❣ آرزویم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گناهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پاره پاره به دیدار الله و ائمه معصومین بهخصوص #سیدالشهدا علیه السّلام بروم.
🔹 من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانهروز در اختیار این انقلاب گذاشتم، چون خود را بدهکار انقلاب و اسلام میدانم و انقلاب اسلامی گردن بنده حق زیادی داشت که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشد.
📜 فرازی از وصیتنامه سردار سپاه اسلام #شهیدکاظمنجفیرستگار
🌹شادی روح شهدا صلوات
#امام_حسین
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@parastohae_ashegh313
✴️«شهیدی که هدیهی سند ازدواجش، را بخشید.»
🔸 یک روز بارانی دور تا دور یکدیگر در خانه نشسته بودیم که مجتبی هم از راه رسید. رو به من کرد، 🌼 و گفت: بابا، از روی سند ازدواج به من یک فرش دادهاند، برویم آن را بیاوریم. گفتم: امروز که بارانی است، باشد برای فردا. 🌼 گفت: نه، امروز حتماً باید آن را بیاوریم. همه با هم رفتیم و فرش را آوردیم. وقتی فرش را در خانه پهن کردیم، ✨ گفتم مبارکت باشد. گفت: مبارک صاحبش باشد. 🌼 من که سر درنیاوردم، خنده نمکینی کرد و به سراغ تلفن رفت. با یکی از بسیجیهای گردانش تماس گرفت. 🌼 به او گفت: من قالیات را گرفته ام، بیا و آن را ببر. بسیجی گفته بود: امروز بارانی است، باشد برای فردا. 🌼 مجتبی گفت: نه! همین امروز باید بیایی و آن را ببری. نیم ساعت بعد، آن بنده خدا آمد و فرش را برد، بی آنکه مجتبی پولی از آن بسیجی بگیرد. 🌻 بعد از آن با لبخند رضایت، روی فرش کهنه اتاقش کنار همسرش نشست. #شهید_مجتبی_قطبی فرمانده گردان #حضرت_فاطمه(
سلامالله)اللهمعجللولیکالفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگری_شهدا «حسین عالی» ؛
📌 شهیدی که با زمین سخن می گفت . . . و جواب می گرفت!!!
♦️ لشکر ثارالله (لشگر #حاج_قاسم )
#شهیدحسینعلیعالی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
انتخابی دیگر۹.mp3
35.1M
#کتاب_صوتی 🎧
📗 انتخابی_دیگر
فصل ❾
#شهیدسیدعلیرضایاسینی
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
┈┄┅═✾•✈️•✾═┅┄┈
فصل 8👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28915
🗓20 شهریور #سالروز_شهادت دومین شهید محراب
🔷 آیة الله مدنی در روز جمعه 20 شهریور 1360 پس از آن که نماز جمعه را به پایان برده و در بین نماز به عبادت مشغول میشود منافقی از نسل خوارج به سویش هجوم میبرد و پس از لحظهای کوتاه صدای انفجاری مهیب، محراب عبادت را غرق در خون میکند و او در سجاده ی خونین غلتیده و محاسن سفیدش به خون خضاب میشود...
امام خمینی (ره) فرمودند:
🔰 «سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات حجة الاسلام و المسلمین شهید عظیم الشأن مرحوم حاج سید اسد الله مدنی -رضوان الله علیه- هم چون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولای متقیان، اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثالِ فرزند عزیزش، شهید مدنی هم آرزوی منافقان را برآورده خواهد کرد.»
🌷هدیه به روح پاک و مطهر #شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 139
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#امام_زمان
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
139-anam-ar-parhizgar.mp3
1.1M
☀️روزمان را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام منور و متبرک میکنیم.
🌹به نیابت از #شهدا
⊰بسم الله الرحمن الرحیم ⊱
🌷| السلامعلیڪیارسولالله
🌷| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
🌷| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
🌷| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
🌷| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
🌷| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
🌷| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
🌷| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
🌷| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
🌷| السلامعلیڪیازینبڪبری
🌷| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
🌷| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
❣''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
♥️ قلب مومن حرم الله است و اگر این را باور کنیم. #شهادت روزیمان خواهد شد ، ان شاالله 🤲🏻
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🌹زیارت نامه شهدا
نثار روح همه شهدا 🌹
🌱بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🌱
اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُــــم
مدافع_حرم
#شهید_سجاد_مرادی
🌷هدیه ارواح مطهر امام و شهدا صلوات
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 فرازی از وصیت نامه مدافع حرم #شهید_مصطفی_صدرزاده
🤲🏻 شکر بیپایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.
🧡خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علی خامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیتنامه خویش تقاضا دارم به فرامین #مقام_معظم_رهبری گوش دهند تا گمراه نشوند. زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است.
