eitaa logo
پرچم داران انقلاب اسلامی(وابستگان)
214 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅اسمــــش‌قـاسم‌بـود میدونـی‌یعنـی‌چـی؟ یعنـی‌تقسیم‌مـی‌کـرد مـی‌گفـت‌غـم‌غصـه‌هامـالِ‌مـن شادی ها مالِ شما؛ قاسم بود دیگه... 🌐آدرس سایت: www.manzelgaheoshagh.ir 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh 🔸 آپارات : www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | نقش ویژه شهید سلیمانی در تجهیز و تقویت گردان‌های شهید عزالدین قسام به روایت احمد عبدالهادی، نماینده حماس در لبنان 🔺از موشک‌های دوربرد دارای کلاهک انفجاری، کورنت و پهپادهای تهاجمی و اطلاعاتی تا طراحی و ترسیم طرح دفاعی غزه 🌐آدرس سایت: www.manzelgaheoshagh.ir 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh 🔸 آپارات : www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
📸دختر شهید ابومهدی المهندس: گاهی که به این دو نفر👥 نگاه میکردم، با خودم میگفتم لیاقت هر دوی این‌ها است؛ ولی کدام یک زودتر شهید میشود⁉️ 🔹️ پدرم طاقت دور ماندن از را نداشت، خدا را شکر که با هم شهید شدند🌷 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh 🔸 آپارات : www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
«﷽» فرازهایـــــی از وصیت‌نامه شهید ســـــلیـــــمانـــــی🔖🌱 ᯤ ▫️ خطاب‌به‌‌مردم‌کرمان ... ▫️ خطاب‌به‌خانواده‌شهدا... 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh 🔸 آپارات : www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
از حاج قاسم به دخترانش در شب شهادت حضرت زینب یادواره شهدایی غرب تهران برگزار شده بود .....به سختی خودمو رسوندم جلوی مجلس تا که سخنران مراسم بود رو ببینم.....رفتم جلو،همینجوری که از شدت دوندگی قلبم تند تند میزد رسیدم به حاجی...سلام کردم....با مهربانی پدرانه در جواب گفتن سلام .....بهشون گفتم حاج آقا نمیشه ما هم بیایم حضرت زینب(س) بشیم.....حاجی سرشون بالا گرفتن و لبخندی زدند و گفتند دخترم شماها در همین بمانید و و باشید.... 🔊بچه ها برای دفاع از حجاب حضرت زینب توی شهرتون چیکار کردید؟ ✍به نقل از مسئول
بسم الله ⏰ 📚 ♨️ جای سرباز، سربازخانه است! 💠 از عصر مشغول گشت زنی بودیم. ساعت ۳ نیمه شب، وقت شام خوردن شده بود. بعد از شام، ابومهدی بنای رفتن کرد. قرار بود، برود بصره و برگردد. هرچقدر من و اصرار به ماندن کردیم، او اصرار به رفتن کرد. گفتم: «ساعت ۳ شبه، از ساعت ۷ صبح سرپایی، این ور و آن ور رفتیم، حالا هم شام خوردیم، ممکنه خوابت ببره. حالا بخواب صبح برو!» اصرا ما نتیجه نداشت. حاج قاسم گفت: «می خوای همراهت تا سر مرز بیام؟» من هم که دیدم فرمانده بزرگی مثل حاج قاسم، این طور متواضعانه حرف می زد، گفتم: «خب من هم میام. بالاخره ابومهدی برای استان ما اومده و این همه ازخودگذشتگی کرده.» حالا هرچه از ما اصرار، از ابومهدی انکار تا زمانی که دیگر قانع شدیم و رفت. من ماندم و حاج قاسم. گفتم: «حاجی میخوای چی کار کنی؟» حاج قاسم گفت: «برم یک سربازخانه ای پیدا کنم بخوابم تا صبح.» خانه ی استاندار خالی بود. گفتم: «وی آی پی خانه ی استاندار هست. همین جا بخواب! فردا هم همین جا به کارت می رسی.» لبخند زد و گفت: «اینجا؟ این جا مال مقاماته، مال بزرگانه. ما هستیم، سرباز اینجا بخوابه که بد عادت میشه، سربازخانه ای چیزی پیدا می کنیم، همون جا دراز می کشیم می خوابیم.» آن شب رفت در کنار سربازانش خوابید و فردا صبح دوباره آمد برای کار. 📘 برشی از کتاب 📌 خاطرات شفاهی حضور سردار به همراه در , بهار سال ۹۸ 🔖 نقل خاطره از استاندار وقت خوزستان 📚 🆔 Www.manzelgaheoshagh.ir 🆔