــاف را روی صــورت خــودش و بقیــه می کشــید. زیــر لحاف، تــوی تاریکی، کــف پــای هــم را قلقلــک می دادیــم یــا نیشــگون تیــز می گرفتیم و پــای دیگری می انداختیم. هر چیز بهانۀ خنده و سرگرمی می شد حتی تنگی جا، که وقتی عرصه به ما تنگ می شد، به هم سُقلمه می زدیم که جا باز شود. به حدی شلوغ می کردیم تا مامان صداش در می آمد: «دخترا چه خبرتونه، خونه رو گذاشــتین رو ســرتون. در و همســایه چی می گن؟ بخوابین وگرنه به آقاتون می گم.» اســم آقا کــه می آمــد، دســت و پایمان را جمــع می کردیــم. بــا همۀ مهربانی، ابهتی داشــت برای خودش که دعوا نکرده، ازش حساب می بردیم. ساکت می شدیم، البته تا فردا شب. ایران 11 ساله بود. من 7 ساله بودم و افسانه 5 ساله. افسانه بیشتر از ما کودکی می کــرد و بــرای خــودش رؤیــا می بافــت. برعکــس، ایران بزرگ تــر و عاقل تر بود و توی بازی، مامان ما می شــد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت118
یک شــب به من می گفت: «پروانه! اجازه بده افسانه برای ما سه نفر، ستاره انتخاب کنه.» همان طور که سرهایمان روی بالش بود و چشــمانمان به آســمان، افســانه با انگشــت کوچکش، یک ســتارۀ بزرگ و پرنور را نشــان داد و گفت: «اون مال منه» بعد هم اشــاره کرد به یک ســتارۀ کوچــک: «اونــم مــالِ ایــران.» و رفــت زیــر پتــو. طاقت نیاوردم و پرســیدم: «پس من چی؟» ایران، خانمی کرد و گوشه ای از آسمان را نشانم داد که انبوهی از ستاره ها جمع شده بودند، گفت: «اون ستارۀ دنباله دار هم مال توئه.» معنــی ســتارۀ دنبالــه دار را نمی فهمیــدم برای همین پرســیدم: «ســتارۀ دنباله دار چیه؟» گفت: «یه ستاره س با یه عالمه ستارۀ دیگه که دنبالشن.» با هیجان پرسیدم: «مثلاً چند تا؟!» ایران دست هایش را تا جایی که می شد باز کند، باز کرد و گفت: «این هوا.» تقریباً هر شب آن قدر میان ستاره ها، پرسه می زدیم تا مامان می رسید و با کمک ایران، آن پشه بندِ بزرگ و سفیدی را که پدرم از کویت آورده بود، برپا می کرد. نســیم شــامگاهی از ســمت کوه الوند می وزید و به صورتمان می خورد، مامان رویمــان، پتوهــای ملحفــه شــده می انداخــت و می گفــت: «ایــران! پروانــه! زود بخوابید. تا چند روز دیگه مدرسه باز می شه، باید عادت کنید زود بیدار شین.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
حضور جناب جلالیان از راویان برجسته کشوری به همراه گروه سرود شهرداری قم در نمایشگاه " آسمان اقتدار "
#شهید
#ساخت_ایران
#نمایشگاه_آسمان_اقتدار
#نیروی_هوافضای_سپاه
#جهاد_تبیین
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خون طلبه #شهید_آرمان_علیوردی کاری کرده دختر خانمی از انگلیس آمد ایران و چادری شد
به قول مرحوم #حائری_شیرازی ره که خطاب به اهل باطل می فرمودند:
♦️ شما به جز هرزهها هیچکس زیر چترتان و پرچمتان نخواهد ماند و ما تمام پاکان جهان را از چنگ شما بیرون میآوریم.
♦️ ما با شما عالم را قسمت میکنیم. پاکان عالم را از شما خواهیم گرفت و شما هرزههای ما را از ما خواهید گرفت؛ هرزههای ما برای شما و پاکان عالَم برای ما
#حجاب_عفاف
#زن_عفت_افتخار
#اللهمعجللولیکالفرج
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
@parastohae_ashegh313