«سه شهید در آغوش یک شهید...»
از راست:
شهید #عبدالرحمن_عبادی
شهید #حسین_کیانی_انبوهی
شهید #علی_میرزا_ترابی
شهید #شاپور_عبدی
دوران کودکی و نوجوانی من و بسیاری از همسنوسالهای شهر من با این عکس گره خورده...
با این عکس، با قطعه شهدای کربلای۴ در #گلزار_شهدای_قزوین، با روایت افسانهگون کربلای۴، با ساختمان #گمرک_خرمشهر که معراج غواصهای کربلای۴ بود در ساحل اروند روبهروی امالرصاص و هرسال در سفر جنوب حسرت زیارت آنجا بر دلمان میماند...
حس عجیبی از غرورِ آمیخته با حسرت آن روزهای ما را فراگرفته بود...
حس جمعی ما این بود که همشهری دلاورمردانی هستیم که تاریخ مانند اینها را به خود ندیده است...
۴ دیماه سالروز عروج عاشقانه غواصان مظلوم کربلای۴؛ منطقه شلمچه، سال ۱۳۶۵
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اخلاق_بهشتی
ما اسطورههایی مانند #بهشتی داشتهایم و داریم انشاءالله...
کاش وسط #دعواهای_انتخاباتی، خدا را گم نکنیم...
ما نیامدهایم که دعوا کنیم،
آمدهایم راه درست را پیدا کنیم...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«برای آقای جمهوری اسلامی...»
قسم به آیههای فتح و ظفر؛
قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛
قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛
به تِرتِر پراید #سید_مطهر؛
به حرص و جوش و درد و داغ #سید_خضری؛
قسم به لکنت زبان و تیزی بیان #امیر_عباسی؛
به گفتوگوهای مهتابیِ شیفت شب اورژانس #عبدالله_باقری؛
به سوز نوحه #بی_مردم و خطابههای بین روضه #مهدی_رسولی؛
به سادگی و ادب، به اورکت همچنان خاکی حاج #مهدی_سلحشور؛
قسم به نجابت طلبه جوانی که تا آخر شب، تا آخرین لحظات رأیگیری، در سوز سرما، وسط میدان آستانه، برای آخرین برگههای رأی، با جوانانی که نمیشناختشان و نمیشناختندش، هممباحثه شده بود؛
ما با همین دستهای خالیمان، با همین پاهای برهنه، برای آقای جمهوری اسلامی، برای آقایی جمهوری اسلامی، هرآنچه داشتیم، آوردیم وسط...
اما شرمندهایم، شرمندهایم که جان ندادهایم در راهش... و البته #گله_مندیم از خودمان که جانمان قابل نبود تا قبولش کند، #گله_مندیم از کالبد جسممان که پرنده روحمان را به حبس درآورده است...
💠💠💠
ما افتخار میکنیم فدای #جمهوری_اسلامی شویم،
بدون آنکه از ویلاهای راست و برجهای چپش، بهرهای برده باشیم، فدای مظلومترین جمهوری جهان... یگانه جمهوری اسلامی...
ما فارغ از لیستهای دراز و کوتاه اینور و آنور، ورای ائتلافهای سفت و سست #چنارها و #پاجوشها، فرای تمام خطونشانکشیدنهای #صدای_ملت و #صبح_ایران... خارج از تمام این خطکشیها پای جمهوری اسلامی ایران ایستادهایم...
💠💠💠
ما حتی در این راه، رأی خریدیم... آری! رأی خریدوفروش کردیم! ما دست به معاملات سنگینی زدیم...
همسنگر حاج قاسم، کل پاداش هشتسال جنگ و ششسال سوریهاش را با یک رأی مردم معامله کرد، چه معامله بزرگی! حاج #رحیم_نوعی_اقدم! خداوند برکت دهد بر این معاملهات...
آن بانوی دیگر، بیستسال زیارت حرم بانوی آب و آیینه را تا آخر عمرش به شراکت گذاشت با رأی آنکه تا حالا رأی نداده بود...
