eitaa logo
پریشانه ها🏹زمان زمانه جنگ است اگر غافل نباشیم🏹
186 دنبال‌کننده
276 عکس
379 ویدیو
5 فایل
گاهی متن گاهی شعر دل نوشته های خودمانی ضمنأ هر که را پسندیدی عضو کن ارتباط با ادمین @Halehosseini
مشاهده در ایتا
دانلود
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کنسرت سازی مجالس مداحی... 🔸 خیلی وقت هست که بعضی مجالس مداحی ما تبدیل به کنسرت! شده اند... البته کنسرت بدون موسیقی... 🔸 اما روند جدیدی که شروع شده است، ابتدا خواننده شدن مداحان ما است و احتمالا به زودی شاهد ورود موسیقی به مجالس و‌ مساجد خواهیم بود...😔 🔸 بگذریم از اجرای استند آپ کمدی توسط بعضی روحانیون در صدا و سیما که نمی دانم سرانجامش چیست و به کجا می رسد... ✅ هنر در است نه تبعیت از ذائقه عمومی... البته تبعیت از ذائقه عمومی با حفظ اصول و ارزش ها ایرادی ندارد ولی هنر و ابتکار نیست... ✅ همه دغدغه، نگرانی و سؤال بنده این است که آیا قوه عاقله و فهیمی در حال تدبیر این جریانات است و یا این که موج و باد سکان دار است!؟ نتیجه این کار ها، چند سال بعد مشخص می شود... 📹 سخنان شیرین و قابل تأمل رهبری در نقل یک خاطره را ببینید و بشنوید... محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«اُسکُل نظام مقدس!» اگر هنوز حفظ نظام از اوجب واجبات است... 🔸 برش هایی از فیلم خداحافظی آقای شهبازی از صدا و سیما... 🔸 خداحافظی آقای شهبازی را با نگاهی دیگر و‌ کلان تر ببینیم... ✅ نظام باید ببیند چه کرده است که حرف های آقای شهبازی در میان گروه های انقلابی به صورت گسترده پخش می شود و‌ همه، آن را حرف دل خود می دانند!؟ یاداشت کامل را اینجا بخوانید‌. یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناهی از منکر قهرمان... قطعا تا به حال این فیلم‌ را دیده اید... 🔸 لحظه ای که خادم با غیرت و شجاع حرم شاه چراغ(ع)، مانع آدم‌ کشی یک تروریست می شود...👏 🔸 آیا دقت کرده اید که کار این شخص که همه مردم به درستی او را قهرمان می دانند چیزی جز نهی از منکر نیست؟ 🔸 نهی از منکر یعنی جلوگیری از انجام یک منکر(اعم از کوچک و‌ بزرگ) در جامعه... 🔸 حالا آن منکر می خواهد آدم کشی باشد، اختلاس و دزدی باشد، تبعیض باشد، اسراف باشد، خیانت در امانت باشد، مُد پرستی یا خرافه پرستی یا سلبریتی پرستی باشد، غیبت و تهمت و‌ دروغ باشد، چشم ناپاکی باشد، بی عفتی و بی حجابی باشد یا هر منکر کوچک و بزرگ دیگری... 🔸 مهم‌ این است که خداوند با فریضه «نهی از منکر» از ما مسلمانان می خواهد که بی تفاوت نباشیم... 🔸 امروز هر کسی که با روش درست، نهی از منکر می کند در حد خود یک‌ قهرمان است... ✅ آیا من و شما هم قهرمانیم؟ پ.ن: وظیفه ما در نهی از منکر و شرایط آن را به صورت خیلی خلاصه و‌ سریع، اینجا می توانید بخوانید. یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
جوانی است دیگر... مثلا خواستم اطلاعاتی بازی در بیاورم.../ به مناسبت روز پزشک 🔸 سال های اول درگیری ها در سوریه، برای تبلیغ رفته بودم دمشق... 🔸 مجلس عزایی در حرم حضرت رقیه(س) برقرار بود... بعد از مراسم، امکان بازگشت ما به زینبیه نبود... 🔸 قرار شد شب را در حرم بخوابیم... هوا خیلی سرد بود، غیر از قسمت اطراف ضریح حضرت(س) که بخاری روشن بود و‌ گرم بود، بقیه حرم سرد بود... 🔸 هر از گاهی(تقریبا هر چند دقیقه یک بار!) صدای انفجار هم می آمد... (بعد ها فهمیدم ظاهرا توپخانه خودی بوده است) 🔸 کلا پنج نفر طلبه بودیم... 