eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
پیرو درخواست مکرر کاربران کانال، خاطرات شهید دکتر #مصطفی_چمران از نگاه #غاده_جابر همسر لبنانی شهید چ
💠بِسم ِ رب الشهداءِ والصِّدیقین💠 به روایت غاده جابر همسر شهید 🍃او خندید و گفت : تو به عشق بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خداوند است. باید به این مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. حالا من با اطمینان خاطر می‌توانم بروم. من در آن لحظه متوجه این کلامش نشدم. شب رفتم بالا... وارد اتاق که شدم دیدم که مصطفی روی تخت دراز کشیده ، فکر کردم خواب است. آمدم جلو و او را بوسیدم. مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت. یک روز که اومدم دمپایی هایش را بگذارم جلوی پایش، خیلی ناراحت شد، دوید، دو زانو شد و دست مرا بوسید گفت: تو برای من دمپایی می‌آوری! 🍃آن شب تعجب کردم که حتی وقتی پایش را بوسیدم تکان نخورد. احساس کردم او بیدار است، اما چیزی نمی‌گوید ، چشمهایش را بسته و همین طور بود. مصطفی‌گفت: من فردا شهید می شوم. خیال می کردم شوخی می کند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟ گفت: نه ، من از خدا خواستم و می‌دانم خدا به خواست من جواب می‌دهد. ولی من می‌خواهم شما رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید من شهید نمی‌شوم. خیلی این حرف برای من تعجب آور بود. گفتم: مصطفی، من رضایت نمی دهم و این دست شما نیست. خوب هر وقت خداوند اراده‌اش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم، ولی چرا فردا؟ او اصرار می کرد که: من فردا از این جا می روم. می‌خواهم با رضایت کامل تو باشد و آخر رضایتم را گرفت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌸 به نقل از همسر شهید : 📲 بعضی از روزهای #جمعه تلفن همراهش خاموش بود . وقتی دلیلش رو میپرسیدم میگفت : ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم .♥️ اینکه چطوری میتونم برای ایشان مفید باشم.. #شهیدمحسن_ححجی 🌸 ✨ اللهم عجل لولیک الفرج...✨ ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
صدای اذان 📢 ❤️شنيده بودم نــمــاز اول وقت برايش اهميت دارد، ولی فكر نمی كردم انقدر مصمم باشد! صدای اذان کہ بلند شد همه را بلند كرد؛ انگار نه انگار عروسی است، آن هم عروسی خـــودش! يكی را فرستاد جلو بقيہ هم پشت سرش، نماز جـــماعتی شد بہ یاد ماندنی!!❤️ 🌷شهید محمدعلی رهنمون شہــــــداے گمنـــــ🌹ـــامـــ 💕°| @parastohae_ashegh313 |°💕
💐🌹💐یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران ... چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود خودش میگفت: گناهی نشد که من انجام ندم،..... تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد ... بلند شد اومد جبهه..... یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ... اجازه گرفت و رفت مشهد... دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... ...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر ... گریه می کرد و می گفت: یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام آقا جان چشم به راهم نذار... ... توی وصیت نامه اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود می گفت امام رضا ع بهم گفته کی و کجا شهید میشم! حتی مکانی هم که امام رضا ع فرموده بود شهید میشی تا حالا ندیده بود... ... روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است باید بریم سراغشون فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی خوایم همه ی بچه ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید دیدم حمید یه گوشه نشسته و نگاه می کنه ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟ حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس هاتون رو بکنید ، اونی که باید منو ببره خودش می بره... خود فرمانده اومد و گفت : حمید تو هم بلند شو بریم ... ... بچه ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت : خداحافظ کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه! اما وقتی شهید شد و وصیت نامه اش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همون روز ، ساعت و مکانی شهیـد شده که تو وصیت نامه اش نوشته بود... اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلیِّ ابنِ مُوسَی الرِّضا(علیه السّلام)   🌹خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی ✅ راوی : حاج مهدی سلحشور، همرزم شهید ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
جمعه های فراق.mp3
7.44M
جمعه های انتظار ((آقا تو را به شهیدان ظهور کن)) 😭😭😭😭😭 🌷 تقدیم به حضرت نرجس خاتون 💔💔💔💔💔 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