مادران شهیدان که روزی جوانانشان را تقدیم این راه کرده بودند، پارههای تنشان را... امروز آبرویشان را بر دست گرفتند...
💠💠💠
قسم به آیههای فتح و ظفر؛
قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛
قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛
چرا از فتح و ظفر در این نبرد نابرابر، خوشحال نباشیم، چرا این فتح را روایت نکنیم؟ چرا بگذاریم این فتح را دیگران وارونه روایت کنند؟ اگر نتیجه چنین مقابله نابرابری، اسمش فتح نیست، چیست؟ پس فتح کجاست؟
البته ناراحتیم، نگرانیم، شرمندهایم، گلهمندیم به خاطر تکتک دخترکان و پسرکانی که نتوانستیم حرفهای انقلاب را به گوش جانشان برسانیم، به خاطر تکتک همه انسانهایی که هنوز نتوانستهایم پیام جانفزای انقلاب را با هم مباحثه کنیم... شاید باورش سخت باشد، اما به واقع ناراحتیم، نگرانیم، شرمندهایم، گلهمندیم از اینکه حرفهای ناب امام، کلمات روحبخش آقا، شراب طهور معارف اسلام اصیل را به #مهسا نرساندیم، به #نیکا، حتی به #مسیح... به #سالومه، به #ندا، به #فرانَک...
💠💠💠
ما به فردایی امید داریم که صدای رسای جبهه حق، در گوش عالمیان طنینانداز شود... جهان بر مدار محبت حسین بن علی(ع)، حول فرزندش برای پایان سیاهی و ظلمت، یکدل و یکصدا شوند...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«برای دخترک شهرک اکباتان...»
قسمت ۱از۲
این شبها برای خیلیها دعا کردیم...
برای خیلیها، از اقوام و آباء و اجداد تا اولاد و اصلاب... از ارحام و احباء و اصدقاء تا اعوان و انصار و اولیاء...
اما شاید بعضی باشند که این روزها دعاگوی کمتری داشته باشند...
▫️▫️▫️
شب بیستویکم، در همین افکار بودم، که کنج حرم سیدالشهداء(روحیلهالفداء)، شروع کردم به دعاکردن و نوشتن این وجیزه... چندخطی در این حرم و چندخطی در حرم حضرت ساقی(سلاماللهعلیه)... در رفتوآمدهای بین دو حرم بود که در سحر بیستوسوم، تمامش کردم...
▫️▫️▫️
بعد از دعا برای همه احباب، همه شهداء و اولیاء، همه خوبان عالم... دعا کردم... متفاوتتر از همیشه... البته نه! خیلیوقتها اینگونه بوده... اما این بار تفاوتش در بیان صریح مصادیق بود...
دعا کردم...
دعا کردم برای آقای #امجد...، برای امجدی که هنوز جای خالی عرفههایش در مسجد آیتالله #بهاءالدینی، نمود دارد... امجدی که هنوز زیرزمین مدرسه شهید صدوقی، خاطرات درس اخلاقش را به یاد دارد، امجدی که در پیادهرو کنار دانشگاه تهران، عصا میچرخاند و جمعی از اساتید و دانشجویان در پیاش «علیعلی» میگفتند...
دعا کردم که کاش #امجد هم برگردد...، برای خدا که کاری ندارد... خدایا به حق تمام دلهایی که یکروز با نفَس #امجد تکانشان دادی، دل او را هم این شبها بلرزان...
برای #مهدی_نصیری...،
دِ لامصب! بعد از دهبار اسبابکشی، هنوز آرشیو #صبح را به دندان کشیدهام و در انباری نگاهش داشتهام...
تو دیگر چرا...
