eitaa logo
پریشانه ها🏹زمان زمانه جنگ است اگر غافل نباشیم🏹
186 دنبال‌کننده
276 عکس
378 ویدیو
5 فایل
گاهی متن گاهی شعر دل نوشته های خودمانی ضمنأ هر که را پسندیدی عضو کن ارتباط با ادمین @Halehosseini
مشاهده در ایتا
دانلود
«سه شهید در آغوش یک شهید...» از راست: شهید شهید شهید شهید دوران کودکی و‌ نوجوانی من و بسیاری از هم‌سن‌وسال‌های شهر من با این عکس گره خورده... با این عکس، با قطعه شهدای کربلای۴ در ، با روایت افسانه‌گون کربلای۴، با ساختمان که معراج غواص‌های کربلای۴ بود در ساحل اروند روبه‌روی ام‌الرصاص و هرسال در سفر جنوب حسرت زیارت آن‌جا بر دل‌مان می‌ماند... حس عجیبی از غرورِ آمیخته با حسرت آن روزهای ما را فراگرفته بود... حس جمعی ما این بود که هم‌شهری دلاورمردانی هستیم که تاریخ مانند این‌ها را به خود ندیده است... ۴ دی‌ماه سالروز عروج عاشقانه غواصان مظلوم کربلای۴؛ منطقه شلمچه، سال ۱۳۶۵ ✍ @qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما اسطوره‌هایی مانند داشته‌ایم و داریم ان‌شاءالله... کاش وسط ، خدا را گم نکنیم... ما نیامده‌ایم که دعوا کنیم، آمده‌ایم راه درست را پیدا کنیم... ✍ @qoqnoos2
«برای آقای جمهوری اسلامی...» قسم به آیه‌های فتح و ظفر؛ قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛ قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛ به تِرتِر پراید ؛ به حرص و جوش و درد و داغ ؛ قسم به لکنت زبان و تیزی بیان ؛ به گفت‌وگوهای مهتابیِ شیفت شب اورژانس ؛ به سوز نوحه و خطابه‌های بین روضه ؛ به سادگی و ادب، به اورکت هم‌چنان خاکی حاج ؛ قسم به نجابت طلبه جوانی که تا آخر شب، تا آخرین لحظات رأی‌گیری، در سوز سرما، وسط میدان آستانه، برای آخرین برگه‌های رأی، با جوانانی که نمی‌شناخت‌شان و نمی‌شناختندش، هم‌مباحثه شده بود؛ ما با همین دست‌های خالی‌مان، با همین پاهای برهنه‌، برای آقای جمهوری اسلامی، برای آقایی جمهوری اسلامی، هرآن‌چه داشتیم، آوردیم وسط... اما شرمنده‌ایم، شرمنده‌ایم که جان نداده‌ایم در راهش... و البته از خودمان که جان‌مان قابل نبود تا قبولش کند، از کالبد جسم‌مان که پرنده روح‌مان را به حبس درآورده است... 💠💠💠 ما افتخار می‌کنیم فدای شویم، بدون آن‌که از ویلاهای راست و برج‌های چپش، بهره‌ای برده باشیم، فدای مظلوم‌ترین جمهوری جهان... یگانه جمهوری اسلامی... ما فارغ از لیست‌های دراز و کوتاه این‌ور و آن‌ور، ورای ائتلاف‌های سفت و سست و ، فرای تمام خط‌ونشان‌کشیدن‌های و ... خارج از تمام این خط‌کشی‌ها پای جمهوری اسلامی ایران ایستاده‌ایم... 