^ پارادوکس ^
_
کوچهکوچهی این شهر منتظر یه تلفنن، منتظر یه تماسن، که شاید پشت اون تلفن برای یکی مهم باشه و برعکس..
اونی که زنگ زده حس کنه یه اهمیتی بهش داده میشه که دوباره زنگ بزنه!
چیه این غرور که همه دارن ازش دم میزنن و خیلی جاها اصلا به درد نمیخوره.
باهم حرف بزنیم..
حتی پشت تلفن!
^ پارادوکس ^
_
ضرب المثل های قدیمی . .
را ولش کن ؛
تَب هم نکن میمیرم از رنج ِ نِگاهت .
^ پارادوکس ^
_
مثل ِ دیروز تورا . .
دوست ندارم دیگر ؛
متحول شده ام ؛
دوست ترت میدارم .
گاهی..
یک صدا.
یک تشابه اسمی.
یک لبخند.
یک نگاه.
یه تیکه کلام.
با یه سیلی پرتت میکنه وسط خاطراتت
دقیقا اونجایی همه چی شروع شد و این چیزا واست شد خاطره..
خاطراتی که نشد بهترشو ساخت، بلکه باید از همونا محافظت کرد یا کلا پاکشون کرد.