#زندگی_بدون_امام_زمان_ارواحنافداه_هرگز ⚜توجه به حضرت بقیه الله العظم ارواحنا له الفداه همراه با محبت⚜ 🌟امام زمان ارواحنا له الفداه در توقيع شريفی خطاب به شيعيان می فرمايند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستی به سوی ما قرار دهيد و در مسير دستورات روشن و قطعی دين حرکت کنيد که همانا من برای شما خيرخواهي می کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نيکو بودن شما و رحمت و مهربانيمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمی پرداختيم.» 📚بحارالانوار ، ج53، ص179 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خــاطــراتــــ 💠 مصطفی اصلا دوست نداشت پسرش لوس باشد مثلا در مورد غذا خوردن تأکید می‌کردند که بسم الله بگوید و به او می گفت هر کاری را که شروع می کنی به بسم الله بگو... 💠 یک سری چیزها را به خود علیرضا می‌گفت مثلا می‌گفت سعی کن نترسی هیچ وقت. وقتی با هم کشتی می‌گرفتند همیشه به علیرضا می‌گفت سعی کن نترسی و حمله کن. 💠 خیلی دوست داشت به مراسم عزاداری ها و مسجد ببردش. خودش اگر نمی‌توانست می‌گفت با دیگران حتما برود خیلی تاکید داشت شجاع بار بیاید... راوی 👈 همسر شهید 👈علیرضا فرزند ♥️°| @parastohae_ashegh313 |°♥️
ظلمت شب و خواب هم نمی تواند دلتنگی من را برای تو کم کند رفیق.... #شبتون_شهدایی ♥️°| @parastohae_ashegh313 |°♥️
از ایـنجا … که من هـسـتم ، تا آنجا .... کـه تو هـسـتی … وجـب بـه وجـب ... ثانیه ثانیه ... دلـتنگـم …! خودت برای این ڪاری کن... ╔════ ೋღೋ ════╗ @parastohae_ashegh313 ╚════ ೋღೋ ════╝
🗓 5 مرداد سالگرد عملیات پیروزمندانه #مرصاد علیه منافقین مهاجم 1367 (نگاهی کوتاه به #عملیات مرصاد)👇👇 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🗓 5 مرداد سالگرد عملیات پیروزمندانه #مرصاد علیه منافقین مهاجم 1367 (نگاهی کوتاه به #عملیات مرصا
گروهك منافقين در پي حملات به خاك ميهن اسلامی و عقبنشينی های موقت ، با تصور اينكه پذيرش ناشی از ضعف است، به خيال واهی، فرصت را غنيمت شمرده و سعی در رسيدن به اهداف پليد خود نمود. با جمع آوری ديگر ضد انقلابيون سرخورده، از كشورهاي مختلف اروپايی، نيرويی به استعداد تقريبی 15 هزار نفر فراهم كرده و با بهره گيري از جنگافزارهای اهدايي و ديگر اربابان اروپایی خود، حمله خود را از غرب كشور به خاك آغاز كردند. ملت سلحشور و مسلمان ، پس از اطلاع از تجاوز منافقين، به خروش آمده و به جبهه های جنگ اعزام ميشوند. سرانجام عمليات مرصاد در پنجم مرداد ماه 1367، با رمز مبارك يا علی(ع) و به منظور مقابله با منافقين در منطقه اسلام آباد و كرند غرب در استان كرمانشاه، آغاز شد. بدين ترتيب، منافقان شكست خورده، در اين تجاوز نابخردانه، متحمل تلفات و خسارات عظيمی شدند . در اين عمليات، 4800 نفر از منافقان نيز كشته و زخمی شدند. ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
پیرو درخواست مکرر کاربران کانال، خاطرات شهید دکتر #مصطفی_چمران از نگاه #غاده_جابر همسر لبنانی شهید چ
‍ 💠بِسم ِ رب الشهداءِ والصِّدیقین💠 به روایت غاده جابر همسر شهید 🍃 و آخر رضایتم را گرفت. من خودم نمی دانستم چرا راضی شدم. نامه‌ای داد که وصیت‌اش بود و گفت: تا فردا باز نکنید. بعد دو سفارش به من کرد. گفت: اول اینکه ایران بمانید. گفتم: ایران بمانم چکار؟ این جا کسی را ندارم. مصطفی گفت: نه! تقرب بعد از هجرت نمی شود. ما این جا دولت اسلامی داریم و شما تابعیت ایران دارید. نمی‌توانید برگردید به کشوری که حکومتش اسلامی نیست حتی اگر آن کشور، کشور خودتان باشد. گفتم: پس این همه ایرانیان که در خارج هستند چکار می‌کنند؟ گفت: آنها اشتباه می کنند شما نباید به آن آداب و رسوم برگردید. هیچ وقت! 🍃دوم این بود که بعد از او ازدواج کنم. گفتم: نه مصطفی ، زن‌های حضرت رسول (ص) بعد از ایشان... که خودش تند دستش را گذاشت روی دهنم. گفت: این را نگویید. این، بدعت است. من رسول نیستم. گفتم: می‌دانم می‌خواهم بگویم مثل رسول کسی نبود و من هم دیگر مثل شما پیدا نمی کنم. ( غاده همیشه دوست داشت به مصطفی اقتدا کند و مصطفی خیلی دوست داشت تنها نماز بخواند. به غاده می گفت: نمازتان خراب می شود. او نمی‌فهمید شوخی می‌کند یا جدی می‌گوید ، ولی باز بعضی نمازهای واجبش را به او اقتدا می کرد و می‌دید مصطفی بعد از هر نماز به سجده می‌رود ، صورتش را به خاک می مالد، گریه می‌کند ، چقدر طول می‌کشید این سجده ها! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می‌شد ،غاده تحمل نمی‌آورد می گفت: بس است دیگر استراحت کن، خسته شدی. مصطفی جواب می‌داد: تاجر اگر از سرمایه‌اش خرج کند بالاخره ورشکست می‌شود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می شویم...) ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