💠💠💠 ما حتی در این راه، رأی خریدیم... آری! رأی خریدوفروش کردیم! ما دست به معاملات سنگینی زدیم... هم‌سنگر حاج قاسم، کل پاداش هشت‌سال جنگ و شش‌سال سوریه‌اش را با یک رأی مردم معامله کرد، چه معامله بزرگی! حاج ! خداوند برکت دهد بر این معامله‌ات... آن بانوی دیگر، بیست‌سال زیارت حرم بانوی آب و آیینه را تا آخر عمرش به شراکت گذاشت با رأی آن‌که تا حالا رأی نداده بود... مادران شهیدان که روزی جوانان‌شان را تقدیم این راه کرده بودند، پاره‌های تن‌شان را... امروز آبروی‌شان را بر دست گرفتند... 💠💠💠 قسم به آیه‌های فتح و ظفر؛ قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛ قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛ چرا از فتح و ظفر در این نبرد نابرابر، خوشحال نباشیم، چرا این فتح را روایت نکنیم؟ چرا بگذاریم این فتح را دیگران وارونه روایت کنند؟ اگر نتیجه چنین مقابله نابرابری، اسمش فتح نیست، چیست؟ پس فتح کجاست؟ البته ناراحتیم، نگرانیم، شرمنده‌ایم، گله‌مندیم به خاطر تک‌تک دخترکان و پسرکانی که نتوانستیم حرف‌های انقلاب را به گوش جان‌شان برسانیم، به خاطر تک‌تک همه انسان‌هایی که هنوز نتوانسته‌ایم پیام جان‌فزای انقلاب را با هم مباحثه کنیم... شاید باورش سخت باشد، اما به واقع ناراحتیم، نگرانیم، شرمنده‌ایم، گله‌مندیم از این‌که حرف‌های ناب امام، کلمات روح‌بخش آقا، شراب طهور معارف اسلام اصیل را به نرساندیم، به ، حتی به ... به ، به ، به ... 💠💠💠 ما به فردایی امید داریم که صدای رسای جبهه حق، در گوش عالمیان طنین‌انداز شود... جهان بر مدار محبت حسین بن علی(ع)، حول فرزندش برای پایان سیاهی و ظلمت، یک‌دل و یک‌صدا شوند... ✍ @qoqnoos2
«برای دخترک شهرک اکباتان...» قسمت ۱از۲ این شب‌ها برای خیلی‌ها دعا کردیم... برای خیلی‌ها، از اقوام و آباء و اجداد تا اولاد و اصلاب... از ارحام و احباء و اصدقاء تا اعوان و انصار و اولیاء... اما شاید بعضی باشند که این روزها دعاگوی کم‌تری داشته باشند... ▫️▫️▫️ شب بیست‌ویکم، در همین افکار بودم، که کنج حرم سیدالشهداء(روحی‌له‌الفداء)، شروع کردم به دعاکردن و نوشتن این وجیزه... چندخطی در این حرم و چندخطی در حرم حضرت ساقی(سلام‌الله‌علیه)... در رفت‌و‌آمدهای بین دو حرم بود که در سحر بیست‌وسوم، تمامش کردم... ▫️▫️▫️ بعد از دعا برای همه احباب، همه شهداء و اولیاء، همه خوبان عالم... دعا کردم... متفاوت‌تر از همیشه... البته نه! خیلی‌وقت‌ها این‌گونه بوده... اما این بار تفاوتش در بیان صریح مصادیق بود... دعا کردم... دعا کردم برای آقای ...، برای امجدی که هنوز جای خالی عرفه‌هایش در مسجد آیت‌الله ، نمود دارد... امجدی که هنوز زیرزمین مدرسه شهید صدوقی، خاطرات درس اخلاقش را به یاد دارد، امجدی که در پیاده‌رو کنار دانشگاه تهران، عصا می‌چرخاند و جمعی از اساتید و دانشجویان در پی‌اش «علی‌علی» می‌گفتند... دعا کردم که کاش هم برگردد...، برای خدا که کاری ندارد... خدایا به حق تمام دل‌هایی که یک‌روز با نفَس تکان‌شان دادی، دل او را هم این شب‌ها بلرزان... برای ...