تو که روزگاری با «اسلام و تجدد»، از ذهن دانشجوی این کشور، رفع حیرت میکردی... تو چرا گرفتار «عصر حیرت» شدی؟
برای #سیدحسن_آقامیری...، برای سیدحسن آقامیریِ راهیان نور، برای سیدحسنِ فاز یک شهید صدوقی که وقتی هنوز اردوی جهادی مد نشده بود، با طلبههای مدرسه، عازم #بازُفت شده بودند... اینکارهها میدانند اردوی جهادی بازفت در سال هشتاد، یعنی چه... #محمد_نوری_زاد را هم برده بودند که مستند بسازد مثلاً...
گفتم #نوری_زاد، آخ از #نوری_زاد، آه از #نوری_زاد...
برای #محمد_نوری_زاد هم...، هنوز بعضی از بچههای هیأت دستنوشتهاش را بعد از آن «شب خاطره» رویایی، نگه داشتهاند: «زیارت عاشورا را بخور! نه بخوان...» پس چرا خودت نخورده بودی؟
یادواره شهدای #مدرسه_حقانی را یادت هست؟
تو که فقط خودت نبودی! صدایت را چه کنیم؟ نریشنهای روایت فتح را چه کنیم؟ به چه کسی بگوییم «ما اهل مسجدیم»؟ به که بگوییم «ما مرد جنگیم»؟ «پرچمهای قلعه کاوه» را کجا بکوبیم؟
«شبهای رمضان»ت این شبها بیشتر میسوزاندمان...
آقای نوریزاد! «بیایید زیارت جامعه بخوانیم»! «...بخوان، با صدای بلند بخوان»...
برای #حسین_قدیانی...، به حق «قطعه بیستوشش»ش، «نُهِده»ش، بهحق «آرکیوهشتادوهشت»ش، بهحق «ماشالاحزبالله»ش...
در یکی از همانروزها که #احسان زیر پروبالش را محکم گرفته بود، گفتم یک نوریزاد خفته در زیر این واژهها پنهان شده است... اما نمیدانم چرا کاری نشد، شاید هم شد... شد و نشد آنچه باید میشد...
برای همه فرزندان شهدایی که جای خالی پدرانشان بالای سرشان پر نشد که نشد...
برای #محمود_احمدی_نژاد...، برای همان چند برگی که از صحیفه بلند حضرت روحالله، ورق زد... برای همه امیدی که در دلهای بسیاری زنده کرد و با هزار گلایه و افسوس از زندهبهگورکردن آن همه امیدِ سربرآورده از دل خاک...
برای #محمدتقی_اکبرنژاد...، برای آن همه دغدغه انقلاب، برای آن همه دغدغه تحول، برای آن روح ناآرام، برای آن همه... چه میگویم من... چه میشود ما را... خدایا چه میشود ما را که از زمینخوردن یاران یا همقطاران دیروزمان، دلشاد میشویم...
یاد #محمدجواد_اکبرین میافتم، یاد کمیلهایش... نمیدانم هنوز هم کمیل میخواند یا... نمیدانم این شبها در کدام حسینیه پاریس قرآن به سر میگیرد... شاید هم آبوهوای پاریس، هوای قرآن را از سرش پرانده باشد... به حق خوندلهای حاج #سید_رحیم_توکل... برای محمدجواد اکبرینش...
برای معصومیت ازدسترفته #معصومه_علینژاد، برای معصومه مسخشده، معصومه مسیحشده... خدایا برای تو که کاری ندارد، به حق خون دلهای مادرش، خواهرش، خانوادهاش... نمیشود امشب برای دل او هم کاری کنی؟
ادامه دارد...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«برای دخترک شهرک اکباتان...»
قسمت ۲از۲
برای #شهاب_حسینی...، دعا کردم، برای شهاب حسینیِ عباس بابایی، برای شهاب حسینیِ رهیِ اردکانی، برای شهاب حسینیِ «دلشکسته»، برای شهاب حسینی ِ حبیب پارسا... برای شهاب حسینی که خود را «سرباز عرصه فرهنگ» میدانست و میخواست همچون «رزمندگان شجاع، مبتکر و مصمم دفاع مقدس»، به وظیفه سنگین خود در عرصه فرهنگ عمل کند... برای شهاب حسینی که جایزهاش را تقدیم امام زمان(عج) کرد، برای شهاب حسینیِ «کربلا جغرافیای یک تاریخ» برای شهاب حسینی که «فکرکردن به حضرت آقا امام حسین(ع)»، این نور امید را در دلش روشن کرده بود که «شاهراه هدایت، این امام بزرگوار هستند؛ با عشق به امام حسین میتوان امیدوار بود که مشیت خداوند بر هدایت آدم قرار گرفته است.»
