eitaa logo
پریشانه ها🏹زمان زمانه جنگ است اگر غافل نباشیم🏹
186 دنبال‌کننده
276 عکس
380 ویدیو
5 فایل
گاهی متن گاهی شعر دل نوشته های خودمانی ضمنأ هر که را پسندیدی عضو کن ارتباط با ادمین @Halehosseini
مشاهده در ایتا
دانلود
16.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 📣 نماهنگ جدید حاج عبدالرضا هلالی تقدیم به ساحت شهید جمهور رئیسی
کمی تلخ نگرانند بچه های جبهه انقلاب نگران غزه نگران حزب الله نگران سوریه برخی امیدوار به فضل الهی و هم سو با رهبر برخی ناراحت و پریشان نگرانیم نکند خاکریز عراق و یمن و لبنان مثل سوریه بشکند ولی برخی نگران خاکریز دیگری هستند اگر پشت جبهه مقاومت زیر امواج سهمگین تهاجم دشمن بشکند از مالک در صحنه صفین از قیس بن سعد و یاران پولادینش در مقدمه لشگر امام حسن ع کاری بر نمی آید نگران اطفال سرمازده جبهه مقاومت باشیم ولی جبهه پایداری دینی در ایران از همه نگران کننده تر است یک ایران همدل هم بسازیم برای ساماندهی واقعی جبهه انقلاب برای دفاع از ایمان مردم خاکریز اصلی اینجاست اگر ناراحت نمی شوید جبهه های خارج را سپاه پر افتخار قدس تا حالا اداره کرده باز هم می کند کار زمین مانده جبهه فرهنگی داخلی است همین پایگاه سوت و کور محله است همین دختر و پسر بی پناه ایرانی است در خواب رفتگی شورای انقلاب فرهنگی در بی تحرکی حوزه علمیه در مشغولیت احساسی ما به کارهای خوب ولی غیر ضروری جهاد کبیر به تعبیر علامه طباطبایی رض همین دفاع دینی و تبلیغی است یعنی جبهه فرهنگی داخل مهم تر از جبهه مقاومت خارج است جهاد کبیر مهمتر از جهاد اصغر @Parishaneha
هدایت شده از مشفقون
هم آیة الله بود و هم علامه، اما برای من حاج آقا مصباح بود و هست.‌‌.. 🔸 هفده یا هجده ساله بودم... هم در حوزه و‌ هم در دانشگاه قبول شده بودم و‌ در گیر و دار انتخاب مسیر... 🔸 البته مدت ها قبل تصمیم داشتم به حوزه بروم، اما به قدری بعضی اطرافیان، دوستان و اساتیدم مرا تشویق به دانشگاه می کردند که متحیر شده بودم... 🔸 یک بار شیخ پاریس نشین فعلی همان آقای امجدِ سابق ما، دستم را گرفت و‌ گفت: «تا لیسانس نگیری، اجازه نداری به حوزه بروی!» 🔸 اما به لطف خدا، دلم آرام گرفت و‌ با اطمینان، حوزوی شدم... 🔸 یکی از دلایل آرام شدنم حاج آقا مصباح بود... ✅ رحمت و‌ رضوان خدا بر این مرد که گرچه معصوم نبود اما برای این روزگار هم نبود... و به گواه تاریخ بشریت، هر کس که برای روزگار خودش نباشد و‌ از زمان خودش جلوتر باشد، مظلوم است... 🔸 در آن سنین که نورس بودم، به خیال خام خود، تراوشاتی را (شامل نقد و‌انتقاد و درخواست دعا و ...) نوشتم و از طریق واسطه ای بزرگوار، به حاج آقا رساندم. 🔸 اصلا انتظار پاسخ شنیدن نداشتم... یک جوان نورس کجا و استادی مسلم کجا!؟ 🔸 اما جواب شنیدم: «حاج آقا گفتند حضوری بیاید که شما رو ببینند...!!» 🔸 بعد از مدتی خدمت ایشان رسیدم، نیم ساعت وقت داده بودند... 🔸 هنگام ورودم به اتاق، به احترام یک بچه! تمام قد ایستادند... از سر بچگی، بیست دقیقه!! را خودم حرف زدم🤦‍♂ ✅ این پیر مرد هفتاد ساله، متواضعانه نشست و شنید و تحمل کرد... تحت تأثیر هیبت ایشان بودم اما به قدری ملاطفت داشتند که بی تکلف و راحت حرف زدم... 🔸 شروع به صحبت کردند... بدون حاشیه، مستقیما سر درد و‌ دوای من رفتند... نکات و توصیه هایی کردند... ✅ از جمله گفتند: «این راه حوزه گرچه گمنامی دارد، بی پولی دارد، سختی دارد، بد و بیراه شنیدن دارد، شاید در آن بی نظمی هایی هم باشد ... اما راه درستی است...» 🔸 صحبت های دلنشینش را مسؤول دفترشان قطع کرد که آمد و گفت: «حاج آقا نفر بعدی جناب دکتر ... آمده اند» 🔸 من تشنه و‌ حسرت به دل بلند شدم... و ایشان با احترام کامل منِ بچه را بدرقه کردند و از مهمان جدیدشان، مثل استقبالی که از من داشتند، استقبال کردند... شادی روح حاج آقا صلوات... یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
پشت بام پریشان ها عصر مباحثه روزی چند صفحه اصول من می خواندم و شیخ علی الهی دراز کشیده گوش میداد و گاه حاشیه میزد گاهی بحث سیاسی گاهی آب بازی هرکه رد می شد سهرابی اسیرش می کرد من با پیت روغن سرش آب میریختم مردم آزاری نرخ رایج مدرسه بود استاد الهی امروز سریع الغذاء ما بود تا می گفتی گرسنه ام غذایی دست و پا می کرد خام یا پخته مهم نبود مهم سیری بود و محبت علی پشت بام مدرسه دم اذان مغرب جای پریشانها بود برای نماز با عدالت مرحوم حقانی مشکل نداشتیم وقف به حرکت داشت شاید هم بهانه بود از همه بهتر زیارت عاشورا از یوم الترویه تا آخر صفر عصر غروب گاهی عبد الله گاهی احمد فقط چند جمله اولش را می فهمیدم باقی توی گریه خواننده گم می شد پشت بام مسجد مدرسه حقانی اما سحر مسجد قصه دیگری دارد التماس دعا اینهم پریشانه کودکانه دیگر تقدیم به آقای معترض