، دِ لامصب! بعد از ده‌بار اسباب‌کشی، هنوز آرشیو را به دندان کشیده‌ام و در انباری نگاهش داشته‌ام... تو دیگر چرا... تو که روزگاری با «اسلام و‌ تجدد»، از ذهن دانشجوی این کشور، رفع حیرت می‌کردی... تو چرا گرفتار «عصر حیرت» شدی؟ برای ...، برای سیدحسن آقامیریِ راهیان نور، برای سیدحسنِ فاز یک شهید صدوقی که وقتی هنوز اردوی جهادی مد نشده بود، با طلبه‌های مدرسه، عازم شده بودند... این‌کاره‌ها می‌دانند اردوی جهادی بازفت در سال هشتاد، یعنی چه... را هم برده بودند که مستند بسازد مثلاً... گفتم ، آخ از ، آه از ... برای هم...، هنوز بعضی از بچه‌های هیأت دست‌نوشته‌اش را بعد از آن «شب خاطره» رویایی، نگه داشته‌اند: «زیارت عاشورا را بخور! نه بخوان...» پس چرا خودت نخورده بودی؟ یادواره شهدای را یادت هست؟ تو که فقط خودت نبودی! صدایت را چه کنیم؟ نریشن‌های روایت فتح را چه کنیم؟ به چه کسی بگوییم «ما اهل مسجدیم»؟ به که بگوییم «ما مرد جنگیم»؟ «پرچم‌های قلعه کاوه» را کجا بکوبیم؟ «شب‌های رمضان‌»ت این شب‌ها بیش‌تر می‌سوزاندمان... آقای نوری‌زاد! «بیایید زیارت جامعه بخوانیم»! «...بخوان، با صدای بلند بخوان»... برای ...، به حق «قطعه بیست‌وشش»ش، «نُه‌ِده»ش، به‌حق «آرکیوهشتادوهشت»ش، به‌حق «ماشالاحزب‌الله»ش... در یکی از همان‌روزها که زیر پروبالش را محکم گرفته بود، گفتم یک نوری‌زاد خفته در زیر این واژه‌ها پنهان شده است... اما نمی‌دانم چرا کاری نشد، شاید هم شد... شد و نشد آن‌چه باید می‌شد... برای همه فرزندان شهدایی که جای خالی پدران‌شان بالای سرشان پر نشد که نشد... برای ...، برای همان چند برگی که از صحیفه بلند حضرت روح‌الله، ورق زد... برای همه امیدی که در دل‌های بسیاری زنده کرد و با هزار گلایه و افسوس از زنده‌به‌گورکردن آن همه امیدِ سربرآورده از دل خاک... برای ...، برای آن همه دغدغه انقلاب، برای آن همه ‌ دغدغه تحول، برای آن روح ناآرام، برای آن همه... چه می‌گویم من... چه می‌شود ما را... خدایا چه می‌شود ما را که از زمین‌خوردن یاران یا هم‌قطاران دیروزمان، دل‌شاد می‌شویم... یاد می‌افتم، یاد کمیل‌هایش... نمی‌دانم هنوز هم کمیل می‌خواند یا... نمی‌دانم این شب‌ها در کدام حسینیه پاریس قرآن به سر می‌گیرد... شاید هم آب‌وهوای پاریس، هوای قرآن را از سرش پرانده باشد... به حق خون‌دل‌های حاج ... برای محمدجواد اکبرینش... برای معصومیت ازدست‌رفته ، برای معصومه مسخ‌شده، معصومه مسیح‌شده... خدایا برای تو که کاری ندارد، به حق خون دل‌های مادرش، خواهرش، خانواده‌اش... نمی‌شود امشب برای دل او هم کاری کنی؟ ادامه دارد... ✍ @qoqnoos2