برای همه آنانی که میگفتند «به خانه برمیگردیم»، اما از خانه رفتند و برنگشتند... دعا کردم همه آنانی که از خانه رفتهاند، کاش به خانه برگردند... از #الهام_سادات_صفوی_زاده تا #صبا_راد تا #ژیلا_امیرشاهی... حتی برای #عاطفه_میرسیدی... که همیشه نگران سلامت جسم و روح مردم بود...
دعا کردم برای #المیرا_شریفی_مقدم که در میانه این همه نامردی و نامردمی، تا امروز را مردانه ایستاده...
برای #مهناز_افشار...، برای #ریحانه_پارسا...، برای همه زنان و دخترانی که نتوانستیم حلاوت حیاء را به کامشان بنشانیم، برکات نجابت را، ثمرات حجاب را...
برای #رهاورد یا همان #گلشیفته، برای غم نهفته در چشمهای درشت و نافذ پدرش... برای چینهای درهم گرهخورده چهره پرهیبت #بهزاد_فراهانی...
برای دخترک شهرک اکباتان که داشت تیپِ شب قدر میزد برای پارتی، برای پسرک کیانپارس اهواز که داشت بساط عیش امشب را راستوریست میکرد... برای... برای... برای... برای... خواهرم، خواهرت، خواهرامون... برای نیکاها و مهساهای فردا...
خدایا ما را به خاطر همه کمکاریهایمان ببخش...
خدایا تو خودت بهتر میدانی، بنایمان نبوده کم بگذاریم...
خدایا نبرد پیچیده شده، جنگ ترکیبی است، از خودی و غیرخودی و بیخودی و نخودی، آتش است که میبارد... آه! من كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علينا...
▫️▫️▫️
خدایا ما برای خذلان و خواری هیچ بنیبشری خوشحال نمیشویم... ما از زمینخوردن هیچ انسانی لذت نمیبریم، اینها که زنان و مردان این سرزمین ایمانی هستند... خدایا شاید ما هم در سرنوشت اینان شریکیم... خدایا به حق تمام دستهایی که این شبها به سویت بلند شد، خدایا به حق تمام اشکهایی که این شبها بر گونهها جاری گشت، به حق تمام شانههایی که در برابرت لرزیدند و چشمهایی که باریدند... عاقبت همه ما را ختم به خیر فرما...
▫️▫️▫️
بیایید اگر کسی زمین خورد، اگر نمیتوانیم دستش را بگیریم، لااقل لگد نزنیم...
▫️▫️▫️
دم حاج شیخ #حسین_انصاریان گرم که باب جدیدی از دعا را برایمان گشود... این نوشته را با افتخار تقدیم میکنم به #آشیخ_حسین_انصاریان که کثرالله امثاله...
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آه! از خوابی که انتهایش شهادت است»
امروز غزه،
هنگامی که پیکر شهدای جنایت شب گذشته را از زیر آوار بیرون میکشند،
با صحنهای دردناک، اما باشکوه
مواجه میشوند،
مادر خانه با حجاب کامل خوابیده تا اگر شهید شد، پوشیده باشد...
پسرک هم دستهایش را روی سرش حائل کرده بوده تا آسیب کمتری ببیند...
▫️▫️▫️
آه! از این خواب که انتهایش شهادت است...
عجب خوابی... این خواب نیست که عین بیداری است!
اینان مرگ را به بازی گرفتهاند...