🔸 وقتی قرار شد شب را حرم بمانیم، به ما گفتند امشب یک نفر دیگری هم هست که خودش آمده سوریه و او را نمی شناسیم، بهش نزدیک نشوید و مراقب باشید... 🔸 اولین سفرم به سوریه بود و ترس و اینا هم داشتم و دائما هم به ما می گفتند مراقب باشید که برای سر ایرانی مخصوصا از نوع آخوندش جایزه گذاشتن و ...😊 🔸 دوستان تصمیم‌ گرفتند در همان قسمت اطراف ضریح استراحت کنند... 🔸 راستش بنده از یک طرف حیا می کردم که با دوستان در اطراف ضریح استراحت کنم و بخوابم؛ از طرف دیگر اگر می خواستم بروم در شبستان حرم استراحت کنم هم خیلی سرد بود و پتو نداشتم و هم آن آقای ناشناسی که نباید نزدیکش می شدیم آنجا بود...☺️ 🔸 بالأخره بعد از زیارت، تصمیم گرفتم بروم یک گوشه شبستان بخوابم... 🔸 از کنار آن آقای ناشناس رد شدم... بنده خدا هم پتو داشت و هم یک بخاری برقی کوچک!! (نمیدانم از کجا) 🔸 سلام و علیکی کردیم، خیلی گرم‌ گرفت و می خواست با من حرف بزند... چاره ای نبود، به هر حال لباس پیغمبر(ص) تنم بود، چند دقیقه ای کنارش نشستم البته با اضطراب... از بس استرس داشتم خیلی حرف هایش و حتی چهره اش یادم نمانده... 🔸 سعی می کردم جواب سؤالاتش را سر بسته بدهم، مثلا خواستم اطلاعاتی بازی در بیارم و بپیچونمش 😂 🔸 گفت من پزشکم، دیگه نمی توانستم تحمل کنم، خانه ام را به عنوان مهریه به نام همسرم کردم و رفتم لبنان و از طریق لبنان آمدم اینجا و ... می گفت اینجا به من نیاز هست. 🔸 بعد هم خیلی اصرار کرد که «بیا همین جا کنار بخاری بخواب، اگر پایت را سمت بخاری بگذاری تمام بدنت گرم میشه، و الا سرما می خوری ها...» 🔸 نمی دانم از چه چیزی می ترسیدم؟ جوانی است دیگر... شاید می ترسیدم بخواهد مرا بکشد🤦‍♂ 🔸 به هر حال قبول نکردم و به نظرم ایشان هم احساس کرد که مضطربم و تا آنجایی که‌ توانستم ازش دور شدم و یک جوری خودم را لای عبا و قبا پیچوندم و با اینکه خیلی سردم بود ولی از شدت خستگی خوابم برد... [شما بخوانید غش کردم] 🔸 شاید یکی دو ساعت بعد بود که با اینکه‌ خواب بودم، یک‌ لحظه احساس کردم انگار کسی چیزی روی من انداخت... 🔸 برای نماز که بیدار شدم، دیدم پتوی آن آقای دکتر پیش من بود ولی خبری از خودش نبود... 🔸 خیلی خجالت کشیدم... من در مورد ایشان چه فکر می کردم و ایشان چه کرد... 🔸 بعدا (همان روز یا فردایش) در موردش پرسیدم و گفتند جواب استعلامش آمد و مشکلی نداشت... 🔸 هنوز هم که هنوز است، خاطره این جریان و اینکه نسبت به آن آقای دکتر شجاع، متدین و‌ دلسوز، بدبین بودم، اذیتم می کند... و البته به حالش غبطه هم می خورم... ✅ نمی شناسمش... نمی دانم کجاست... اصلا نمی دانم شهید شده است یا نه، ولی از خداوند می خواهم بهترین ها را برای ایشان و همه پزشکان متعهد که قلبشان سرشار از عشق به آل الله هست، رقم بزند... روزشان مبارک پ.ن: راستی بعدش یک سرمای سفت و سختی هم خوردم! نتیجه اینکه به حرف پزشک‌ متعهد و‌ مؤمن باید گوش بدهیم.☺️ یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