«برای دخترک شهرک اکباتان...» قسمت ۲از۲ برای ...، دعا کردم، برای شهاب حسینیِ عباس بابایی، برای شهاب حسینیِ رهیِ اردکانی، برای شهاب حسینیِ «دل‌شکسته»، برای شهاب حسینی ِ حبیب پارسا... برای شهاب حسینی که خود را «سرباز عرصه فرهنگ» می‌دانست و می‌خواست هم‌چون «رزمندگان شجاع، مبتکر و مصمم دفاع مقدس»، به وظیفه سنگین خود در عرصه فرهنگ عمل کند... برای شهاب حسینی که جایزه‌اش را تقدیم امام زمان(عج) کرد، برای شهاب حسینیِ «کربلا جغرافیای یک تاریخ» برای شهاب حسینی که «فکرکردن به حضرت آقا امام حسین(ع)»، این نور امید را در دلش روشن کرده بود که «شاه‌راه هدایت، این امام بزرگوار هستند؛ با عشق به امام حسین می‌توان امیدوار بود که مشیت خداوند بر هدایت آدم قرار گرفته است.» برای همه آنانی که می‌گفتند «به خانه برمی‌گردیم»، اما از خانه رفتند و برنگشتند... دعا کردم همه آنانی که از خانه رفته‌اند، کاش به خانه برگردند... از تا تا ... حتی برای ... که همیشه نگران سلامت جسم و روح مردم بود... دعا کردم برای که در میانه این همه نامردی و نامردمی، تا امروز را مردانه ایستاده... برای ...، برای ...، برای همه زنان و دخترانی که نتوانستیم حلاوت حیاء را به کام‌شان بنشانیم، برکات نجابت را، ثمرات حجاب را... برای یا همان ، برای غم نهفته در چشم‌های درشت و نافذ پدرش... برای چین‌های درهم گره‌خورده چهره پرهیبت ... برای دخترک شهرک اکباتان که داشت تیپِ شب قدر می‌زد برای پارتی، برای پسرک کیانپارس اهواز که داشت بساط عیش امشب را راست‌وریست می‌کرد... برای... برای... برای... برای... خواهرم، خواهرت، خواهرامون... برای نیکاها و مهساهای فردا... خدایا ما را به خاطر همه کم‌کاری‌های‌مان ببخش... خدایا تو خودت بهتر می‌دانی، بنای‌مان نبوده کم بگذاریم... خدایا نبرد پیچیده شده، جنگ ترکیبی است، از خودی و‌ غیرخودی و بی‌خودی و‌ نخودی، آتش است که می‌بارد... آه! من كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علينا... ▫️▫️▫️ خدایا ما برای خذلان و خواری هیچ بنی‌بشری خوش‌حال نمی‌شویم... ما از زمین‌خوردن هیچ انسانی لذت نمی‌بریم، این‌ها که زنان و‌ مردان این سرزمین ایمانی هستند... خدایا شاید ما هم در سرنوشت اینان شریکیم... خدایا به حق تمام دست‌هایی که این شب‌ها به سویت بلند شد، خدایا به حق تمام اشک‌هایی که این شب‌ها بر گونه‌ها جاری گشت، به حق تمام شانه‌هایی که در برابرت لرزیدند و چشم‌هایی که باریدند... عاقبت همه ما را ختم به خیر فرما... ▫️▫️▫️ بیایید اگر کسی زمین خورد، اگر نمی‌توانیم دستش را بگیریم، لااقل لگد نزنیم... ▫️▫️▫️ دم حاج شیخ گرم که باب جدیدی از دعا را برای‌مان گشود... این نوشته را با افتخار تقدیم می‌کنم به که کثرالله امثاله... ✍ @qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آه! از خوابی که انتهایش شهادت است» امروز غزه، هنگامی که پیکر شهدای جنایت شب گذشته را از زیر آوار بیرون می‌کشند، با صحنه‌ای دردناک، اما باشکوه مواجه می‌شوند، مادر خانه با حجاب کامل خوابیده تا اگر شهید شد، پوشیده باشد... پسرک هم دست‌هایش را روی سرش حائل کرده بوده تا آسیب کم‌تری ببیند... ▫️▫️▫️ آه! از این خواب که انتهایش شهادت است... عجب خوابی... این خواب نیست که عین بیداری است! اینان مرگ را به بازی گرفته‌اند... اینان به کلام مولا جامه عمل پوشانده‌اند که «موتوا قبل أن تموتوا» این آیات حجاب است که دوباره نازل می‌شود... این قرآن مجسم است که از لابه‌لای ویرانه‌ها به گوش می‌رسد و به چشم می‌آید... @qoqnoos2