اینان به کلام مولا جامه عمل پوشاندهاند که «موتوا قبل أن تموتوا»
این آیات حجاب است که دوباره نازل میشود...
این قرآن مجسم است که از لابهلای ویرانهها به گوش میرسد و به چشم میآید...
#غزه
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«تصویر ملت ابراهیم...»
تصویر #ملت_ابراهیم را نه در مزبله اینستاگرام، که در همین کوچهپسکوچههای شهر باید جستوجو کرد...
#ملت_ابراهیم، بر مسلک امامانشان، حنیفاند و عفیف... #ملت_ابراهیم را با برهنگی چه نسبت؟
این خبر را برسانید به مدعیان دروغین ایرانپرستی و ایراندوستی که حتی سنگتراشههای باستانی هم بر خطای فهم و راه آنان گواهاند...
#ملت_ابراهیم صاحبان تمدن و تاریخ و ارباب فرهنگ و هنر بشریت هستند...
حیا و عفت را در چادر خاکی و چهره معصوم این دخترکانی جستوجو کن که در مکتب تربیت مادر خود، اینگونه به میدان آمدهاند...
از اولصبح برای مراسم تشییع آمدهاند، بعد از نماز صبح در کنار مادر، خوابشان برده... با عکسهایی از #سید_عزیز...
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«با چه عنوانی خطابت کنیم؟»
(پیام تسلیتی که در همان خط اول زمینگیر شد...)
با چه عنوانی خطابت کنیم؟
رییسجمهور هیأتی...
که هم بر منبر هیأت دیده بودیمت، هم در میانه روضه، آقای روضهخوان! همان روزی که در جمع هیأتهای کشور «کرامتناالشهادة» را شرح میدادی... باید گمانمان میرفت...
با چه عنوانی خطابت کنیم؟
رییسجمهور اربعینی...
که تو را در مشایه دیده بودیم، که تو را در موکب امام رضا(ع)، دیده بودیم... اصلا خودت موکبدار بودی... با آمدنت، اربعین برای ما رنگوبوی دیگری گرفته بود و طعم خدمت به مردم شیرینتر شده بود...
با چه عنوانی خطابت کنیم؟
رییسجمهور شهدائی...
که تو را در راهیان نور دیده بودیم، در کانال کمیل، در خیِّن و شلمچه و طلاییه... تو را در علقمه، هنگام روایتگری از شهداء دیده بودیم...
با چه عنوانی خطابت کنیم؟
رییسجمهور امامرضایی...
که نام تو با حضرت رضا(ع)، گره خورده بود، که تو خودت خادمالرضا بودی و دوران شیرین خادمیات برای حضرت رضا(ع)، چه خاطره شیرینی را برایمان رقم زد... که اصلاً همه نشانهها گواه بر همین وصف تو هستند، هشتمین رییسجمهور! خادمالرضا! در روز میلاد امام رضا(ع) ردای خدمت بر تن کردی و در شب میلاد هشتمین امام، امام رضا(ع)، به دیدار یار شتافتی... حتی چهلمت هم میلاد موسیبنجعفر(ع) شده... آه! از چشمهای کور ما... مگر در عصر قهر آسمان و زمین، در دوران انقطاع وحی و بعثت انبیاء، معجزه چگونه باید رخ دهد؟
با چه عنوانی خطابت کنیم؟
رییسجمهور مردمی...
که آه! از این عنوان... این عنوان بیچارهمان کرده... حضورت در چادر زلزلهزدگان، بهآبزدنت در میانه سیل، عبا و عمامه خاکیات، خانه کوچک مادرت، برادران ساده و بینشانت، پیرمرد باصفای قمی که مانند فرزندازدستدادهها بر سر و سینه میزد و آن یکی که با واکر، خودش را به تشییع رسانده بود... پیرزنی که انگار هنوز امید داشت برگردی...
▫️▫️▫️
قرار بود برایت پیام تسلیت بنویسم، اما خط اول، در همان عنوان خطابت زمینگیر شدم...