#امام_خامنه_ای
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🕌 هروقت باهمسرش به بابلسر میرفتند هرروز به زیارت امامزاده ابراهیم علیه السلام میرفت.
بسیارمتواضع ومهربان بود.
⚠️ نسبت به روزی حلال دقت عجیبی داشت.
هروقت از تلفن محل کارباهمسرش صحبت میکرد آخربرج خودش از حقوقش کسر میکرد
خیلی خوش اخلاق بود.
⚡️ همکارانش که در سوریه در اوج اضطرابهای جنگ همراهش بودند می گویند هادی را میتوان در دوکلمه خلاصه کرد:
آرامش و لبخند🌸
مدافع_حرم
#شهید_هادی_باغبانی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🔰خدایا چنان ڪن سرانجام ڪار
تو خشنود باشی و ما رستگار💚
✍🏻 اینجانبان علی سراج، مجتبی سعیدی و احمد مختاری
🤝 پیمان میبندیم بر اینڪه هر ڪدام از ما سه نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمد دو نفر دیگر را در روز قیامت شفاعت نموده و در محضر خداوند از خدا بخواهد ڪه از گناهان دو تن دیگر بگذرد و در نزد خداوند از دو تن دیگر شفاعت نماید.
📌 هر سه نفر شهید شدند و نیاز به شفاعت یڪدیگر پیدا نڪردند.
#شهیدعلیسراج
#شهیدمجتبیسعیدی
#شهیداحمدمختاری
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🔻 دستِ داوود بصائری (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان اکبر قهرمانی گذاشتم؛ به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد.از نقطه ی رهایی باید عازم خط میشدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم.
🌷 صبح روز بعد، پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال، احساس میکردیم پوست بدنمان دارد میسوزد و ریه هایمان داغ شده است.
🌹 زیر آن آتش باران شدید، ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون، کلی خوشحال شدم؛ آنها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آنها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند.
📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی
"روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱"
پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فکه، زیارتگاه ملائکة الله بوده.
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت_سوم وقتي به خودش آمد، محمد را بغل كرد و از پشت بام پايين آمد،
#زندگینامه
#شهید_محمد_معماریان
قسمت چهارم
محمد، سالم و سرزنده و پر از انرژي بود؛ كودكي پرجنبوجوش كه براي خودش همه كاري ميكرد، اما اهل بدي كردن نبود. دوران كودكي او تا نوجوانياش همزمان بود با اوج گرفتن انقلاب. مادر هم اهل تظاهرات و اعلاميه پخش كردن بود و محمد هم دنبال بازي كردنهاي خودش. اما وقتي هفت ساله شد، خيلي خاص دل به نماز سپرد. بدون اينكه كسي به او تذكر دهد، تا صداي اذان را ميشنيد بازياش را رها ميكرد، وضو ميگرفت و به نماز ميايستاد. حتي نماز صبحش را هم مقيد شده بود كه بخواند. ميگفت: بايد بيدارم كنيد. اگر يك روز دير صدايش ميكردند ميزد زير گريه و ميگفت: چرا اينقدر دير بيدار شديم. مگر خواب مرگ گرفته بودمان. ببينيد آفتاب دارد درميآيد و.... محمد شده بود زنگ نماز اهالي خانه.
ادامه دارد …
اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
[🌹📎🦋]
💢 نهی از منڪر #شهید_ابراهیم_هادے به مردے ڪه
#حجاب همسرش برایش مهم نبود!
🍃 دوست عزیز!
همسر شما براے خود شماست،
نه براے نمایش دادن جلوے دیگران!
♨️ میدانے چقدر از جوانان با دیدن همسر بےحجاب شما به گناه مے افتند؟!