«تصویر ملت ابراهیم...» تصویر را نه در مزبله اینستاگرام، که در همین کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر باید جست‌وجو کرد... ، بر مسلک امامان‌شان، حنیف‌اند و عفیف... را با برهنگی چه نسبت؟ این خبر را برسانید به مدعیان دروغین ایران‌پرستی و ایران‌دوستی که حتی سنگ‌تراشه‌های باستانی هم بر خطای فهم و راه آنان گواه‌اند... صاحبان تمدن و تاریخ و ارباب فرهنگ و هنر بشریت هستند... حیا و عفت را در چادر خاکی و چهره معصوم این دخترکانی جست‌وجو کن که در مکتب تربیت مادر خود، این‌گونه به میدان آمده‌اند... از اول‌صبح برای مراسم تشییع آمده‌اند، بعد از نماز صبح در کنار مادر، خواب‌شان برده... با عکس‌هایی از ... @qoqnoos2
«با چه عنوانی خطابت کنیم؟» (پیام تسلیتی که در همان خط اول زمین‌گیر شد...) با چه عنوانی خطابت کنیم؟ رییس‌جمهور هیأتی... که هم بر منبر هیأت دیده بودیمت، هم در میانه روضه، آقای روضه‌خوان! همان روزی که در جمع هیأت‌های کشور «کرامتناالشهادة» را شرح می‌دادی... باید گمان‌مان می‌رفت... با چه عنوانی خطابت کنیم؟ رییس‌جمهور اربعینی... که تو را در مشایه دیده بودیم، که تو را در موکب امام رضا(ع)، دیده بودیم... اصلا خودت موکب‌دار بودی... با آمدنت، اربعین برای ما رنگ‌وبوی دیگری گرفته بود و طعم خدمت به مردم شیرین‌تر شده بود... با چه عنوانی خطابت کنیم؟ رییس‌جمهور شهدائی... که تو را در راهیان نور دیده بودیم، در کانال کمیل، در خیِّن و شلمچه و طلاییه... تو را در علقمه، هنگام روایت‌گری از شهداء دیده بودیم... با چه عنوانی خطابت کنیم؟ رییس‌جمهور امام‌رضایی... که نام تو با حضرت رضا(ع)، گره خورده بود، که تو خودت خادم‌الرضا بودی و دوران شیرین خادمی‌ات برای حضرت رضا(ع)، چه خاطره شیرینی را برای‌مان رقم زد... که اصلاً همه نشانه‌ها گواه بر همین وصف تو هستند، هشتمین رییس‌جمهور! خادم‌الرضا! در روز میلاد امام رضا(ع) ردای خدمت بر تن کردی و در شب میلاد هشتمین امام، امام رضا(ع)، به دیدار یار شتافتی... حتی چهلمت هم میلاد موسی‌بن‌جعفر(ع) شده... آه! از چشم‌های کور ما... مگر در عصر قهر آسمان و زمین، در دوران انقطاع وحی و بعثت انبیاء، معجزه چگونه باید رخ دهد؟ با چه عنوانی خطابت کنیم؟ رییس‌جمهور مردمی... که آه! از این عنوان... این عنوان بی‌چاره‌مان کرده... حضورت در چادر زلزله‌زدگان، به‌آب‌زدنت در میانه سیل، عبا و عمامه خاکی‌ات، خانه کوچک مادرت، برادران ساده و بی‌نشانت، پیرمرد باصفای قمی که مانند فرزندازدست‌داده‌ها بر سر و سینه می‌زد و آن یکی که با واکر، خودش را به تشییع رسانده بود... پیرزنی که انگار هنوز امید داشت برگردی... ▫️▫️▫️ قرار بود برایت پیام تسلیت بنویسم، اما خط اول، در همان عنوان خطابت زمین‌گیر شدم... پیام را نوشتند و منتشر کردند و‌ من هنوز در همان خط اولم... @qoqnoos2