بدون تعارف و خیلی شفاف 🔸 بنده منتقد آقای قالیباف بوده و هستم. 🔸 ورودشان به عرصه انتخابات ریاست جمهوری را یکی از عوامل مهم نتیجه انتخابات یعنی انتخاب آقای پزشکیان می دانم. 🔸 نسبت به عملکرد عجیب و غریب بعضی اطرافیان ایشان در ایام انتخابات و بعد از آن و استفاده از برچسب های گوناگون که خود ایشان نیز بعد از انتخابات، از همان ادبیات استفاده کرد نه فقط منتقد که معترضم. 🔸 معتقدم در درون نظام ج.ا.ا، سه جریان انقلابی، غیر انقلابی و منفعل(وسط باز) وجود دارد که زین پس با اطمینان بیشتری ایشان را جزء همان جبهه منفعل محسوب می کنم. 🔸 نسبت به مدیریت جدید ایشان در مجلس، در چند مورد ابهام جدی دارم! از جمله در رأی اعتماد به کابینه، معتقدم به سه یا چهار نفر نباید رأی اعتماد داده میشد که اگر مدیران مجلس می خواستند، می توانستند طور دیگری مدیریت بکنند. 🔸 اینگونه می فهمم که جریان غیر انقلابی و منفعل در کشور، عملا در حال اجرای همان خالص سازی هستند که سه سال است از آن ناله می کردند و‌ جریان انقلابی را به آن متهم می کردند!! اما خودشان مشغولند! خالص سازی(بخوانید حذف جریان انقلابی از بدنه مدیریت نظام) به اسم وفاق ملی! ادبیات برچسب زننده این دو جریان با انگ هایی مثل تحجر، افراطی، طالبانی و ... را در راستای همین خالص سازی می بینم. ✅ ولی با همه این تفاصیل، آقای قالیباف، نماینده و رئیس مجلس کشور هست و معتقدم منصفانه و‌ دلسوزانه باید در حد توان به او‌ کمک کرد، همان طور که باید به رئیس جمهور همینگونه کمک کرد. یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐 ویراستی
هدایت شده از مشفقون
هم آیة الله بود و هم علامه، اما برای من حاج آقا مصباح بود و هست.‌‌.. 🔸 هفده یا هجده ساله بودم... هم در حوزه و‌ هم در دانشگاه قبول شده بودم و‌ در گیر و دار انتخاب مسیر... 🔸 البته مدت ها قبل تصمیم داشتم به حوزه بروم، اما به قدری بعضی اطرافیان، دوستان و اساتیدم مرا تشویق به دانشگاه می کردند که متحیر شده بودم... 🔸 یک بار شیخ پاریس نشین فعلی همان آقای امجدِ سابق ما، دستم را گرفت و‌ گفت: «تا لیسانس نگیری، اجازه نداری به حوزه بروی!» 🔸 اما به لطف خدا، دلم آرام گرفت و‌ با اطمینان، حوزوی شدم... 🔸 یکی از دلایل آرام شدنم حاج آقا مصباح بود... ✅ رحمت و‌ رضوان خدا بر این مرد که گرچه معصوم نبود اما برای این روزگار هم نبود... و به گواه تاریخ بشریت، هر کس که برای روزگار خودش نباشد و‌ از زمان خودش جلوتر باشد، مظلوم است... 🔸 در آن سنین که نورس بودم، به خیال خام خود، تراوشاتی را (شامل نقد و‌انتقاد و درخواست دعا و ...) نوشتم و از طریق واسطه ای بزرگوار، به حاج آقا رساندم. 🔸 اصلا انتظار پاسخ شنیدن نداشتم... یک جوان نورس کجا و استادی مسلم کجا!؟ 🔸 اما جواب شنیدم: «حاج آقا گفتند حضوری بیاید که شما رو ببینند...!!» 🔸 بعد از مدتی خدمت ایشان رسیدم، نیم ساعت وقت داده بودند... 🔸 هنگام ورودم به اتاق، به احترام یک بچه! تمام قد ایستادند... از سر بچگی، بیست دقیقه!! را خودم حرف زدم🤦‍♂ ✅ این پیر مرد هفتاد ساله، متواضعانه نشست و شنید و تحمل کرد... تحت تأثیر هیبت ایشان بودم اما به قدری ملاطفت داشتند که بی تکلف و راحت حرف زدم... 🔸 شروع به صحبت کردند... بدون حاشیه، مستقیما سر درد و‌ دوای من رفتند... نکات و توصیه هایی کردند... ✅ از جمله گفتند: «این راه حوزه گرچه گمنامی دارد، بی پولی دارد، سختی دارد، بد و بیراه شنیدن دارد، شاید در آن بی نظمی هایی هم باشد ... اما راه درستی است...» 🔸 صحبت های دلنشینش را مسؤول دفترشان قطع کرد که آمد و گفت: «حاج آقا نفر بعدی جناب دکتر ... آمده اند» 🔸 من تشنه و‌ حسرت به دل بلند شدم... و ایشان با احترام کامل منِ بچه را بدرقه کردند و از مهمان جدیدشان، مثل استقبالی که از من داشتند، استقبال کردند... شادی روح حاج آقا صلوات... یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