پیام را نوشتند و منتشر کردند و من هنوز در همان خط اولم...
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور #رئیسی_عزیز
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«مردم را از رقیب نترسانیم»
«هر وقتی که نامزدها...
روش
#اهانت و
#توهین و
#تهمت و
#تخریب طرف مقابل و
#ترساندن_مردم_از_رقیب
را دنبال کردند،
کشور به نحوی از انحاء ضرر کرد...
اینجوری نباشد که
«مردم را از رقیب بترسانیم»
که اگر او بیاید چنین خواهد شد،
چنان خواهد شد.»
۱۴۰۰/۳/۶
#ملت_ابراهیم
#انتخابات_۱۴۰۳
#دولت_چهاردهم
#تقوای_سیاسی
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«امّا توصیه به طرفدارها!»
«امّا توصیه به #طرف_دارها! طرفدارها در طرفداری از هر کدام از نامزدها که انتخاب میکنند،
اگر نیّتشان را خدایی کنند،
خدای متعال به کارشان برکت خواهد داد.
حالا یا این است که
آن کسی که مورد نظرشان است
موفّق خواهد شد و پیروز خواهد شد
یا اگر نشود،
خدای متعال از آنها راضی است
و این کار برای آنها مبارک خواهد بود.
گاهی اوقات #طرف_دارها یک تعارضهایی را به وجود میآورند که خود نامزدها از آن تعارضها اصلاً خبر ندارند؛ یعنی گاهی اوقات در مواردی،
به تعبیری کاسه داغتر از آش به وجود میآید؛
من #خواهش میکنم
#طرف_داران_محترم نامزدها مراقب این جهات باشند.»
۱۴۰۰/۲/۱۲
#ملت_ابراهیم
#انتخابات_۱۴۰۳
#دولت_چهاردهم
#تقوای_سیاسی
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ فیلم کوتاه «آمبولانس»
یه روز دغدغه این بود «من کی #فدا میشم...»، نه اینکه «کی #دیده میشم»
اصلاً اومده بودن که #دیده نشن... اصلاً اومده بودن برای... «من اصلاً اومدم برات شهید بشم... تا تو قلب مادرت عزیز بشم...»
یه روز دعوا بر سر این بود که... «چرا من برای مردم، من برای نظام فدا نشدم...» نه اینکه «چرا مردم برای من، نظام برای من...»
یه روز «دعوا سر، سربند یا فاطمه بود...»
اون روزی که «وقت وداع آخرش، میگفت بگو به مادرم... از خدا خواستم همیشه که برنگرده پیکرم...»
یه روز هم ایثار این بود که خودت رو به شهادت بزنی!
«سردم نکنی، طردم نکنی، عزیزم حسین...
عزیزم، عزیزم، عزیزم، حسین...»
#یاد_بسیجیان_حقیقی_تا_ابد_گرامی...
📝📢 نویسنده و کارگردان: #محسن_جهانی
▫️مجری طرح: شمسهفیلم
▫️تهیهشده در: سازمان سینمایی سوره
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 «شبیه قاسم، شبیه عبدالله...»
بیسبب نبود اگر حضرت صادق(ع) فرمودند نوجوانان را دربیاید... عَلَيكَ بِالأْحداثِ فَإنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ...
نسل زد و ایکس و ایگرگ را میخواهی بشناسی، این صحنهها را خوب بنگر...
حتی یک صحنه اینچنین که برخلاف جریان فراگیر باطل جهانی شکل بگیرد، باطلالسحر تمام یاوهبافیهای بوقهای استکبار است... حال آنکه به برکت خونهای مطهر شهداء، سرزمین ما از این صحنهها بسیار دارد...
▫️▫️▫️
در حاشیه روایتگری حاج #حسین_یکتا
کودکی سیزدهساله اصرار دارد به لبنان اعزام شود...
ترکیب اصرارهای نوجوان با صحنههایی از دوران جنگ، خروجی زیبایی را خلق کرده است...
#لبنان
#احداث
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2