«مردم را از رقیب نترسانیم» «هر وقتی که نامزدها... روش و و و طرف مقابل و را دنبال کردند، کشور به نحوی از انحاء ضرر کرد... این‌جوری نباشد که «مردم را از رقیب بترسانیم» که اگر او بیاید چنین خواهد شد، چنان خواهد شد.» ۱۴۰۰/۳/۶ @qoqnoos2
«امّا توصیه به طرف‌دارها!» «امّا توصیه به ! طرف‌دارها در طرف‌داری از هر کدام از نامزدها که انتخاب می‌کنند، اگر نیّت‌شان را خدایی کنند، خدای متعال به کارشان برکت خواهد داد. حالا یا این است که آن کسی که مورد نظرشان است موفّق خواهد شد و پیروز خواهد شد یا اگر نشود، خدای متعال از آن‌ها راضی است و این کار برای آن‌ها مبارک خواهد بود. گاهی اوقات یک تعارض‌هایی را به وجود می‌آورند که خود نامزدها از آن تعارض‌ها اصلاً خبر ندارند؛ یعنی گاهی اوقات در مواردی، به تعبیری کاسه داغ‌تر از آش به وجود می‌آید؛ من می‌کنم نامزدها مراقب این جهات باشند.» ۱۴۰۰/۲/۱۲ @qoqnoos2
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ فیلم کوتاه «آمبولانس» یه روز دغدغه این بود «من کی می‌شم...»، نه این‌که «کی می‌شم» اصلاً اومده بودن که نشن...  اصلاً اومده بودن برای... «من اصلاً اومدم برات شهید بشم... تا تو قلب مادرت عزیز بشم...» یه روز دعوا بر سر این بود که... «چرا من برای مردم، من برای نظام فدا نشدم...» نه این‌که «چرا مردم برای من، نظام برای من...» یه روز «دعوا سر، سربند یا فاطمه بود...» اون روزی که «وقت وداع آخرش، می‌گفت بگو به مادرم... از خدا خواستم همیشه که برنگرده پیکرم...» یه روز هم ایثار این بود که خودت رو به شهادت بزنی! «سردم نکنی، طردم نکنی، عزیزم حسین... عزیزم، عزیزم، عزیزم، حسین...» ... 📝📢 نویسنده و کارگردان: ▫️مجری طرح: شمسه‌فیلم ▫️تهیه‌شده در: سازمان سینمایی سوره ✍️ ▫️@qoqnoos2
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 «شبیه قاسم، شبیه عبدالله...» بی‌سبب نبود اگر حضرت صادق(ع) فرمودند نوجوانان را دربیاید... عَلَيكَ بِالأْحداثِ فَإنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ... نسل زد و ایکس و ایگرگ را می‌خواهی بشناسی، این صحنه‌ها را خوب بنگر... حتی یک صحنه این‌چنین که برخلاف جریان فراگیر باطل جهانی شکل بگیرد، باطل‌السحر تمام یاوه‌بافی‌های بوق‌های استکبار است... حال آن‌که به برکت خون‌های مطهر شهداء، سرزمین ما از این صحنه‌ها بسیار دارد... ▫️▫️▫️ در حاشیه روایت‌گری حاج کودکی سیزده‌ساله اصرار دارد به لبنان اعزام شود... ترکیب اصرارهای نوجوان با صحنه‌هایی از دوران جنگ، خروجی زیبایی را خلق کرده است... ✍️ ▫️@qoqnoos2