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
انتخابی دیگر۱۰.mp3
37.98M
#کتاب_صوتی 🎧
📗 انتخابی_دیگر
فصل ⓿❶
#شهیدسیدعلیرضایاسینی
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
┈┄┅═✾•✈️•✾═┅┄┈
فصل 9 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/28932
#قسمت336
رفتیم توی هواپیمایی که چند نماینده مجلس و تعدادی از مســئولین بودند. ته هواپیما نشستیم. میهماندارها حسین را شناختند و گفتند، جای مناسبی را پشت کابین خلبان برای او خالی کرده اند. حسین تشکر کرد و گفت: «اینجا پیش خونواده ام، راحتم.» هواپیما بلند شد، دقایقی بعد تیم امنیت پرواز آمدند و گفتند: «خلبان اصرار داره که شما برید جلو.» حســین چند دقیقه پیش خلبان رفت و خوش وبشــی کرد امّا نماند و برگشــت. حتّــی اگــر تنهــا هــم بــود، جلــو نمی رفت. برای این حجِ خانوادگی و زمان ســفر برنامه ریزی کرده بود و می گفت: «منتظر رسیدن ماه های رجب و شعبان بودم که بهترین اوقات برای حج عمره س. آرزو داشتم، سوم شعبان، تولد آقا امام حسین، همه باهم تو سفرِ حج باشیم که خداروشکر برآورده شد.» مدیــر کاروان، یــک پیرمــرد بــه اصطــلاح اهل کاروان «داش مشــتی تهرونی» بود که برای نظم دادن و انجام به موقع و صحیح اعمال حج، با هیچ کس تعارف نداشت و گاهی با تحکّم و حتی تشر با زائران حرف می زد. همۀ زائران سعی می کردند، خودشان را با جدول برنامه ریزی مدیر هماهنگ کنند الاّ یک پیرزن ایرانی الاصل مقیم آمریکا که با هفتاد ســال ســن، تک و تنها توی کاروان ما که بیشــتر جوانــان فــرز و چابــک بودند، بُرخورده بــود. مکث های طولانی او یک طرف، ظاهر و ســر و شــکل کاملاً متفاوت با موهای رنگ کرده و ناخون های لاک زده اش یــک طــرف. مدیــر را کلافــه کــرده بود. عــده ای از خانم ها هم به نگاه انکار به او می نگریســتند و به هم می گفتند: «مســجدالنبی خانمی با این سر و شکل و قیافه تا به حال به خودش ندیده.» زهــرا و ســارا خیلــی دوســتانه بــه ایــن خانــم احــکام حج را می گفتنــد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت337
ا خانم گوشش بدهکار این حرف ها نبود. در طواف دور چهارم که شد، گفت: «بسه» و طواف را رها کرد. یکی دو نفر چُغلی پیرزن را به مدیر کردند، مدیر بالاخره از کــوره در رفــت و حرفــی را کــه نبایــد می گفــت، زد: «خانم مگه اومدی تفریح، خیال کردی اینجا لوس آنجلسه، برو اول یه فکری واسه ناخن هات کن.» حســین از این شــیوۀ تذکر و امر به معروف مدیر کاروان ناراحت شــد و چون جمعیت خانوادگی ما در کاروان زیاد بود، این پیرزن با ما همراه شــد. حســین همه را نگاه می داشت تا پیرزن برسد. پیرزن از حسن رفتار و حُسن خُلق حسین به حدی خوشش آمد و با جمع ما خودمانی شد که به حسین می گفت: «پسرم دستمو بگیر» حسین می خندید و به من می سپردش. وهــب و خانمــش و نــوه ام فاطمــه هــم بــا یک کاروان دیگر به ما ملحق شــدند خواهر کوچکم افســانه و شــوهرش هم در کاروان ما بودند. به نیابت از خواهر بزرگمــان ایــران، اعمــال عمــرۀ مفــرده را انجــام دادیم. همه جا با ما بود. درســت مثــل روزهــای کودکی مــان کــه شــب ها بــا آن دســت های مهربانش دســت من و افسانه را می گرفت، تا لبۀ پشت بام می برد. وقتی از نردبان چوبی بالا می رفتیم، هوامان را داشــت که نیفتیم. دراز می کشــیدیم. ســتاره ها را مال خود می کردیم. بادست ودل بازی ستارۀ دنباله دار را به من می داد و ستاره های روشن و درشت و براق را به افسانه و مثل مامان ها برای خودش چیزی نمی خواست. حالا روزهای آخر سفرحجمان بود بنا به درخواست ما، مدیر کاروان، مجلس دعایی برای شفای ایران برپا کرد. اول زیارت عاشورا خواندیم با التماس دست به دعا برداشــتیم حال و روزم به قدری برگشــت که احســاس کردم کنار ایران نشسته ام و صدای مرا می شنود. زیر لب خطاب به او نجوا کردم «ایران جان، می دونم که صدای منو می شنوی. خودت از خدا بخواه که شفا پیدا کنی یا خدا از تو راضی بشه. عذاب می کشم که چهار سال ساکن و صامت یه گوشه افتادی و داری مثل شــمع، بی صدا می ســوزی و آب می شــی. خواهر مظلومم یا شــفات رو از خدا بخواه یا بخواه که ازت راضی بشه.» هنــوز دعــا بــه «اَمَّــن یجیــب» خوانــدن نرســیده بود که تلفن امیــن زنگ خورد و رفت یک گوشه، نگاهش کردم. او هم نگاهی به من انداخت. به دلم برات شد که خبری در مورد ایران شنیده و دلم راست گفته بود. پرسیدم: «ایران؟!» گفت: «رفت.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313